تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 102
  • بازدید دیروز : 33
  • بازدید کل : 58839

مغز جنسیت زده (9)


تلاش برای از بین بردن افسردگی

​​​​​​​​

به نظر می‌رسید که فرضیه عصبی اولیه، بینش‌هایی را در مورد بسیاری از جنبه‌های وجود انسان ارائه می‌دهد. علاوه بر وعده درک آگاهی و اراده آزاد، حل مشکل ذهن - بدن و شاید ارائه درک بیشتر از خود، این احتمال نیز وجود داشت که جبهه عملی تری از تشخیص بهتر، و حتی درمان، از هر دو شرایط فیزیکی و ذهنی مبتنی بر مغز وجود داشته باشد. در مورد کیفیت برخی از تحقیقات پایه، شایعاتی وجود داشت: نه تنها در مورد گزارش آن، بلکه در مورد تولید و تفسیر تصاویر بسیار مغز که باعث هیجان زیادی شده بودند. ​

این تصاویر جذاب و جلب توجه بودند، نقشه‌های رنگی کدگذاری شده و، با سیستم‌های پیشرفته‌تر، ویدیوهای زمان - زمانی که تصور یک پنجره مستقیم به فعالیت‌های جاری در مغز انسان را القا می‌کردند. تجسم مغز، که به نظر می‌رسید نامرئی را مرئی می‌کند، واقعا محرک فن‌آوری بود که علوم اعصاب را به طور محکم به عرصه عمومی آورد. همچنین به خوبی تجسم هر چیز دیگری در دنیا در آن زمان، از طریق دوربین‌های ویدئویی و فتوکپی و همچنین تحولات در تلویزیون و سینما را منعکس می‌کرد. اشکال کار این بود که تصویر مغزی ای که این همه مقالات روزنامه‌ای و کتاب‌های علوم عمومی را زینت می‌داد، چیزی از یک توهم بود. تولید یا "ساخت" یک تصویر مغزی، چه یک فرد و چه یک گروه، به یک سلسله‌مراتب چند لایه تصمیم‌گیری، در مورد چگونگی "تمیز کردن" داده‌های خام، چگونگی صاف کردن تفاوت‌های آناتومی فردی، چگونگی انطباق ویژگی‌های مغز با یک مغز الگو نیاز دارد. تخصیص رنگ‌ها به انواع مختلف تغییرات شناسایی‌شده در واقع یک روش آماری است. بنابراین، رنگ‌های لرزان که در میان تندری خاکستری و سفید مغز حرکت می‌کنند، به عنوان کسی که یک کوک تجاری را می‌بیند، با غروب خورشید برابر نیستند، بلکه برخی تصمیمات آستانه ای که توسط یک تصویرگر مغز گرفته می‌شود را منعکس می‌کنند. ​

اما این تاثیری نبود که در ابتدا گذاشته شد، و تصاویر مغزی به عنوان یک قدرت متقاعد کننده خاص شناسایی شدند. یک سری مطالعات که توسط روان شناسان دیوید مک کیب و آلن کاستل انجام شد، ادعا کردند که حضور صرف تصاویر مغزی، تاثیر مستقیمی بر این دارد که آیا یک خط خاص از استدلال علمی معتبر تلقی می‌شود یا خیر. به شرکت کنندگان مقالات در مورد موضوعاتی مانند ارتباط بین تماشای تلویزیون و توانایی ریاضی داده شد، که برخی از آن‌ها حاوی خطاهای علمی بودند. آن‌ها همچنین با تصاویر استاندارد مغز، نقشه‌های توپوگرافی و یا نمودارهای میله‌ای معمولی نشان داده شدند. هنگامی که از شرکت کنندگان خواسته شد تا استدلال علمی را در مقالات ارزیابی کنند، احتمال بیشتری وجود داشت که آن‌ها مقالاتی را تایید کنند که با تصویر ذهنی همراه بودند. ​

در روزه‌ای اولیه توسعه تصویربرداری تشدید مغناطیسی برای استفاده تشخیصی، بحثی وجود داشت که در مورد آن متخصصان پزشکی به بهترین نحو اطلاعات تولید شده را درک و تفسیر می‌کردند (‏که در آن مرحله هم عددی و هم تصویری بودند)‏. تصمیم بر این شد که رادیولوژیست‌ها، به عنوان بینندگان آموزش‌دیده تصاویر اشعه ایکس و سی‌تی‌اسکن، بیش‌ترین تاثیر را داشته باشند، و آن‌ها به تکنولوژی جدید معرفی شدند. جالب توجه است که این رادیولوژیست‌ها درخواست کردند که عمل اولیه کدگذاری رنگی تصاویر با نسخه‌های مقیاس خاکستری جایگزین شود. ظاهرا، آن‌ها رنگ‌های یک رنگ را ترجیح می‌دادند چون این کار به آن‌ها اجازه می‌داد تا تغییرات آناتومی ظریف را تشخیص دهند. آن‌ها اشاره کردند که تفاوت بین دو منطقه روشنایی می‌تواند بسیار کوچک باشد، که از داده‌های عددی مشهود خواهد بود، اما اگر این مناطق رنگی کدگذاری شده باشند، مثلا آبی و زرد، این تفاوت ممکن است "چشم را فریب دهد به این باور که دو عدد نزدیک بسیار متفاوت هستند، چون آن‌ها رنگ‌های متفاوتی در تصویر هستند". بنابراین، حرفه‌ای‌ها متوجه شدند که همان رنگ‌هایی که یک نقطه فروش کلیدی برای عموم مردم بودند، حواس مردم را پرت می‌کنند. ​

این مطالعات "جذابیت اغواکننده" اغلب به عنوان بخشی از نگرانی رو به رشد در مورد تاثیری که استرس عصبی بر اعتبار کلی تصویربرداری مغز داشت، ذکر می‌شوند. ادعاهای مبنی بر اینکه تصویربرداری عصبی تنها برای تولید تصاویر زیبایی که می‌توانست پشم را از روی چشمان فریب دهنده به سمت خود بکشد، خوب بود، تا این برداشت رو به رشد را تعدیل نمی‌کرد که این تکنولوژی فقط پول را از "علم خوب" منحرف می‌کرد و واقعا نمی‌توانست چیزی مفید در مورد مغز انسان به ما بگوید. همانطور که معلوم شد، مارتا فرح و کیچه هوک، دانشمندان علوم اعصاب شناختی از مرکز علوم اعصاب و جامعه در دانشگاه پنسیلوانیا، در مقاله‌ای با عنوان جذاب و برجسته "افسون تعلیم و تربیت"، گزارش دادند که مطالعات دیگر قادر به تکرار این یافته‌های اصلی نبوده اند، اما این باور را تایید کردند که اثر قانع‌کننده واقعی بوده‌است. رابرت مایکل و همکارانش، از نیوزیلند، کمی بین دندان‌هایشان قرار گرفتند، و سعی کردند یافته‌های اصلی را با ده مطالعه مختلف و نزدیک به ۲۰۰۰ شرکت‌کننده تکرار کنند. بخش کلیدی طراحی آن‌ها حضور یا عدم حضور یک تصویر ذهنی یا "زبان علمی" در بحث‌های مختلف علمی بود که شرکت کنندگان با آن ارائه می‌شدند. جالب توجه است که در این مورد آن‌ها زبان را موثرتر از تصویر یافتند. بنابراین بحث‌های "تصاویر مغزی" اولیه ممکن است بیش از حد بیان شده‌باشند، اما هنوز واضح بود که روایت مرتبط با آن‌ها ممکن است به اشتباه متقاعد کننده باشد. این مهم است که به یاد داشته باشید که در هنگام تلاش برای درک تداوم شگفت‌انگیز باورهای اشتباه در مورد مغز در همه انواع حوزه‌ها، به ویژه آن‌هایی که مربوط به درک تفاوت‌های جنسی هستند. ​

با این حال، خیلی زود مشخص شد که پیشرفت کمی در وعده‌های اولیه صورت‌گرفته است، و به طور متناقض، عمل در حال ظهور خود دانشمندان علوم اعصاب "اعلام کرد که" این نوروزباله تاثیر گذار بوده‌است. در سال ۲۰۱۲، دبورا بلوم مقاله‌ای در مجله غیر تاریک با عنوان " زمستان نارضایتی: آیا رابطه داغ بین علوم اعصاب و روزنامه‌نگاری علوم کاهش می‌یابد؟ او توجه خود را به سیلی از داستان‌های "عصبی - انتقادی" جلب کرد که نگرانی خود را در مورد ساده‌سازی (‏و عدم دقت)‏پوشش علوم اعصاب در مطبوعات، به ویژه آن داستان‌هایی که شامل "اسکن مغز با تصاویر پر زرق و برق خود" بودند، ابراز می‌کردند. یکی از مقالاتی که او به آن اشاره کرد، "داستان‌های علمی‌تخیلی اعصاب" بود، که در مجله نیویورکر منتشر شد، جایی که گری مارکوس، استاد علوم شناختی، ابراز نگرانی کرد که تصویربرداری مغز توسط مواردی مانند "مغز زنان در طی ارگاسم در ۳ بعدی ترسیم شده‌است" و " این مغز شما بر روی پوکر است."

عملکرد "آلیسا کوارت" در نیویورک‌تایمز ضربه سختی بود. او با تمجید از اقدامات وبلاگ نویسان علوم اعصاب، یا "افراد مشکوک به اعصاب"، از واکنش شدید در برابر آنچه که او آن را "روح مغز" می‌نامید، با توضیحات علوم اعصاب که "راه میان‌بر برای روشن‌گری" و "تحت الشعاع قرار دادن تفاسیر تاریخی، سیاسی، اقتصادی، ادبی و روزنامه‌نگاری از تجربه" ارائه می‌داد، قدردانی کرد. استیون پول از نیو استیتزمن با چشم به این نزاع ملحق شد که "مغز شما بر حسب شبه علم: ظهور نوروبولکس های محبوب" نام داشت. او با اشاره به اینکه کارکرد سبک "تفکر هوشمند" رها کردن خوانندگان از مسئولیت تفکر برای خودشان "و با شور و شوق به نقل از پاول فلچر، دانشمند علوم عصبی کمبریج، که واژه باشکوه" نوروفدودل " را برای توصیف عادت پیوند یک اصطلاح عصبی با صدای بزرگ به یک نقطه ساده ابداع کرد، به سراغ کتاب‌های خود - کمکی عصبی رفت. پول همچنین توجه را به استفاده بیش از حد از عبارت "این مغز شماست …" در هنگام تفسیر داده‌های تصویربرداری مغز مربوط به هر نوع فرآیند، از موسیقی گرفته تا استعاره پوکر، جلب کرد. برای من، بهترین بخش مقاله او زمانی است که او داوطلب می‌شود تا "در حین خواندن مجموعه‌ای از حجم‌های عصب‌شناسی پاپ، به یک اسکن عملکردی رزونانس تسلیم شود، برای یک سری تصاویر روشن‌کننده با عنوان" این مغز شماست روی کتاب‌های احمقانه در مورد مغز خود ". ​

شیب روشن‌گری

 

زنگ‌های خطر مدت‌ها قبل از واکنش شدید روزنامه نگاران در جامعه علوم اعصاب به صدا در آمده بودند. در مقاله‌ای در سال ۲۰۰۵ با عنوان "اف ام آر آی در چشم عمومی"، اریک راسین، از مرکز اخلاق پزشکی استنفورد، و همکارانش این نگرانی را مطرح کردند که محدودیت‌های اف ام آر آی به اندازه کافی روشن نشده است و اینکه جهش‌های زیادی در ایمان وجود دارد، با ادعاهای وحشیانه مبنی بر اینکه تصاویر مغزی می‌توانند به عنوان "اثبات بصری" پایه بیولوژیکی برخی از انواع فرآیندها، مانند اعتیاد به پورنوگرافی، و یا سیستم‌های خواندن مغز، در نظر گرفته شوند. آن‌ها بر احتیاط نه تنها در رسانه‌ها بلکه در جامعه علوم اعصاب تاکید کردند، با توجه بیشتری که باید در توضیح خطرات و نگرانی‌ها و همچنین مزایای فن‌آوری جدید در نظر گرفته شود. ​

"صنعت مغز" به خودی خود شروع به تنظیم خود کرده بود. بلاگ ها به عنوان وسیله‌ای برای برقراری ارتباط عمومی در حال ظهور بودند، و چندین متخصص مغز و اعصاب وارد روح زمانه شدند و مکان‌هایی را ایجاد کردند که توجه مردم را به سمت "متخصصین مغز و اعصاب" و "متخصصین مغز و اعصاب" جلب کردند. محققان در بنیاد جیمز اس مک دانل در ایالات‌متحده، میل روزنامه‌نگاری عصبی را در سال ۱۹۹۶ راه‌اندازی کرده بودند، وب سایتی که توسط "زندان خود مختار" اداره می‌شد … که به غربال کردن گندم از کاه گزارش رسانه‌های عمومی در مورد اخبار مربوط به مغز اختصاص داشت. همچنین مشخص شد که نوروهیف تنها تابعی از مقالات مطبوعاتی بیش از حد جذاب نبود، بلکه مقالات مطبوعاتی نا آگاهانه و نوروآشغال‌های ناشی از آن بود.​​

پیچیدگی زیاد در مورد تولید و تجزیه و تحلیل داده‌های تصویربرداری مغز منجر به اشتباه‌ات و تفاسیر غلط در خود علم شد. اد ول و همکارانش، از دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو، با برخی از همبستگی‌های فوق‌العاده بالای بین فعالیت مغز و معیارهای رفتاری، به ویژه در حلقه‌های عصب‌شناسی اجتماعی نوظهور، گیج شده بودند. با دانستن مقدار زیادی از تغییرپذیری در هر دو نوع اندازه‌گیری، آن‌ها نمی‌توانستند ببینند که محققان چگونه به همبستگی به اندازه ۰.۸ و بیشتر دست یافتند، به خصوص اگر یکی از متغیرهای شما داده‌های تصویربرداری مغز بود. داده‌های فعالیت مغز خام (‏جریان خون یا فعالیت الکتریکی یا مغناطیسی)‏به نمایش بصری بافت مغز اندازه‌گیری شده در واحدهایی به نام وکسل (‏پیکسل های سه‌بعدی)‏تبدیل می‌شود. اندازه اینها می‌تواند بسته به وضوح سیستم متفاوت باشد، اما شما ممکن است در اسکن مغزی با وضوح بالا به یک میلیون وکسل برسید. و سپس هر دو یا سه ثانیه یک تصویر جدید به دست می‌آورید. روی هم رفته، مقدار زیادی داده برای پردازش وجود دارد، که در آن مقدار زیادی واریانس وجود دارد، که به طور معمول تشخیص تفاوت‌ها بسیار دشوار است. ​

فرض کنید شما یک روانشناس اجتماعی بودید که می‌خواست به همبستگی‌های بین فعالیت در وکسل های مغز که توسط هم‌کار تصویربرداری مغز شما اندازه‌گیری شده بود و برخی معیارهای رفتاری که در آن شما به آن‌ها علاقه داشتید، نگاه کند. با توجه به تعداد بسیار زیادی از وکسل ها که باید از آن‌ها استفاده کنید، احتمال بسیار بالایی وجود دارد که شما یک خطای مثبت کاذب ایجاد کنید، و یک همبستگی را به صورت اتفاقی پیدا کنید. اگر شما بتوانید انتخاب وکسل‌ها را به نحوی محدود کنید، این کمک بزرگی خواهد بود. و این جایی است که ول و همکاران متوجه شدند که مشکل از این قرار است: محققان کسانی را انتخاب می‌کردند که قبلا واضح بود که همبستگی‌های زیادی با داده‌های رفتاری آن‌ها وجود دارد و سپس فقط آن‌ها را بررسی می‌کردند (‏به جای آن، بگویید، مشخص کردن از قبل یک منطقه آناتومی خاص که در آن فعالیت‌های مرتبط ممکن است پیش‌بینی شوند)‏. کمی شبیه این است که حدس خود را آزمایش کنید که بخش بزرگی از مردم تنها با جمع کردن داده‌های شما در خیابانی پر از فروشگاه‌های شرط‌بندی دست به قمار می‌زنند. این می‌تواند به طور لذت بخشی (‏یا حیرت آوری، اگر شما و همکارانش بودید)‏منجر به همبستگی بالا بین مغز و داده‌های رفتاری شود. بیش از نیمی از پنجاه یا سه برگ کاغذ که مورد بررسی قرار گرفته بودند به این دام افتاده بودند. ول و همکاران احساس کردند که این مشکل بیشتر مبتنی بر سادگی آماری در محققان (‏و احتمالا، بازبین مقالات آن‌ها)‏جدید به یک حوزه پیچیده بود تا تلاش عمدی برای تقلب. با این حال، آن‌ها در نتیجه‌گیری خود بخشنده‌تر بودند: " ما به این نتیجه رسیدیم که یک بخش بسیار بزرگ و کاملا برجسته از تحقیقات fMRI درباره احساسات، شخصیت، و شناخت اجتماعی از روش‌های تحقیق به شدت معیوب استفاده می‌کند و تعداد زیادی از اعداد را تولید می‌کند که نباید باور کرد." این به این معنی نیست که تمام یافته‌های هیجان‌انگیز در علوم اعصاب شناختی اجتماعی باید محدود شوند، فقط اینکه آن‌ها باید قبل از اینکه در سال ۲۰۰۹ با نمک بسیار زیاد منتشر شوند، دیده شوند.​​

اگر قوانین آماری صحیح را به کار نگیرید، نتایج شما می‌تواند گمراه‌کننده باشد. ساده‌ترین مثال این است که یک ماهی مرده را در بر می‌گیرد. این مطالعه توسط کریگ بنت و همکارانش در آزمایشگاه شان در دارتموث شامل بررسی مشکلات مربوط به مقادیر عظیمی از داده‌ها است که تصویرگر سعی دارد آن‌ها را به شکل بصری قابل هضم فشرده کند. همانطور که دیدیم، تعداد زیادی وکسل در هر اسکن مغزی وجود دارد. اگر قصد دارید آن حوزه‌هایی را پیدا کنید که در طول یک کار خاص فعال‌تر هستند، باید تعداد زیادی مقایسه انجام دهید (‏و خودتان را دوباره در معرض مشکل مثبت کاذب قرار دهید)‏. پس باید یه جور در رو در نظر بگیری اما چون، به تناسب صحبت کردن، تفاوت‌های بین مناطق کم و بیش فعال واقعا کوچک هستند، اگر آستانه شما بیش از حد محافظه‌کار باشد، تمام تفاوت‌های جالب شما ممکن است همراه با تفاوت‌های تصادفی ناپدید شوند. بنابراین ممکن است بگویید، بسیار خوب، من فقط قبول می‌کنم که یک اتفاق واقعی در حال رخ دادن است اگر، مثلا، هشت یا چند صدای گذار که با هم جمع شده‌اند نوعی تفاوت را نشان دهند. اما نکته کلیدی این است که شما می‌خواهید راهی برای به حداکثر رساندن کنتراست بین مناطق فعال و مناطق غیر فعال پیدا کنید. ​

آنچه مطالعه بنت و همکاران نشان داد این بود که این در واقع می‌تواند شما را برای برخی از یافته‌های نسبتا گمراه‌کننده آماده کند. داستان این است که آن‌ها تنظیمات کنتراست سیستم fMRI خود را قبل از انجام یک مطالعه شناخت احساسات آزمایش می‌کردند. آن‌ها با نیاز به یک شی "ساختگی" با نوع درست بافت‌های مختلف بدن، یک سالمون کامل (‏مرده)‏را استخدام کردند (‏با تلاش و عدم موفقیت با یک کدوتنبل و یک مرغ مرده)‏، آن را در اسکنر خود قرار دادند و پروتکل آزمایش را اجرا کردند (‏که به طور اتفاقی در مقایسه با پاسخ‌های چهره‌های شاد و غمگین بود)‏. این کار به آن‌ها اجازه داد تا تنظیمات کنتراست خود را در سطح مناسب تنظیم کنند. در مرحله بعد، آن‌ها می‌خواستند اثرات انواع مختلف تصمیمات آستانه گذاری را بر نتایج آنالیزهای fMRI نشان دهند، بنابراین آن‌ها روش‌های مختلفی را بر روی داده‌های سالمون خود امتحان کردند. چیزی که آن‌ها یافتند این بود که اگر شما به درستی این واقعیت که مقایسه‌های زیادی انجام می‌دهید را درست انجام ندهید، می‌توانید نتیجه بسیار شگفت انگیزی به دست آورید. شما می‌توانید ناحیه‌ای را در مغز ماهی سالمون مرده پیدا کنید که شواهد قابل‌توجهی از فعال شدن را در هنگام نشان دادن عکس‌هایی از افراد در شرایط شاد یا غمگین، در مقابل زمانی که "در حال استراحت" بود، نشان دهد. در ادامه این گزارش آمده‌است: " فروش ماهی سالمون مرده در ماشین fMRI خطر اهدای ماهی قرمز و سیلی زدن fMRI به صورت ماهی مرده را نشان می‌دهد." باز هم، این مطالعه قصد نداشت نشان دهد که fMRI تقلبی است و تمام مطالعات تحقیقاتی باید نادیده گرفته شوند. بلکه پژوهشگران باید بسیار مراقب باشند که با داده‌های خود چگونه رفتار کنند تا از این گونه یافته‌های بی‌معنی اجتناب کنند (‏که البته به وضوح فقط به دلیل ماهیت خشک و ماهی این شرکت‌کننده خاص به عنوان مهملات دیده می‌شد)‏. اما این امر به سرخوردگی ناشی از ظهور ژانر عصبی اضافه کرد، و همه چیز را در مسیر به سمت یک شیب روشن‌گری قرار داد، با انتظارات واقع گرایانه از آنچه که تصویربرداری fMRI می‌توانست و نمی‌توانست نشان دهد. این سالمون به عنوان "ماهی مرده که هزاران شک و تردید را به راه انداخته‌است" معرفی شده‌است. زمینه بهره‌وری؟​​

بنابراین، آیا تصویربرداری عصبی اشتباه‌ات گذشته خود را پشت سر گذاشته و خود را به عنوان منبع پیشرفت‌های شگفت‌انگیز در درک ما از مغز انسان دوباره تثبیت کرده‌است؟ ​

یکی از مسائلی که حل و فصل آن دشوار بوده‌است، این است که گاهی اوقات، زمانی که یک یافته به عنوان یک "حقیقت" وارد آگاهی عمومی می‌شود، اما بعدا نشان داده می‌شود که اشتباه می‌کند، اثبات شده‌است که ضربه زدن به آن بدون ظاهر شدن در جای دیگر، فوق‌العاده دشوار است - این یکی از آن اسطوره‌های Whac - a - Mole است. مطالعات اولیه تصویربرداری مغز مدت بیشتری طول کشید تا منتشر و نقد شود، بنابراین این امکان وجود دارد که مدت زمانی که اولین پیام قبل از این که با هم در تضاد باشند وجود داشته باشد، تغییر عقیده به صحت آن را سخت‌تر کند. و اگر این یافته در حمایت از فعالیت‌های تجاری یا تصمیمات سیاسی اتخاذ شده بود، که باید رها می‌شد یا معکوس می‌شد اگر سنگ بنای آن‌ها برداشته می‌شد، آنگاه تمایل به سطوح بالاتری از قدرت ماندن وجود داشت. ​

این به ویژه در مورد اسطوره‌های عصبی در آموزش و پرورش صادق است، جایی که ما هنوز هم باورهایی را می‌یابیم، برای مثال، که ما فقط می‌توانیم در سه سال اول زندگی برای مغز یک کودک تفاوت قائل شویم، که انواع مختلفی از یادگیری مبتنی بر مغز وجود دارد، که ما فقط ده درصد از مغزمان را استفاده می‌کنیم، یا اینکه مردان از یک طرف مغزمان استفاده می‌کنند، در حالی که زنان از هر دو استفاده می‌کنند. با وجود شواهد بسیار بر خلاف آن، این افسانه‌ها هنوز هم ادامه دارند، که اغلب توسط "مربی" آموزشی، که راهنمای مشاوره‌ای او والدین و سیاست گذاران را به اتخاذ تکنیک‌های "آموزش مغزی" مطلع (‏و گران‌قیمت)‏یا فرستادن کودکان خود به مدارس تک جنسیتی تشویق می‌کند، تداوم می‌یابد.​​

با این حال، در یک نکته مثبت، تحقیقات در حال پیشرفت هستند و پروژه‌های عظیمی برای کشف بسیاری از جنبه‌های مغز ایجاد شده‌اند. در اروپا، بیش از یک میلیارد یورو به پروژه مغز انسان اختصاص‌داده شده‌است، یک برنامه بسیار بلند پروازانه که به شدت وابسته به مدل‌سازی کامپیوتر و تکنیک‌های شبیه‌سازی برای تلاش برای به دست آوردن بینش در مورد اینکه مغز چگونه کاری که انجام می‌دهد را انجام می‌دهد. این مرکز شامل بیش از ۱۰۰ مرکز تحقیقاتی در سراسر جهان است. تغییرات این پروژه شامل اطلس‌های دقیق و به روز مغز برای هر دو گونه انسان و غیر انسان است. این داده‌ها و مجموعه داده‌های عظیمی که جمع‌آوری می‌کنند را می توان در دسترس همه محققان قرار داد، نه فقط آن‌هایی که توسط پروژه تامین مالی می‌شوند. در بریتانیا، پروژه بیابانک بر اطلاعات مربوط به سلامت انسان از ۵۰۰۰۰۰ نفر در سنین بین ۴۰ تا ۶۹ سال در سال ۲۰۱۰ - ۲۰۰۶ تمرکز دارد، که ۱۰۰،۰۰۰ نفر از آن‌ها یک یا چند اسکن مغزی خواهند داشت. در ایالات‌متحده، ابتکار عمل مغز (‏تحقیق مغز از طریق پیشرفت تکنولوژی‌های عصبی نوآورانه)‏با بودجه نهایی ۵ / ۴ میلیارد دلار و تمرکز زیاد بر روی روش‌های مختلف اندازه‌گیری مغز وجود دارد. هدف پروژه اتصال انسانی، که مبتنی بر آمریکا نیز هست، ترسیم تمام اتصالات احتمالی سلول‌های عصبی در مغز انسان است. آن برای یک کرم (‏C elegans)‏با ۳۰۲ نورون و حدود ۷۰۰۰ سیناپس به این هدف دست یافته‌است. (‏این مشاهده که این نیاز به بیش از پنجاه سال کار فرد - سال چشم‌انداز هشدار دهنده‌ای را در مقیاس وظیفه پروژه ترسیم یک اندام با ۸۶ میلیارد نورون و ۱۰۰ تریلیون اتصال ممکن قرار می‌دهد! ​

دسترسی آزاد به مجموعه داده‌های بزرگ ایجاد شده توسط محققان در مورد چنین پروژه‌هایی، و با اشتراک گذاری گسترده‌تر داده‌ها، به محققان و یا گروه‌های تحقیقاتی در سراسر جهان اجازه می‌دهد تا به طیف وسیعی از سوالات در مورد مغز انسان پاسخ دهند. یک مقاله در سال ۲۰۱۴ بیش از ۸۰۰۰ مجموعه داده مشترک MRI را به صورت آنلاین در دسترس قرار داد. تحقیقات مغز در حال حاضر بخشی از یک وعده بزرگ است. اما اگر چه در بیشتر موارد، کار بزرگی برای نظم بخشیدن به خانه خود انجام داده‌است، اما هنوز هم انعکاس‌هایی از اشتباه‌ات و سوتفاهم‌های گذشته وجود دارد که ما باید به دنبال آن‌ها باشیم. این به ویژه زمانی درست است که ما به تحقیق در مورد تفاوت‌های جنسی در مغز می‌پردازیم. ​

  انتشار : ۱۶ فروردین ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 77

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد