تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 51
  • بازدید دیروز : 41
  • بازدید کل : 58965

علم و شبه علم بخش اول


 

​​​​​​​​

اولین انتشار Wed Sep ۳، ۲۰۰۸؛

تجدید نظر اساسی در تاریخ ۲۰ مه ۲۰۲۱

​​​​​​​​

تعیین حدود بین علم و شبه علم، بخشی از وظیفه بزرگ‌تر تعیین این است که کدام باورها از نظر معرفت‌شناختی موجه هستند. این مدخل ماهیت خاص شبه علم را در رابطه با دیگر دسته‌های اصول و شیوه‌های غیر علمی، از جمله انکار علم (‏ism)‏و مقاومت در برابر حقایق روشن می‌سازد. معیار اصلی تعیین حدود برای شبه علم مورد بحث قرار گرفته و به برخی از نقاط ضعف آن‌ها اشاره شده‌است. توافق بسیار بیشتری در مورد موارد خاص تعیین حدود نسبت به معیارهای کلی وجود دارد که چنین قضاوت‌هایی باید براساس آن‌ها باشند. این نشان می‌دهد که هنوز کاره‌ای فلسفی بسیار مهمی برای تعیین حدود بین علم و شبه علم وجود دارد. ​

۱. هدف از مرزبندی

​​​​​​​​

محدودیت‌های علم از شبه علم را می توان هم به دلایل نظری و هم به دلایل عملی ایجاد کرد (‏ماهنر، ۲۰۰۷، ۵۱۶)‏. از نقطه‌نظر نظری، مساله تعیین حدود یک دیدگاه روشن‌کننده است که به فلسفه علم به همان روشی کمک می‌کند که مطالعه مغالطه به دانش ما از منطق غیر رسمی و استدلال عقلانی کمک می‌کند. از نقطه‌نظر عملی، این تمایز برای هدایت تصمیم‌گیری در زندگی خصوصی و عمومی مهم است. از آنجا که علم قابل‌اطمینان‌ترین منبع دانش ما در طیف گسترده‌ای از حوزه‌ها است، ما باید دانش علمی را از ظاهر آن تشخیص دهیم. با توجه به جایگاه بالای علم در جامعه امروزی، تلاش برای اغراق در وضعیت علمی ادعاها، آموزه ها و محصولات مختلف به اندازه کافی رایج هستند که مساله تعیین حدود را در بسیاری از حوزه‌ها تحت فشار قرار دهند. بنابراین مساله تعیین حدود در کاربردهای عملی مانند موارد زیر مهم است:

سیاست آب و هوا: اجماع علمی در مورد تغییرات آب و هوایی انسانی هیچ جایی برای تردید منطقی باقی نمی‌گذارد (‏کوک و همکاران ۲۰۱۶؛ پاول ۲۰۱۹)‏. انکار علم به طور قابل‌توجهی عمل آب و هوایی را به تاخیر انداخته‌است و هنوز هم یکی از عوامل اصلی است که مانع از اقدامات موثر برای کاهش تغییر آب و هوا می‌شود (‏اورسکز و کانوی ۲۰۱۰؛ لواندوفسکی و همکاران ۲۰۱۹)‏. تصمیم گیرندگان و عموم مردم باید بدانند که چگونه بین علم مناسب آب و هوا و اطلاعات دروغ علم تقلید در مورد آب و هوا تمایز قایل شوند. ​

سیاست‌های زیست‌محیطی: به منظور ایمن بودن در برابر بلایای بالقوه، اتخاذ اقدامات پیشگیرانه در زمانی که شواهد کافی از خطرات زیست‌محیطی وجود دارد، ممکن است مشروع باشد. این امر باید از انجام اقداماتی در برابر خطر ادعا شده که هیچ مدرک معتبری برای آن وجود ندارد، متمایز شود. بنابراین، تصمیم گیرندگان در سیاست زیست‌محیطی باید قادر به تمایز بین ادعاهای علمی و شبه علمی باشند. ​

مراقبت‌های بهداشتی: علم پزشکی درمان را براساس شواهد اثربخشی و ایمنی آن‌ها توسعه و ارزیابی می‌کند. فعالیت‌های شبه علمی در این حوزه منجر به مداخلات غیر موثر و گاهی خطرناک می‌شود. ارائه دهندگان مراقبت‌های بهداشتی، بیمه گران، مقامات دولتی و از همه مهم‌تر بیماران نیاز به راهنمایی در مورد چگونگی تمایز بین علم پزشکی و شبه علم پزشکی دارند. ​

شهادت کارشناس: برای حاکمیت قانون ضروری است که دادگاه‌ها حقایق را درست بگیرند. قابلیت اطمینان انواع مختلف شواهد باید به درستی تعیین شود و شهادت متخصص باید براساس بهترین دانش موجود باشد. گاهی اوقات به نفع طرفین دعوی است که ادعاهای غیر علمی را به عنوان علم استوار ارائه دهند. بنابراین دادگاه‌ها باید قادر به تمایز بین علم و شبه علم باشند. فیلسوفان اغلب نقش مهمی در دفاع از علم در برابر شبه علم در چنین بافت‌هایی داشته‌اند. آموزش علوم: مروجان برخی از علوم کاذب (‏به ویژه خلقت گرایی)‏تلاش می‌کنند تا آموزه های خود را در برنامه‌درسی مدرسه معرفی کنند. معلمان و مسئولان مدرسه باید معیارهای روشنی برای گنجاندن داشته باشند که از دانش آموزان در برابر آموزش‌های غیرقابل‌اعتماد و اثبات نشده محافظت کند. ​

روزنامه‌نگاری: هنگامی که عدم قطعیت علمی یا عدم توافق مربوطه در جامعه علمی وجود دارد، این موضوع باید در گزارش‌های رسانه‌ای در مورد مسائل مورد بحث پوشش داده و توضیح داده شود. به همان اندازه مهم است که تفاوت‌های عقیده بین کارشناسان علمی مشروع و از سوی دیگر طرفداران ادعاهای اثبات نشده علمی باید به عنوان آنچه هستند توصیف شوند. درک عمومی از موضوعاتی مانند تغییر آب و هوا و واکسیناسیون به طور قابل‌توجهی توسط کمپین های سازمان‌یافته که در به تصویر کشیدن نقطه نظرات رسانه‌ها که به طور کامل در علم به عنوان نقطه نظرات علمی مشروع رد شده‌اند، موفق بوده‌اند، مختل شده‌است (‏بویکوف و بویکوف ۲۰۰۴؛ بویکوف ۲۰۰۸)‏. رسانه‌ها به ابزار و روش‌هایی برای تمایز بین مناقشات علمی مشروع و تلاش برای ترویج ادعاهای کاذب به عنوان علم نیاز دارند. ​

تلاش‌ها برای تعریف آنچه که ما امروزه علم می‌نامیم، تاریخ طولانی دارند، و ریشه‌های مشکل تعیین حدود، گاهی اوقات به تحلیل‌های قبلی ارسطو باز می‌گردد (‏لادون ۱۹۸۳)‏. استدلال‌های سیسرو برای رد روش‌های خاص غیبگویی در کتاب درباره غیبگویی، شباهت‌های قابل‌توجهی با معیارهای مدرن برای تعیین حدود علم دارد (‏فرناندز - بیاتو ۲۰۲۰)‏. با این حال، تا قرن بیستم بود که تعاریف تاثیر گذار از علم آن را در مقابل شبه علم مقایسه کردند. به نظر می‌رسد که کار فلسفی در مورد مساله تعیین حدود، پس از گواهی فوت لادان (‏۱۹۸۳)‏که طبق آن هیچ امیدی به یافتن یک معیار ضروری و کافی از چیزی به عنوان روش‌شناسی علمی ناهمگن وجود ندارد، رو به افول گذاشته‌است. در سال‌های اخیر، این مشکل احیا شده‌است. فلاسفه با توجه به سرزندگی آن ادعا می‌کنند که این مفهوم را می توان با ابزارهای دیگری غیر از معیارهای ضروری و کافی روشن کرد (‏Pigliucci ۲۰۱۳؛ Mahner ۲۰۱۳)‏. یا اینکه چنین تعریفی در واقع ممکن است اگر چه باید با معیارهای خاص نظم تکمیل شود تا کاملا عملیاتی شود (‏Hansson ۲۰۱۳)‏. ​

۲. "علم" شبه علم

​​​​​​​​

کلمه لاتین "pseudoscientia" پیش از این در نیمه اول قرن هفدهم در بحث‌های مربوط به رابطه بین مذهب و تحقیقات تجربی مورد استفاده قرار گرفته بود (‏گلنلوپس ۲۰۲۰، ۲۸۸ n)‏. قدیمی‌ترین کاربرد شناخته‌شده کلمه انگلیسی "شبه علم" از سال ۱۷۹۶ آغاز شد، زمانی که تاریخ‌نویس جیمز پتی اندرو به کیمیاگری به عنوان "شبه علم تخیلی" اشاره کرد (‏فرهنگ انگلیسی آکسفورد)‏. این کلمه از دهه ۱۸۸۰ به طور مکرر مورد استفاده قرار گرفته‌است. این کلمه در طول تاریخ خود به وضوح یک معنی افترا آمیز داشته‌است (‏لادون ۱۹۸۳، ۱۱۹؛ دالبی ۱۹۸۷، ۲۰۴)‏. برای کسی عجیب است که با افتخار فعالیت‌های خود را به عنوان دانش کاذب توصیف کند و به خود ببالد که آن‌ها دانش بدی هستند. از آنجا که مفهوم زیان آور و مضر یک ویژگی ضروری از کلمه "شبه علم" است، تلاش برای آزاد کردن یک تعریف بدون ارزش از این اصطلاح معنی‌دار نخواهد بود. یک اصطلاح ضرورتا مملو از ارزش باید با عبارات مملو از ارزش تعریف شود. این امر اغلب دشوار است زیرا ویژگی مولفه ارزش بحث‌برانگیز است. ​

این مساله خاص شبه علم نیست، بلکه مستقیما از یک مساله موازی پیروی می‌کند اما تا حدودی کم‌تر آشکار با مفهوم علم است. کاربرد رایج واژه "علم" را می توان تا حدی توصیفی و تا حدی هنجاری توصیف کرد. هنگامی که یک فعالیت به عنوان علم شناخته می‌شود، این معمولا شامل این تصدیق است که آن نقش مثبتی در تلاش ما برای دانش دارد. از سوی دیگر، مفهوم علم از طریق یک فرآیند تاریخی شکل‌گرفته است و بسیاری از احتمالات بر آنچه ما آن را علم می‌نامیم و نمی‌خوانیم تاثیر می‌گذارند. اینکه ما ادعا، دکترین، یا نظم را "علمی" بنامیم به حوزه موضوعی و ویژگی‌های معرفتی آن بستگی دارد. بخش اول تعیین حدود تا حد زیادی قراردادی است، در حالی که بخش دوم بسیار هنجاری است و ارتباط نزدیکی با مسائل بنیادی معرفت‌شناختی و متافیزیکی دارد. ​

در مقابل این پس‌زمینه، به منظور پیچیده نبودن بیش از حد تعریف علم باید در هر دو جهت باشد. می‌تواند بر روی محتویات توصیفی تمرکز کند، و مشخص کند که این اصطلاح در واقع چگونه استفاده می‌شود. همچنین، می‌تواند بر روی عنصر هنجاری تمرکز کرده، و معنای اساسی‌تر واژه را روشن کند. رویکرد دوم انتخاب اکثر فیلسوفانی است که در مورد این موضوع می‌نویسند و در اینجا در کانون توجه قرار خواهند گرفت. آن، ضرورت، درجه‌ای از آرمان‌گرایی را در رابطه با کاربرد رایج واژه "علم"، به ویژه در رابطه با تعیین حدود موضوع - حوزه علم، شامل می‌شود. ​

کلمه انگلیسی "علم" در درجه اول در مورد علوم طبیعی و دیگر زمینه‌های تحقیقاتی که مشابه آن‌ها در نظر گرفته می‌شوند، به کار می‌رود. از این رو، اقتصاد سیاسی و جامعه‌شناسی به عنوان علوم محسوب می‌شوند، در حالی که مطالعات ادبیات و تاریخ معمولا اینگونه نیستند. کلمه آلمانی مربوطه، "ویسر چفت"، معنای بسیار وسیع تری دارد و شامل تمام تخصص‌های دانشگاهی، از جمله علوم انسانی، می‌باشد. عبارت آلمانی دارای این مزیت است که به اندازه کافی نوع دانش سیستماتیک را که در تضاد بین علم و شبه علم در معرض خطر است، محدود می‌کند. بازنمایی‌های نادرست از تاریخ ارائه‌شده توسط انکار هولوکاست و دیگر شبه مورخان، در طبیعت بسیار شبیه به بازنمایی‌های غلط از علوم طبیعی ترویج شده توسط خلقت گرایان و هومئوپاتها هستند. ​

مهم‌تر از همه، علوم طبیعی و اجتماعی و علوم انسانی همه بخش‌های تلاش انسان واحد هستند، یعنی تحقیقات سیستماتیک و انتقادی با هدف دستیابی به بهترین درک ممکن از کاره‌ای طبیعت، مردم و جامعه انسانی. رشته‌هایی که این جامعه از رشته‌های دانش را شکل می‌دهند به طور فزاینده‌ای وابسته به یکدیگر هستند. از نیمه دوم قرن بیستم، رشته‌های یکپارچه مانند فیزیک نجومی، زیست‌شناسی تکاملی، بیوشیمی، اکولوژی، شیمی کوانتومی، علوم اعصاب و نظریه بازی با سرعت چشمگیری توسعه یافتند و در کنار رشته‌های غیرمتصل قبلی مشارکت کردند. این ارتباطات متقابل افزایش‌یافته همچنین علوم و علوم انسانی را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده‌است، به عنوان مثال می توان مشاهده کرد که چگونه دانش تاریخی به طور فزاینده‌ای به تجزیه و تحلیل علمی پیشرفته یافته‌های باستان‌شناسی متکی است. ​

تضاد بین علم و شبه علم به بهترین نحو با این حس گسترده از علم درک می‌شود. در یک طرف تعارض، ما جامعه رشته‌های دانش را می‌یابیم که شامل علوم طبیعی و اجتماعی و علوم انسانی است. از سوی دیگر، ما طیف گسترده‌ای از جنبش‌ها و آموزه ها را می‌یابیم، مانند خلقت گرایی، طالع‌بینی، هومئوپاتی، و انکار هولوکاست که در تضاد با نتایج و روش‌هایی هستند که به طور کلی در جامعه رشته‌های دانش پذیرفته می‌شوند. ​

روش دیگر برای بیان این موضوع این است که مساله تعیین حدود، نگرانی عمیق تری نسبت به تعیین حدود انتخاب فعالیت‌های انسانی دارد که ما به دلایل مختلفی داریم که "علوم" نامیده می‌شوند. مساله نهایی این است که "چگونه تعیین کنیم کدام باورها از نظر معرفت‌شناختی موجه هستند" (‏فولر ۱۹۸۵، ۳۳۱)‏. در یک رویکرد گسترده‌تر، علوم شیوه‌های حقیقت‌یابی هستند، به عنوان مثال، شیوه‌های انسانی با هدف پیدا کردن، تا جایی که ممکن است، اینکه چیزها واقعا چگونه هستند (‏Hansson ۲۰۱۸)‏. نمونه‌های دیگر شیوه‌های حقیقت‌یابی در جوامع مدرن، روزنامه‌نگاری، تحقیقات جنایی، و روش‌های به کار رفته توسط مکانیک برای جستجوی نقص در یک ماشین معیوب هستند. شیوه‌های حقیقت‌یابی نیز در جوامع بومی رایج است، برای مثال در اشکال آزمایش‌ها کشاورزی سنتی و روش‌های مورد استفاده برای ردیابی شکار حیوانات (‏لیبنبرگ ۲۰۱۳)‏. در این دیدگاه، تعیین حدود علم یک مورد خاص از تعیین حدود اعمال حقیقت‌یابی دقیق است. تعیین حدود بین علم و شبه علم نقاط اشتراک زیادی با سایر تفاسیری ها دارد، مانند بین روزنامه‌نگاری دقیق و نادرست و بین تحقیقات جنایی درست و نادرست (‏Hansson ۲۰۱۸)‏. ​

۳. "شبه" شبه علم

​​​​​​​​

۳.۱ عدم، عدم، و شبه علم

​​​​​​​​

عبارات "تعیین حدود علم" و "تعیین حدود علم از شبه علم" اغلب به جای یکدیگر به کار می‌روند، و به نظر می‌رسد که بسیاری از نویسندگان آن‌ها را از نظر معنا برابر دانسته‌اند. از نظر آن‌ها، وظیفه ترسیم مرزه‌ای خارجی علم اساسا مشابه ترسیم مرز بین علم و شبه علم است. ​

این تصویر بسیار ساده شده‌است. همه غیر علمی، شبه علم نیست و علم مرزه‌ای غیر بدیهی با دیگر پدیده‌های غیر علمی مانند متافیزیک، مذهب و انواع مختلف دانش سیستماتیک غیر علمی دارد. (‏ماهنر، ۲۰۰۷، ۵۴۸)‏. علم همچنین مشکل تعیین حدود داخلی تمایز بین علم خوب و بد را دارد. ​

مقایسه اصطلاحات منفی مربوط به علم می‌تواند به شفاف‌سازی تمایزات مفهومی کمک کند. "Unscientific" مفهوم محدودتری نسبت به “non-scientific” است (‏نه علمی)‏، زیرا اولی، اما نه دومی، نوعی تناقض یا تعارض با علم را نشان می‌دهد. شبه علمی به نوبه خود مفهوم محدودتری نسبت به unscientific دارد. عبارت آخر از اولی در پوشش سو اندازه‌گیری‌های سهوی و محاسبات غلط و دیگر اشکال علم بد که توسط دانشمندانی که به عنوان تلاش شناخته می‌شوند اما در تولید علم خوب شکست می‌خورند، متفاوت است. ​

علم شناسی یک نقطه شروع واضح برای روشن کردن ویژگی‌های علم کاذب علاوه بر این که صرفا غیر علمی یا غیر علمی است برای ما فراهم می‌کند. شبه " “Pseudo-” (ψευδο-)به معنای نادرست است. بر این اساس، لغت‌نامه انگلیسی آکسفورد (‏OED)‏شبه علم را به صورت زیر تعریف می‌کند:

" علم ساختگی یا قلابی؛ مجموعه‌ای از باورهای مرتبط با جهان به اشتباه به عنوان مبتنی بر روش علمی و یا به عنوان موقعیتی که حقایق علمی در حال حاضر دارند، تلقی می‌شود."

۳.۲ ژست غیر علمی Non-science به عنوان علم

بسیاری از نویسندگان در مورد شبه علم تاکید کرده‌اند که شبه علم، ژست غیر علمی به عنوان علم است. بهترین کلاسیک مدرن در مورد موضوع (‏گاردنر ۱۹۵۷)‏عنوان Fads و Fallacies در نام علم دارد. با توجه به نظر برایان بایگری (‏۱۹۸۸، ۴۳۸)‏، " کلاه در مورد این باورها قابل اعتراض است این است که آن‌ها به صورت اصالتا علمی ظاهر می‌شوند." این ها و بسیاری از نویسندگان دیگر فرض می‌کنند که برای شبه علمی بودن، یک فعالیت یا تدریس باید دو معیار زیر را برآورده کند (‏هانسون son ۱۹۹۶)‏:

1.این امر علمی نیست و 2. طرفداران اصلی آن می‌کوشند تا این تصور را ایجاد کنند که علمی است. اولی از این دو معیار در مرکز دغدغه‌های فلسفه علم قرار دارد. معنای دقیق آن موضوع بحث‌های مهم در میان فیلسوفان بوده‌است که در بخش ۴ به آن‌ها خواهیم پرداخت. فلاسفه کم‌تر به این مساله پرداخته‌اند، اما به درمان دقیق نیاز دارند، زیرا مباحث زیادی درباره شبه علم (‏در داخل و خارج از فلسفه)‏به دلیل عدم توجه کافی به آن دچار سردرگمی شده‌است. طرفداران دانش کاذب اغلب تلاش می‌کنند تا با ترتیب دادن کنفرانس‌ها، مجلات، و انجمن‌هایی که بسیاری از ویژگی‌های سطحی علم را به اشتراک می‌گذارند اما معیارهای کیفی آن را برآورده نمی‌کنند، علم را تقلید کنند. نائومی اورکس (‏۲۰۱۹)‏این پدیده را "علم تشبیه ظاهری" “facsimile science” نامید. بلانکه و همکاران (‏۲۰۱۷)‏آن را "تقلید فرهنگی از علم"“cultural mimicry of science” نامیدند.

۳.۳ مولفه اعتقادی

 

یک مشکل فوری با تعریف مبتنی بر (‏۱)‏و (‏۲)‏این است که بسیار عریض است. پدیده‌هایی وجود دارند که هر دو معیار را برآورده می‌کنند اما معمولا " شبه علم نامیده نمی‌شوند. یکی از واضح‌ترین نمونه‌ها از این موضوع تقلب در علم است. این روشی است که درجه بالایی از تظاهر علمی دارد و هنوز با علم سازگار نیست در نتیجه هر دو معیار را برآورده می‌کند. با این وجود، تقلب در شاخه‌های مشروع علم به ندرت اتفاق می‌افتد اگر هرگز "شبه علم" خوانده شود. دلیل این امر را می توان با مثال‌های فرضی زیر توضیح داد (‏هانسون son ۱۹۹۶)‏. ​

مورد ۱: یک بیوشیمیدان آزمایشی را انجام می‌دهد که او آن را به این صورت تفسیر می‌کند که نشان می‌دهد یک پروتئین خاص نقش اساسی در انقباض ماهیچه دارد. در میان همکاران او توافق نظر وجود دارد که نتیجه صرفا یک محصول است که ناشی از خطای تجربی است. ​

مورد ۲: یک بیوشیمیدان در حال انجام یک آزمایش نامنظم پس از دیگری است. او به طور مداوم آن‌ها را به این صورت تفسیر می‌کند که نشان می‌دهد یک پروتئین خاص نقش مهمی در انقباض ماهیچه دارد که دانشمندان دیگر آن را قبول ندارند. ​

مورد ۳: یک بیوشیمیدان آزمایش‌ها نامرتب و نامنظم را در زمینه‌های مختلف انجام می‌دهد. یکی از آن‌ها آزمایشی است که در مورد ۱ به آن اشاره شده‌است. او هیچ نظریه غیر متعارف خاصی را انتشار نمی‌دهد. ​

با توجه به کاربرد رایج، ۱ و ۳ به عنوان موارد دانش بد و تنها ۲ به عنوان موارد دانش کاذب در نظر گرفته می‌شوند. چیزی که در مورد ۲ وجود دارد، اما در دو مورد دیگر وجود ندارد، یک دکترین انحرافی است. شکافه‌ای جدا شده از الزامات علم معمولا به عنوان شبه علم در نظر گرفته نمی‌شوند. شبه علم، همانطور که عموما تصور می‌شود، شامل یک تلاش پایدار برای ترویج دیدگاه‌های متفاوت از آن‌هایی است که مشروعیت علمی در آن زمان دارند. ​

این توضیح می‌دهد که چرا تقلب در علم معمولا به عنوان شبه علم در نظر گرفته نمی‌شود. چنین اقداماتی به طور کلی با اصول منحرف یا غیر متعارف در ارتباط نیستند. در مقابل، دانشمند متقلب معمولا نگران است که نتایج او با پیش‌بینی‌های نظریه‌های علمی تایید شده مطابقت داشته باشد. انحراف از این موارد منجر به خطر افشا بسیار بالاتری می‌شود. ​

اصطلاح "علم" هم یک حس فردی و هم یک حس شخصی نشده دارد. در مفهوم فردی، بیوشیمی و ستاره‌شناسی علوم مختلفی هستند که یکی از آن‌ها شامل مطالعات پروتئین‌های ماهیچه‌ای و دیگر مطالعات supernovae است. لغت‌نامه انگلیسی آکسفورد (‏OED)‏این مفهوم از علم را به عنوان "یک شاخه خاص از دانش یا مطالعه" تعریف می‌کند؛ یک گروه شناخته‌شده یادگیری ". در مفهوم غیر فردی، مطالعه پروتئین‌های ماهیچه‌ای و ابر supernovae بخشی از علم "یک و یک‌سان" هستند. به گفته دانشگاه آکسفورد، علم به صورت فردی "نوعی دانش یا فعالیت فکری است که" علوم "مختلف مثال‌هایی از آن هستند". ​

شبه علم، ضد علم در فردی است نه unindividuated. هیچ مجموعه متحدی از شبه علم متناظر با پیکره علم وجود ندارد. برای اینکه یک پدیده شبه علمی باشد، باید متعلق به یک یا چند شبه علم خاص باشد. به منظور تطبیق دادن این ویژگی، تعریف بالا را می توان با جایگزینی (‏۲)‏با موارد زیر اصلاح کرد:

(‏۲)‏این آموزه بخشی از یک آموزه غیر علمی است که طرفداران اصلی آن تلاش می‌کنند تا این تصور را ایجاد کنند که این آموزه علمی است. بیشتر فیلسوفان علم، و بیشتر دانشمندان، ترجیح می‌دهند که علم را به صورت متشکل از روش‌های تحقیق در نظر بگیرند تا به وسیله اصول خاص. تنش آشکاری بین (‏۲ )‏و این دیدگاه مرسوم از علم وجود دارد. با این حال، این ممکن است همان طور باشد که باید باشد زیرا شبه علم اغلب شامل ارائه علم به عنوان یک دکترین بسته و تمام‌شده به جای به عنوان یک روش برای تحقیق با پایان باز است. ​

۳.۴ یک حس وسیع‌تر از شبه علم

 

گاهی اوقات اصطلاح "شبه علم" در مفهوم وسیع تری نسبت به آنچه که در تعریف متشکل از (‏۱)‏و (‏۲)‏گرفته می‌شود، استفاده می‌شود. بر خلاف (‏۲پرایم)‏، آموزه هایی که با علم در تضاد هستند، با وجود این که به عنوان علمی پیشرفته نیستند، گاهی اوقات "شبه علمی" نامیده می‌شوند. گراو (‏۱۹۸۵، ۲۱۹)‏در میان آموزه های شبه‌علمی کسانی را شامل می‌شود که " ادعای ارائه حساب‌های جایگزین به آن‌هایی که علم قادر به توضیح آن‌ها نیست را دارند." به طور مشابه، لوگ (‏۱۹۸۷، ۲۲۷)‏اظهار داشت که "پیش‌بینی‌های روشن‌بین شبه علمی هستند چه درست باشند و چه غلط"، با وجود این حقیقت که بیشتر روشن‌بین ها به عنوان متخصص علم عمل نمی‌کنند. در این مفهوم، فرض بر این است که شبه علم نه تنها شامل آموزه هایی برخلاف علم اعلام شده‌برای علمی بودن است، بلکه آموزه هایی برخلاف علم در نظر گرفته می‌شود، چه آن‌ها به نام علم مطرح شوند و چه نشوند. مسلما، مساله حیاتی این نیست که آیا چیزی "علم" نامیده می‌شود یا خیر، بلکه این است که آیا ادعا می‌شود که عملکرد علم را دارد، یعنی ارائه قابل‌اطمینان‌ترین اطلاعات در مورد موضوع ذهنی اش. برای پوشش دادن این مفهوم وسیع‌تر از شبه علم، (‏۲ )‏را می توان به صورت زیر تغییر داد (‏Hansson ۱۹۹۶، ۲۰۱۳)‏:

(‏۲")‏این آموزه، بخشی از یک آموزه است که طرفداران اصلی آن تلاش می‌کنند تا این تصور را ایجاد کنند که این آموزه، قابل‌اعتمادترین دانش را در موضوع خود ارائه می‌دهد. به نظر می‌رسد کاربرد معمول بین تعاریف (‏۱)‏+ (‏۲)‏و (‏۱)‏+ (‏۲")‏تردید دارد؛ و این به شیوه‌ای جالب: منتقدان شبه علم در نظرات خود در مورد معنای واژه تمایل به تایید یک تعریف نزدیک به (‏۱)‏+ (‏۲)‏دارند، اما کاربرد واقعی آن‌ها اغلب به (‏۱)‏+ (‏۲")‏نزدیک‌تر است. ​

مثال‌های زیر برای نشان دادن تفاوت بین این دو تعریف و همچنین روشن کردن اینکه چرا بند (‏۱)‏مورد نیاز است، بکار می‌روند:

a. یک کتاب خلقت گرا یک شرح صحیح از ساختار DNA ارائه می‌دهد. ​

ب. یک کتاب شیمی قابل‌اعتماد، گزارش نادرستی از ساختار DNA می‌دهد. ​

ج. یک کتاب خلقت گرا این را انکار می‌کند که گونه‌های انسانی اجداد مشترک خود را با دیگر نخستی‌ها به اشتراک می‌گذارند. ​

دا. واعظی که انکار می‌کند که می توان به علم اعتماد کرد نیز انکار می‌کند که گونه‌های انسانی اجداد مشترکی با دیگر نخستی‌ها دارند. ​

(‏a)‏(‏۱)‏را برآورده نمی‌کند و بنابراین در هیچ کدام از این دو حساب شبه علمی نیست. (‏b)‏در (‏۱)‏صدق می‌کند اما نه (‏۲)‏و نه (‏۲")‏و بنابراین در هر دو حساب شبه علمی نیست. (‏c)‏هر سه معیار را برآورده می‌کند، (‏۱)‏، (‏۲)‏، و (‏۲")‏، و بنابراین در هر دو حساب شبه‌علمی است. در نهایت، (‏d)‏در (‏۱)‏و (‏۲ )‏صدق می‌کند و بنابراین مطابق با (‏۱)‏+ (‏۲ )‏شبه علمی است اما مطابق با (‏۱)‏+ (‏۲)‏نیست. همانطور که دو مثال آخر نشان می‌دهند، تشخیص شبه علم و ضد علم گاهی اوقات دشوار است. ترویج کنندگان برخی علوم کاذب (‏به ویژه هومئوپاتی)‏تمایل دارند بین مخالفت با علم مبهم باشند و ادعا می‌کنند که خودشان بهترین علم را نشان می‌دهند. ​

۳.۵ موضوعات تعیین حدود

 

پیشنهادها مختلفی دقیقا در مورد این که چه عناصری در علم یا معیارهای شبه علم تعیین حدود باید به کار گرفته شوند، مطرح شده‌است. پیشنهادها شامل این هستند که تعیین حدود باید به یک برنامه تحقیقاتی (‏لاکاتوس ۱۹۷۴ a، ۲۴۸ ۲۴۹)‏، یک زمینه معرفتی یا نظم شناختی، یعنی گروهی از مردم اشاره کند. با اهداف دانش مشترک، و شیوه‌های آن‌ها (‏بونج ۱۹۸۲، ۲۰۰۱؛ ماهنر ۲۰۰۷)‏، یک نظریه (‏پاپر ۱۹۶۲، ۱۹۷۴)‏، یک عمل (‏لوگ ۱۹۹۲، موریس ۱۹۸۷)‏، یک مشکل یا سوال علمی (‏سیتونن ۱۹۸۴)‏، و یک تحقیق خاص (‏کوهن ۱۹۷۴، مایون ۱۹۹۶) احتمالا منصفانه است که بگوییم معیارهای تعیین حدود را می توان به طور معنی‌داری بر روی هر یک از این سطوح توصیف به کار برد. مشکل بسیار دشوارتر این است که آیا یکی از این سطوح سطح اساسی است که ارزیابی‌ها در سطوح دیگر قابل تقلیل هستند. با این حال، باید توجه داشت که ارزیابی‌ها در سطوح مختلف ممکن است غیرقابل‌تعریف باشند. به عنوان مثال، این فرض غیر منطقی نیست که یک دکترین حقوق کاذب، دکترین است که حاوی بیانیه‌های حقوق کاذب به عنوان هسته آن یا تعریف ادعاها است. در مقابل، یک بیانیه شبه‌علمی ممکن است از نظر تایید شده توسط یک دکترین شبه علمی اما نه توسط حساب‌های علمی قانونی همان حوزه مشخص شود.​ ​

درکسن (‏۱۹۹۳)‏با بسیاری از نویسندگان دیگر در مورد موضوع در قرار دادن تاکید در تعیین حدود شبه تخصص، یعنی فردی که شبه علم را انجام می‌دهد، تفاوت دارد. استدلال اصلی او برای این موضوع این است که شبه علم دارای پیش‌شرط‌های علمی است و چنین پیش‌تنش‌هایی با یک فرد در ارتباط است، نه یک نظریه، عمل یا کل زمینه. با این حال، همانطور که ستیتل (‏۱۹۷۱)‏اشاره کرد، عقلانیت و نگرش انتقادی است که به جای ویژگی‌های ذهنی شخصی افراد، در نهادها ایجاد می‌شود که علم را از شیوه‌های غیر علمی مانند سحر و جادو متمایز می‌سازد. کارورز فردی جادو در یک جامعه پیش از سواد لزوما کم‌تر از دانشمند فردی در جامعه مدرن غربی منطقی نیست. چیزی که او فاقد آن است، محیط عقلانی عقلانیت جمعی و انتقاد متقابل است. "اصرار بر اینکه هر دانشمند فردی دارای ذهنیت انتقادی باشد، تقریبا یک مغالطه تقسیم است" (‏ستیتل، ۱۹۷۱، ۱۷۴)‏. ​

۳.۶ تعیین حدود زمانی

 

برخی از نویسندگان ادعا کرده‌اند که تعیین حدود بین علم و شبه علم باید بی‌زمان باشد. اگر این درست باشد، در این صورت برچسب زدن چیزی به عنوان شبه علم در یک نقطه اما نه در نقطه دیگری از زمان، متناقض خواهد بود. از این رو، پس از نشان دادن این که خلقت گرایی از برخی جهات شبیه به برخی از آموزه های اوایل قرن ۱۸ است، یک نویسنده اظهار داشت که "اگر چنین فعالیتی به عنوان علم توصیف شود، پس دلیلی برای توصیف آن به عنوان علم در حال حاضر وجود دارد" (‏دولبی ۱۹۸۷، ۲۰۷)‏. این بحث براساس یک تصور غلط اساسی از علم است. این یک ویژگی ضروری علم است که به صورت روشی برای بهبود از طریق آزمایش تجربی، انتقاد فکری، و اکتشاف زمین جدید تلاش می‌کند. یک نقطه‌نظر یا نظریه نمی‌تواند علمی باشد مگر اینکه به اندازه کافی به این فرآیند بهبود مرتبط باشد، که به معنی حداقل آن است که رد خوب دیدگاه‌های علمی قبلی پذیرفته شده‌است. تعیین حدود عملی علم نمی‌تواند بیزمان باشد، به این دلیل ساده که خود علم بیزمان نیست. ​

با این وجود، تغییرپذیری علم یکی از عواملی است که تعیین حدود بین علم و شبه علم را دشوار می‌سازد. درکسن (‏۱۹۹۳، ۱۹)‏به درستی به سه دلیل اصلی اشاره کرد که چرا تعیین حدود گاهی اوقات دشوار است: تغییرات علم در طول زمان، علم ناهمگن است، و خود علم مستقر عاری از نقایص مشخصه شبه علم نیست.

۴. معیارهای تعیین حدود جایگزین

 

بحث‌های فلسفی در مورد تعیین حدود دانش کاذب معمولا بر مساله هنجاری تمرکز کرده‌اند، به عنوان مثال، اشتباه در کیفیت علمی دانش کاذب (‏به جای تلاش آن برای تقلید علم. یک گزینه این است که تعیین حدود عملکرد اساسی را که علم با دیگر فرآیندهای حقیقت‌یابی به اشتراک می‌گذارد، مبنا قرار دهیم، یعنی قابل‌اطمینان‌ترین اطلاعات در مورد موضوع آن که در حال حاضر در دسترس است را برای ما فراهم کنیم.

این امر می‌تواند منجر به ویژگی نقد (‏۱)‏از بخش 3.2شود. ​

(‏۱)‏با قابل‌اعتمادترین دانش در مورد موضوع آن که در حال حاضر موجود است، در تضاد است. این تعریف دارای مزایای (‏i)‏قابل‌اجرا بودن در رشته‌های با روش‌های بسیار متفاوت است و (‏ii)‏اجازه می‌دهد که یک عبارت در حال حاضر شبه‌علمی باشد اگر چه در دوره قبلی این چنین نبود (‏یا، اگر چه کم‌تر رایج است، اما به روش دیگر)‏. در عین حال، تعیین عملی اینکه بیانیه یا دکترین شبه علم است را از حوزه فلسفه کرسی به دانشمندان متخصص در موضوع موضوعی که بیانیه یا دکترین به آن مربوط است، حذف می‌کند. فیلسوفان معمولا معیارهای تعیین حدود را انتخاب کرده‌اند که به نظر می‌رسد نیاز به دانش تخصصی در حوزه موضوع مربوطه ندارد. ​

۴.۱ پوزیتیویست های منطقی

 

در حدود سال ۱۹۳۰، پوزیتیویست های منطقی حلقه وین رویکردهای متعددی به علم ارائه دادند. ایده اساسی این بود که یک بیانیه علمی را می توان از یک بیانیه متافیزیکی با حداقل وجود در اصل ممکن برای تایید متمایز کرد. این دیدگاه با این دیدگاه در ارتباط بود که معنای یک گزاره روش تایید آن است (‏به بخش اصالت در ورود به حلقه وین مراجعه کنید)‏. این پیشنهاد اغلب در حساب‌های تعیین حدود بین علم و شبه علم گنجانده شده‌است. با این حال، این از نظر تاریخی کاملا دقیق نیست زیرا طرح‌های قطعیت گرا هدف حل یک مساله تعیین حدود متفاوت را داشتند، یعنی بین علم و متافیزیک.​ ​

۴.۲ افسانه گرایی

 

کارل پوپر مشکل تعیین حدود را به عنوان "کلید بیشتر مشکلات اساسی در فلسفه علم" توصیف کرد (‏پوپر، ۱۹۶۲، ۴۲)‏. او قابلیت راستی آزمایی را به عنوان معیاری برای یک نظریه یا فرضیه علمی، و نه شبه علم یا متافیزیکی، رد کرد. در عوض او به عنوان معیاری پیشنهاد کرد که نظریه قابل تحریف باشد، یا دقیق‌تر بگوییم که "اظهارات یا سیستم‌های اظهارات، برای اینکه به صورت علمی رتبه‌بندی شوند، باید قادر به تضاد با مشاهدات ممکن، یا قابل‌تصور باشند" (‏پاپر، ۱۹۶۲، ۳۹)‏. ​

پاپر این پیشنهاد را به عنوان راهی برای ترسیم خط بین اظهارات متعلق به علوم تجربی و "همه بیانیه‌های دیگر چه مذهبی باشند و چه ماهیت متافیزیکی، و یا صرفا شبه علمی" ارائه کرد (‏پاپر ۱۹۶۲، ۳۹؛ cf. این هم یک جایگزین برای معیار تایید پوزیتیویست های منطقی و هم یک معیار برای تمایز بین علم و شبه علم بود. اگرچه پاپر بر این تمایز تاکید نکرد، اما اینها البته دو موضوع متفاوت هستند (‏بارتلی ۱۹۶۸)‏. پاپر تصدیق کرد که اظهارات متافیزیکی ممکن است "دور از بی‌معنا" باشند (‏۱۹۷۴، ۹۷۸، ۹۷۹)‏اما چنین قدردانی از اظهارات شبه علمی نشان نداد. ​

معیار تعیین حدود پاپر هم به خاطر حذف علم مشروع (‏هانسون son ۲۰۰۶)‏و هم به خاطر ارائه برخی علوم کاذب وضعیت علمی بودن مورد انتقاد قرار گرفته‌است (‏Agasi ۱۹۹۱؛ Mahner ۲۰۰۷، ۵۱۸ ۵۱۹)‏. به بیان دقیق‌تر، معیار او این احتمال را رد می‌کند که ممکن است یک ادعای قانونی وجود داشته باشد که قابل انکار باشد. بنا به گفته لری لادان (‏۱۹۸۳، ۱۲۱)‏، "نتیجه نامطلوب شمارش به عنوان" علمی "بودن هر ادعای سختی است که ادعاهای نادرستی را به وجود می‌آورد". علم احکام نجوم، که به درستی توسط پاپر به عنوان یک مثال غیرعادی و واضح از علم احکام کاذب گرفته شده‌است، در واقع مورد آزمایش قرار گرفته و به طور کامل رد شده‌است (‏کوور و ایانا ۱۹۸۸؛ کارلسون ۱۹۸۵)‏. به همین ترتیب، تهدیدهای اصلی در مورد وضعیت علمی روان‌کاوی، که یکی دیگر از اهداف اصلی او است، ناشی از ادعاهای غیرقابل آزمایش بودن آن نیست، بلکه ناشی از ادعاهای مبنی بر اینکه روان‌کاوی مورد آزمایش قرار گرفته و در آزمون‌ها شکست‌خورده است، می‌باشد. ​

مدافعان پوپر ادعا کرده‌اند که این انتقاد متکی بر تفسیر غیرخیرخواهانه از ایده‌هایش است. آن‌ها ادعا می‌کنند که او نباید به عنوان معنایی که تحریف پذیری شرط کافی برای نشانه‌گذاری علم است، تفسیر شود. به نظر می‌رسد که برخی متون نشان می‌دهند که او آن را تنها به عنوان یک شرط ضروری در نظر می‌گیرد (‏فلپا ۱۹۹۰، ۱۴۲)‏. دیگر متون نشان می‌دهند که برای اینکه یک نظریه علمی باشد، پاپر (‏علاوه بر تحریف پذیری)‏نیاز به این دارد که تلاش‌های پر انرژی برای آزمایش نظریه انجام شود و نتایج منفی آزمون‌ها پذیرفته شوند (‏سیوفی ۱۹۸۵، ۱۴ ۱۶)‏. یک معیار تعیین حدود مبتنی بر تحریف که شامل این عناصر است، از بدیهی‌ترین استدلال‌های متقابل با یک معیار مبتنی بر تحریف به تنهایی اجتناب خواهد کرد. ​

با این حال، در آنچه که به نظر می‌رسد آخرین اظهارات پوپر از موقعیت او باشد، پوپر اعلام کرد که تحریف پذیری هم یک معیار ضروری و هم کافی است. " یک جمله (‏یا یک نظریه)‏تجربی - علمی است اگر و تنها اگر قابل تحریف باشد." علاوه بر این، او تاکید کرد که قابلیت تحریف که در اینجا به آن اشاره می‌شود "تنها باید با ساختار منطقی جملات و طبقات جملات ارتباط داشته باشد" (‏پاپر [‏ ۱۹۸۹ ]‏، ۱۹۹۴، ۸۲)‏. به گفته او، جمله (‏نظری)‏جعلی است اگر و تنها اگر به طور منطقی با برخی از جمله (‏تجربی)‏در تضاد باشد که یک رویداد منطقی ممکن را توصیف می‌کند که از نظر منطقی مشاهده آن ممکن است (‏پاپر [‏ ۱۹۸۹ ]‏، ۱۹۹۴، ۸۳)‏. یک بیانیه می‌تواند در این مفهوم تحریف شود اگرچه در عمل امکان تحریف آن وجود ندارد. به نظر می‌رسد که از این تفسیر پیروی می‌کند که وضعیت یک بیانیه به عنوان علمی یا غیر علمی با زمان تغییر نمی‌کند. در موارد قبلی، به نظر می‌رسد که وی تحریف پذیری را به طور متفاوت تفسیر کرده و اظهار داشته‌است که " آنچه دیروز یک ایده متافیزیکی بود، فردا می‌تواند به یک نظریه علمی قابل آزمایش تبدیل شود؛ تحریف منطقی معیاری بسیار ضعیف‌تر از تحریف عملی است. با این حال، حتی جعل پذیری منطقی می‌تواند مشکلاتی را در مرزبندی عملی ایجاد کند. پوپر زمانی این دیدگاه را پذیرفت که انتخاب طبیعی یک نظریه علمی مناسب نیست، با این استدلال که تنها گفتن اینکه "بازماندگان زنده می‌مانند" نزدیک می‌شود،

"داروینیسم یک نظریه علمی قابل آزمایش نیست، بلکه یک برنامه تحقیقاتی متافیزیکی است" (‏پوپر ۱۹۷۶، ۱۶۸)‏. این بیانیه توسط دانشمندان تکاملی مورد انتقاد قرار گرفته‌است و آن‌ها اشاره کرده‌اند که این بیانیه تکامل را بد نشان می‌دهد. نظریه انتخاب طبیعی منجر به بسیاری از پیش‌بینی‌هایی شده‌است که هم در مطالعات می‌دانی و هم در تنظیمات آزمایشگاهی از انجام آزمایش‌ها خودداری کرده‌اند (‏Ruse ۱۹۷۷؛ ۲۰۰۰)‏. ​

پاپر در یک سخنرانی در کالج داروین در سال ۱۹۷۷ دیدگاه قبلی خود را مبنی بر اینکه تئوری انتخاب طبیعی، توحی‌گرایانه است، پس گرفت. او در حال حاضر اعتراف می‌کند که این یک نظریه قابل آزمایش است اگرچه تست کردن آن دشوار است (‏پاپر، ۱۹۷۸، ۳۴۴)‏. با این حال، علی‌رغم تکذیب استدلال شده او، دیدگاه قبلی او همچنان در مخالفت با جمع‌آوری شواهد از آزمون‌های تجربی انتخاب طبیعی گسترش می‌یابد. ​

۴.۳ معیار حل پازل

 

توماس کوهن یکی از فیلسوفان بسیاری است که دیدگاه پوپر درباره مساله تعیین حدود، نقطه شروعی برای توسعه ایده‌های خود بود. کوهن پوپر را به خاطر توصیف "کل شرکت علمی از نظر کاربرد تنها در بخش‌های انقلابی گاه به گاه" مورد انتقاد قرار داد (‏کوهن، ۱۹۷۴، ۸۰۲)‏. تمرکز پاپر بر تحریف نظریه‌ها منجر به تمرکز بر موارد نسبتا نادر در زمانی شد که کل نظریه در خطر است. طبق نظر کوهن، روشی که در آن علم در چنین مواقعی کار می‌کند را نمی توان برای توصیف کل شرکت علمی به کار برد. در عوض در "علم نرمال" است، علمی که بین لحظات غیر معمول انقلاب‌های علمی رخ می‌دهد، که ما ویژگی‌هایی را می‌یابیم که با آن‌ها علم می‌تواند از فعالیت‌های دیگر متمایز شود (‏کوهن، ۱۹۷۴، ۸۰۱)‏. ​

در علوم طبیعی، فعالیت دانشمندان شامل حل معماها به جای آزمایش نظریه‌های بنیادی است. در حل پازل، نظریه فعلی پذیرفته می‌شود، و پازل در واقع از نظر آن تعریف می‌شود. از نظر کوهن، "این علم عادی است، که در آن نوع آزمون سر کارل رخ نمی‌دهد، به جای علم فوق‌العاده که تقریبا علم را از سایر شرکت‌ها متمایز می‌کند"، و بنابراین معیار تعیین حدود باید به کاره‌ای علوم عادی اشاره کند (‏کوهن، ۸۰۲)‏. معیار تعیین حدود خود کوهن قابلیت حل معما است، که او آن را به عنوان یک ویژگی ضروری از علم عادی می‌بیند.​ ​

دیدگاه کوهن در مورد تعیین حدود به وضوح در مقایسه او با علم نجوم بیان شده‌است. از دوران باستان، ستاره‌شناسی یک فعالیت حل معما و در نتیجه یک علم بوده‌است. اگر پیش‌بینی یک ستاره‌شناس شکست بخورد، پس این معمایی است که او می‌تواند به عنوان مثال با اندازه‌گیری‌های بیشتر یا تنظیم نظریه حل کند. در مقابل، ستاره شناسان چنین معماهایی نداشتند زیرا در آن رشته "شکست‌های خاص باعث ایجاد معماهای تحقیقاتی نمی‌شدند، زیرا هیچ انسانی، هر چند ماهر، نمی‌توانست از آن‌ها در یک تلاش سازنده برای تجدید نظر در سنت طالع‌بینی استفاده کند" (‏کوهن، ۱۹۷۴، ۸۰۴)‏. بنابراین، به گفته کوهن، علم احکام نجوم هرگز یک علم نبوده است. ​

پاپر کاملا معیار تعیین حدود کوهن را رد کرد. به گفته پاپر، ستاره شناسان درگیر حل معما هستند و در نتیجه معیار کوهن او را متعهد می‌کند که علم احکام نجوم را به عنوان یک علم بشناسد. (‏برخلاف کوهن، پاپر معماها را به عنوان "مشکلات کوچکی که بر روال عادی تاثیر نمی‌گذارند" تعریف کرد.)‏ از نظر او، پیشنهاد کوهن منجر به "فاجعه اصلی" جایگزینی یک معیار منطقی از علم با یک معیار جامعه‌شناختی می‌شود (‏پاپر، ۱۹۷۴، ۱۱۴۶، ۱۱۴۷)‏. ​

۴.۴ معیارها براساس پیشرفت علمی

معیار تعیین حدود پاپر مربوط به ساختار منطقی نظریه‌ها است. ایمر لاکاتوس این معیار را به عنوان "یک معیار نسبتا خیره‌کننده" توصیف کرد. یک نظریه ممکن است علمی باشد حتی اگر بخشی از شواهد به نفع آن وجود نداشته باشد، و ممکن است شبه علمی باشد حتی اگر تمام شواهد موجود به نفع آن باشد. یعنی، ویژگی علمی یا غیر علمی یک نظریه می‌تواند مستقل از حقایق تعیین شود " (‏لاکاتوس، ۱۹۸۱، ۱۱۷)‏. ​

در عوض، لاکاتوس (‏۱۹۷۰؛ ۱۹۷۴ a؛ ۱۹۷۴ b؛ ۱۹۸۱)‏اصلاح معیار پوپر را پیشنهاد کرد که آن را "جعل گرایی پیچیده (‏روش‌شناختی)‏" نامید. در این دیدگاه، معیار تعیین حدود نباید به یک فرضیه یا نظریه مجزا اعمال شود، بلکه باید به یک برنامه تحقیقاتی کلی اعمال شود که با مجموعه‌ای از نظریه‌ها به طور موفقیت آمیزی جایگزین یکدیگر می‌شوند. به نظر او، اگر نظریه‌های جدید پیش‌بینی‌های شگفت آوری انجام دهند که تایید می‌شوند، یک برنامه تحقیقاتی رو به پیشرفت است. در مقابل، یک برنامه تحقیقاتی تولید زدایی با نظریه‌هایی مشخص می‌شود که تنها به منظور تطبیق با حقایق شناخته‌شده ساخته می‌شوند. پیشرفت در علم تنها در صورتی امکان پذیر است که یک برنامه تحقیقاتی حداقل نیاز را برآورده کند که هر نظریه جدید که در برنامه توسعه داده شده‌است، محتوای تجربی بزرگتری نسبت به نظریه قبلی خود داشته باشد. اگر یک برنامه تحقیقاتی این نیاز را برآورده نکند، پس این یک شبه علمی است. ​

به گفته پل تگارد (‏۱۹۷۸، ۲۲۸)‏، یک نظریه یا نظم در صورتی که دو معیار را برآورده سازد، یک شبه علمی است. یکی از اینها این است که نظریه در پیشرفت شکست می‌خورد، و دیگری این که "جامعه متخصصان تلاش کمی برای توسعه نظریه به سمت راه‌حل‌های مشکلات می‌کند، هیچ نگرانی برای تلاش برای ارزیابی نظریه در رابطه با دیگران نشان نمی‌دهد، و در توجه به تاییدها و تاییدها انتخابی است". یک تفاوت عمده بین این رویکرد و لاکاتوس این است که لاکاتوس یک رشته غیر مترقی را به عنوان شبه علم طبقه‌بندی می‌کند حتی اگر دست اندرکاران آن سخت تلاش کنند تا آن را بهبود بخشند و آن را به یک رشته پیشرو تبدیل کنند. (‏در کاره‌ای بعدی، تاگارد این رویکرد را کنار گذاشته و در عوض شکلی از تعیین حدود چند معیاره را ترویج کرده‌است (‏تاگارد ۱۹۸۸، ۱۵۷ - ۱۷۳)‏. ​

به همین ترتیب، دانیل روتبارت (‏۱۹۹۰)‏بر تمایز بین استانداردهایی که باید در زمان آزمایش یک نظریه مورد استفاده قرار گیرند و استانداردهایی که باید در زمان تعیین اینکه آیا یک نظریه باید اصلا مورد آزمایش قرار گیرد یا خیر، مورد استفاده قرار گیرند، تاکید کرد. مورد دوم، معیارهای واجد شرایط بودن، شامل این است که نظریه باید موفقیت توضیحی رقیب خود را در خود جای دهد، و اینکه باید مفاهیم قابل تنقیلی ارائه دهد که با مفاهیم رقیب ناسازگار هستند. به گفته روتبارت، یک نظریه غیرعلمی است اگر در این زمینه قابل امتحان نباشد. ​

جورج ریچ پیشنهاد کرد که تعیین حدود می‌تواند براساس این نیاز باشد که یک رشته علمی به اندازه کافی در علوم دیگر ادغام شود. رشته‌های مختلف علمی دارای ارتباطات درونی قوی هستند که مبتنی بر روش‌شناسی، نظریه، شباهت مدل‌ها و غیره هستند. برای مثال، ایجاد گرایی به دلیل علمی نبودن آن، علمی نیست. اصول و باورهای اساسی با آنچه علوم را به هم پیوند می‌دهد و متحد می‌سازد، ناسازگار است. به طور کلی، Reisch می‌گوید، یک حوزه معرفتی شبه علمی است اگر نتواند در شبکه موجود علوم ایجاد شده گنجانیده شود (‏Reisch ۱۹۹۸؛ cf.

Paul Hoyninengen - Huene (‏۲۰۱۳)‏علم را با دانش سیستماتیک شناسایی می‌کند و پیشنهاد می‌کند که سیستماتیک بودن می‌تواند به عنوان معیار تعیین حدود استفاده شود. با این حال، همانطور که توسط نائومی اورکس نشان داده شد، این یک معیار مشکل‌ساز است، حداقل به این دلیل که برخی از علوم کاذب به نظر می‌رسد آن را برآورده کنند (‏اورکس ۲۰۱۹)‏. ​

  انتشار : ۴ تیر ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 29

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد