تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 123
  • بازدید دیروز : 33
  • بازدید کل : 58860

مغز جنسیت زده (4)


فصل ۲:

هورمون های طغیان کننده او

در هر بحثی در مورد تفاوت‌های جنسی در مغز انسان و هر ارتباطی با رفتار، سوالی که اغلب پرسیده می‌شود این است که " هورمون‌ها چطور؟ این باور که تفاوت‌های جنسی در رفتار به همان اندازه به عمل این پیام آوران شیمیایی مرتبط است که به مغز، به شدت در توضیحات بیولوژیکی محبوب از مهارت‌ها، نگرش‌ها، علایق و توانایی‌های ما تثبیت شده‌است. موفقیت مالی (‏یا شکست)‏، مهارت‌های رهبری، پرخاشگری و حتی بی‌بندوباری به میزان بالای تستوسترون در مردان نسبت داده می‌شود، در حالی که مهارت‌های پرورش زنان، حافظه بزرگ برای تولد و استعداد برای سوزن‌دوزی ظاهرا به میزان استروژن آن‌ها بستگی دارد. در واقع، ادعا می‌شود که هورمون‌ها به طور مستقیم مسئول تفاوت‌های جنسی در مغز هستند، با حضور یا عدم حضور تماس پیش از تولد با تستوسترون که رشد مغز را در مسیرهای مختلف نر یا ماده تنظیم می‌کند. با کشف اولین هورمون در آغاز قرن بیستم، توجه بر روی کنترل شیمیایی رفتار متمرکز شد و gonads و غدد جنسی اندازه‌گیری و دستکاری شدند تا ببینند این موضوع چگونه بر رفتار صاحبانشان تاثیر می‌گذارد.​​

این یک فیزیولوژیست فرانسوی - موریسی به نام چارلز - ادارد براون - سکارد بود، که اولین کسی بود که حدس زد که برخی از انواع مواد شیمیایی وجود دارند که در جریان خون ترشح می‌شوند، و می‌توانند اعضا را از دور کنترل کنند. [‏ III ]‏ او این کار را با فراهم آوردن کوکتل از بیضه‌های خوک و سگ ، که شجاعانه مشروب می‌خورد و در نتیجه احساس افزایش سرزندگی و وضوح ذهنی را گزارش می‌داد، امتحان کرد. در سال ۱۹۰۲ توسط یک پزشک انگلیسی به نام ارنست استارلینگ در حالی که با یک فیزیولوژیست به نام ویلیام بایلیس کار می‌کرد کشف شد. آن‌ها نشان دادند که این ماده شیمیایی که در حال حاضر هورمون نامیده می‌شود (‏از یونانی برای "حرکت به عمل")‏توسط غدد در روده کوچک ساخته شده‌است و می‌تواند لوزالمعده را تحریک کند. کشف بسیاری از مکان‌های تولید و فعالیت این عوامل کنترل شیمیایی، یا تنظیم کنندگان زیستی، به سرعت دنبال شد. همانطور که انتظار می‌رود، بررسی کنترل رفتارهای مربوط به روابط جنسی و تفاوت‌های جنسی در فهرست پروژه‌های تحقیقاتی اولیه بالا بود. ​

آندروژن‌ها، استروژن و پروژسترون، هورمون‌ها که رشد اندام‌های جنسی را تعیین می‌کنند و رفتارهای تولید مثلی را کنترل می‌کنند، در اواخر دهه ۱۹۲۰ و اوایل دهه ۱۹۳۰ شناسایی شدند، اگر چه اثرات پیوند بیضه به حیوانات مختلف از قرن هجدهم مورد مطالعه قرار گرفته‌است. به طور مشابه، در پایان قرن نوزدهم، مشخص شد که عصاره تخمدان در درمان گرگرفتگی موثر است، که نشان‌دهنده وجود برخی ترشح به طور خاص زنانه مرتبط با قاعدگی است. یک آندروژن کلیدی، تستوسترون، در سال ۱۹۳۵ نام گذاری شد وقتی که از بیضه‌های گاو جدا شد. پروفسور شیمی که تستوسترون را کشف کرد، فرد کوچ (‏نه، واقعا)‏، نشان داد که اگر این هورمون به آن‌ها تزریق شود، خروس‌ها و یا موش‌های صحرایی آخته می‌شوند. به عنوان مثال، نشان داده شد که شانه مچاله شده یک خروس آخته شده به شکوه سابق خود باز می‌گردد. این اساس برخی درمان‌های عجیب و غریب بود که ادعا می‌کردند مردانگی را بهبود می‌بخشند (‏در یک لحظه کوتاه ممکن است دوست داشته باشید بفهمید چه چیزهایی "Steinached" هستند)‏. با توجه به به اصطلاح هورمون‌های زنانه، در سال ۱۹۰۶، نشان‌داده شده‌است که ترشحات تخمدان، فعالیت جنسی دوره‌ای را در زنان غیر انسانی ایجاد می‌کند. این استروژن‌ها از اصطلاحات یونانی oistrus (‏میل دیوانه‌وار)‏و gennan (‏برای تولید)‏نام گذاری شدند. (‏شما احتمالا می‌توانید جنسیت دانشمندانی که آن‌ها را بدین شکل نامگذاری کردند را حدس بزنید.)‏ استروژن‌های مختلف (‏اوسترون، اوستریل و اواسترادیول)‏به عنوان هورمون‌ها جدا شده بودند و در ابتدای دهه ۱۹۳۰ سنتز شدند. به عنوان مثال، نشان‌داده شده‌است که آن‌ها شروع بلوغ را در حیوانات ماده غیر انسانی القا می‌کنند و می‌توانند رفتار جنسی زنانه را در موش‌های صحرایی نر القا کنند. چیزی که باید به آن اشاره کنیم این است که اگر چه آندروژن‌ها به عنوان هورمون‌های مردانه و استروژن و پروژسترون به عنوان هورمون‌های زنانه توصیف می‌شوند، اما در همه ما هم نر و هم ماده یافت می‌شوند (‏اگرچه یک پیشنهاد اولیه وجود داشت که استروژن یافت‌شده در مردان در واقع از مصرف برنج و سیب‌زمینی شیرین ناشی می‌شود - بنابراین احتمالا آزاد سازی زمینه برای نسبت دادن جنبه‌های منفی استروژن فقط به نسخه طبیعی و غیرقابل‌تغییر یافت‌شده در زنان است)‏. سطح هر کدام از آن‌ها است که بین مردان و زنان متفاوت است؛ میزان تستوسترون به طور طبیعی در مردان بیشتر از زنان و استروژن در زنان بیشتر از مردان است، اما با در نظر گرفتن تفاوت‌های جنسی مرتبط با هورمون در رفتار، بهتر است این دو دارایی را در ذهن داشته باشیم.​​

همانند مطالعات اولیه مغز، اشتیاق زیادی برای کشف ارتباط بین این ابزار شیمیایی تازه کشف‌شده برای کنترل رفتار و تفاوت‌های جنسی وجود داشت، به خصوص که هورمون‌های "جنسی" به وضوح به جنبه‌های متمایز رفتار در حیوانات غیر انسانی، یعنی نقش‌های متفاوت آن‌ها در تولید مثل، مرتبط بودند. اما چگونه آن‌ها را در انسان‌ها بررسی کنیم؟ مصرف تریاک از ترشحات بیضه یا تخمدان به سرعت (‏و خوشبختانه)‏در سودمندی آن در تلاش برای یافتن شواهد محدود شد. به طور مشابه، پیدا کردن یک انسان موازی برای اثرات پاک‌سازی اولیه در موش‌های صحرایی نر به دنبال تزریق استروژن دشوار است. ​

علاوه بر این، چه جنبه‌هایی از رفتار باید مورد بررسی قرار گیرد؟ اگر شما علاقمند به توضیح وضعیت فعلی پدیده‌های اجتماعی برتر، مردان با پیشرفت بالا در مقابل زنان با تلاش عاطفی پایین، بودید، آنگاه مقایسه فعالیت‌های تولید مثل هر دو جنس احتمالا آن طور که انتظار دارید از نظر سیاسی آشکار نخواهد شد. توجه بر چرخه "شناخته‌شده" افزایش‌ها و کاهش‌ها در بی‌خردی بنیادین و ناپایداری عاطفی زنان متمرکز بود که همان طور که در فصل قبل دیدیم، با اشتیاق زیادی توسط کارشناسان مرد قرن نوزدهم در این موضوع به تفصیل شرح داده شده‌بود. شاید براون - سکارد سعی نکرده بود کوکتل مشابهی را براساس اندام‌های زنانه امتحان کند، در صورتی که دچار از دست رفتن شدید وضوح ذهنی شده بود؟ مشکل "هورمون ¬ های خشمگین" که مک گری گورها و آلن به آن اشاره کرده ¬ اند در مورد قاعدگی در قرن نوزدهم، به توضیحی درباره عدم مصلحت دادن هر گونه موضع قدرت به زنان تبدیل شد. ​

چرخه قاعدگی: حالت دار یا افسانه‌ای؟

 

ردیابی تغییرات رفتاری در زنان در طول چرخه قاعدگی یک منبع محبوب از چنین داده‌هایی بوده‌است - و البته از نظر تاریخی به عنوان دلیلی برای اینکه چرا زنان باید از موقعیت‌های قدرت و نفوذ دور نگه‌داشته شوند، مطرح شده‌است. در سال ۱۹۳۱، یک متخصص زنان به نام رابرت فرانک با پیشنهاد ارتباطی بین هورمون‌های تازه کشف‌شده و وقوع "تنش پیش از قاعدگی" (‏که اکنون به نام PMT شناخته می‌شود)‏در بیماران زن خود که "اقدامات احمقانه و بد در نظر گرفته‌شده" را درست قبل از قاعدگی نشان دادند، اعتبار علمی به این مفهوم داد. این تولد "سندرم پیش از قاعدگی" (‏PMS)‏بود. این "کاتارینا دالتون" بود، متخصص غدد در بریتانیا که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ کار می‌کرد، که واقعا به PMS هویت یک سندرم پزشکی را با بسته‌بندی بسیاری از علائم فیزیکی و رفتاری مرتبط با هم داد، آن‌ها را محکم به مرحله پیش از قاعدگی متصل کرد و یک علت روشن بیولوژیکی، عدم تعادل هورمونی را شناسایی کرد. PMS به یک پدیده پذیرفته‌شده در فرهنگ‌های غربی تبدیل شده‌است، که روزه‌ای قبل از شروع قاعدگی ظاهرا با طغیان ناگهانی خلق منفی، عملکرد ضعیف در مدرسه یا سر کار، کاهش کلی در صلاحیت شناختی، و افزایش نرخ تصادفات در ارتباط است. تخمین زده شده‌است که هشتاد درصد از زنان در ایالات‌متحده علایم جسمی یا عاطفی پیش از قاعدگی را تجربه می‌کنند. PMS جایگاه خوبی در فرهنگ عامه دارد، جایی که ما یک اجماع عمومی در مورد جنون پیش از قاعدگی و ترن‌های هورمونی، با زنان خارج از کنترل که هفته‌ها از جهنم رنج می‌برند، پیدا می‌کنیم. به طور جالب توجه، بررسی‌های سازمان بهداشت جهانی پیشنهاد می‌کند که تفاوت‌های فرهنگی در انواع شکایاتی که مرتبط با مرحله پیش از قاعدگی هستند، وجود دارد. تغییرات عاطفی گزارش‌شده در بالا تقریبا به طور انحصاری در اروپای غربی، استرالیا و آمریکای شمالی یافت می‌شوند، در حالی که زنان در فرهنگ‌های شرقی مانند چین بیشتر به علائم فیزیکی مانند حفظ آب توجه می‌کنند اما به ندرت به مشکلات عاطفی اشاره می‌کنند. در سال ۱۹۷۰، دکتر ادگار برمن، که در آن زمان عضو کمیته اولویت‌های ملی حزب دموکرات ایالات‌متحده بود، اعلام کرد که زنان به دلیل "عدم تعادل هورمونی شدید" خود، برای مقام رهبری مناسب نیستند. بنا به استدلال او، تنها می توان به عدم غیرمنطقی بودن چند روز در ماه، قبل از قاعدگی و بعد از یائسگی اعتماد کرد. او گفت تصور کنید که یک رئیس بانک زن در آن دوره خاص وام می‌گیرد. یا بدتر از آن، یک زن یائسه در کاخ سفید با خلیج کلاه‌گیس، دکمه و گر گرفتگی رو به رو شد." ۱۷ زنان در ابتدا از برنامه فضایی منع شده‌بودند زیرا احساس می‌شد که داشتن چنین "انسان‌های روانی - فیزیولوژیکی مزاج" بر روی یک فضاپیما اجتناب‌ناپذیر است. در غرب، مفهوم PMS چنان به خوبی تثبیت شده‌است که می‌تواند تبدیل به نوعی پیشگویی خود کامه شود، که برای توضیح یا سرزنش رویدادهایی استفاده می‌شود که می‌توانند به عوامل دیگر نیز نسبت داده شوند. یک مطالعه نشان داد که زنان به احتمال زیاد مشکلات بیولوژیکی مربوط به قاعدگی خود را به خاطر حالات منفی سرزنش می‌کنند، حتی اگر عوامل موقعیتی به همان اندازه منبع مشکلات باشند. ‏ مطالعه دیگری نشان داد که اگر زنان به فکر کردن فریب بخورند، پیش از قاعدگی را با بازخورد مصنوعی از یک مقیاس فیزیولوژیکی واقع گرایانه تجربه می‌کنند، آن‌ها به طور قابل‌توجهی نشانه‌های منفی بیشتری را نسبت به زنانی که با فریب خوردن باور کرده بودند که بین قاعدگی قرار دارند، گزارش کردند. اما سندرم premenstrual دقیقا چیه؟ از کجا میدونی اینو داری یا نه؟ و چی باعث شده؟ پاسخ به این سوالات ساده نیست. با توجه به تعریف آن، ذکر شده‌است که این "مبهم و متنوع" است. به نظر می‌رسد که هیچ تعریف موافقی از اینکه چه تغییرات رفتاری ممکن است مورد بررسی قرار گیرند، وجود ندارد. یکصد یا چند "علامت" (‏sic)‏شناسایی شده‌اند: برخی از علایم فیزیکی، مانند "درد" یا "حفظ آب"؛ برخی احساسات، مانند اضطراب یا تحریک‌پذیری؛ برخی از جنبه‌های شناختی مانند "کاهش عملکرد کاری"؛ برخی از آن‌ها حتی بد تعریف شده‌اند، مانند "کاهش قضاوت". تاکید زیادی بر رویداده‌ای منفی وجود دارد. در واقع، متداول‌ترین پرسشنامه مورد استفاده برای جمع‌آوری اطلاعات در مورد چنین رویدادهایی، به صورت نامحسوس تحت عنوان "پرسشنامه اضطراب منسترمال موس" (‏MDQ، با نام موس که بیشتر به نویسنده آن اشاره دارد تا به کسانی که از آن استفاده می‌کنند)‏نامیده می‌شود. این پرسشنامه از زنان می‌خواهد که چهل و شش علامت مختلف را در مقیاسی از "بدون تجربه" تا "حاد یا تا حدی ناتوان‌کننده" ارزیابی کنند. تقریبا همه آن‌ها رفتاری هستند، برای مثال "فراموشی"، "حواس‌پرتی" یا "سردرگمی"، و تنها پنج مورد مثبت هستند، مانند "طغیان انرژی"، "نظم" و "احساس رفاه". جالب توجه است که مطالعات نشان داده‌اند که افرادی که هرگز قاعدگی را تجربه نکرده اند، پروفایل‌هایی دارند که از زنانی که در زمان درخواست برای پر کردن MDQ قاعده شده‌اند، قابل‌تشخیص نیستند. تحقیقات اخیر نشان داده‌است که ممکن است در واقع ارتباطی بین هورمون‌های زنانه و تغییرات رفتاری مثبت وجود داشته باشد (‏که البته، کانون توجه مکتب گوستاو لی بون، جی. یک اجماع در حال ظهور این است که قابل‌اعتمادترین یافته‌ها، بهبود پردازش شناختی و عاطفی مرتبط با فازه‌ای تخمک‌گذاری و پس از تخمک‌گذاری است، به جای این که ادعا شود نقص‌هایی که به صورت پیش از قاعدگی ظاهر می‌شوند. در یک بررسی سیستماتیک اخیر از عملکرد شناختی و پردازش احساسات در طول چرخه قاعدگی، که شامل معیارهای fMRI و همچنین سنجش هورمون بود، عملکرد بهبود یافته در حافظه کاری فضایی و کلامی با سطوح بالای استرادیول در ارتباط بود. تغییرات مربوط به احساسات، مانند دقت تشخیص احساسات بهتر و حافظه هیجانی بیشتر، زمانی که هر دو سطح استروژن و پروژسترون بالا بودند، یافت شدند. اینها با افزایش واکنش‌پذیری در آمیگدال، بخشی از شبکه پردازش احساسات مغز مرتبط بودند. من هنوز، با این وجود، از یه ovulation Euphoria عبور می‌کنم! ​

داستان PMS مطالعه موردی خوبی از نقش پیشگویی‌های خود کامروا در پیوند زیست‌شناسی با رفتار فراهم می‌کند. یک پدیده مبهم، که توسط معیارهای خود گزارش دهی بسیار مغرضانه تعریف می‌شود، تبدیل به یک قلاب مفید برای آویزان کردن رویداده‌ای رفتاری شده‌است، که به طور آشکار به عنوان "علائم" شناخته می‌شود، علاوه بر این، تاکید بر مشکلاتی که این پدیده بیولوژیکی می‌تواند باعث زنان شود (‏و کسانی که در اطراف آن‌ها هستند)‏. چیزی که به نظر می‌رسید راه ایده‌آلی برای ایجاد علت و معلول با ردیابی این که چگونه تغییرات رفتاری مرتبط با تغییرات هورمونی مرتبط با قاعدگی، بیشتر به مثالی از اینکه چگونه باورهای کلیشه‌ای می‌توانند چنان محکم ایجاد شوند که حتی کسانی که به آن‌ها اشاره می‌کنند نیز می‌توانند به آن‌ها باور داشته باشند، تبدیل شد. روش‌های دیگر ایجاد علت و معلول ما را به مطالعات حیوانی باز می‌گرداند. تحقیقات اولیه نشان داده بودند که هورمون‌ها می‌توانند تفاوت‌های فیزیکی کلیدی در موجودات زنده نر و ماده را تعیین کنند و اینکه، حداقل در حیوانات غیر انسان، آن‌ها رفتار مرتبط با تولید مثل را کنترل می‌کنند، با ماده‌ها در فحلی که خود را به نرها نشان می‌دهند (‏که آن‌ها را به طور اجباری سوار می‌کنند)‏و مادران نوزادان که مهارت‌های مراقبت از جفت مناسب را نشان می‌دهند. پیشنهاد می‌شود که این جنبه‌های مختلف رفتار مردانه و زنانه با عملکرد هورمون‌های مختلف در مسیرهای مغزی مرتبط باشند. یک پیشنهاد حتی رادیکال تر این بود که هورمون‌ها نقش اساسی تری دارند و اینکه آن‌ها در واقع مغز را به طور متفاوت سازمان دهی می‌کنند، با هورمون‌های مردانه که باعث رشد مغز در امتداد خطوط مردانه می‌شوند، یک "مغز مردانه" را تولید می‌کنند، و هورمون‌های زنانه که یک "مغز زنانه" را تولید می‌کنند. این نظریه به عنوان نظریه سازمان دهی مغز شناخته می‌شود. اکنون می‌دانیم که فعالیت هورمونی در سلول‌های جنینی پستانداران برای تعیین جنسیت آن‌ها بسیار مهم است. در انسان‌ها، تا حدود پنج هفته بعد از لقاح، سلول‌های جنینی نر و ماده غیرقابل‌تشخیص هستند، و از نظر جنسی قابل تمایز هستند. در این مرحله جنین ماده (‏XX)‏تخمدان‌ها را رشد می‌دهد در حالی که جنین نر (‏XY)‏بیضه‌ها را رشد می‌دهد. مدت کوتاهی پس از آن، موجی از تولید تستوسترون از بیضه‌ها وجود دارد، که تا حدود هفته شانزدهم بارداری ادامه دارد. از آن زمان تا تولد، میزان تستوسترون در پسران و دختران تقریبا مشابه است. در هنگام تولد، تاثیرات این تفاوت در هورمون‌های پیش از تولد به طور معمول بلافاصله با نگاه کردن به اندام تناسلی خارجی آلت تناسلی نوزاد برای پسران، کلیتورس برای دختران آشکار می‌شود. نظریه سازمان مغز پیشنهاد می‌کند که این فعالیت هورمونی پیش از تولد در جنین نر تنها محدود به غده جنسی افراد نیست بلکه مغز آن‌ها را مردانه می‌کند، انواع خاصی از املاک و مستغلات عصبی در نرها را تعیین می‌کند و آن‌ها را از ماده‌ها متمایز می‌کند، که این هورمون را تجربه نکرده اند. سپس این تفاوت‌های مغزی تفاوت در مهارت‌های شناختی و ویژگی‌های عاطفی آن‌ها و همچنین احتمالا اولویت‌های جنسی و انتخاب‌های شغلی آن‌ها را تعیین می‌کنند. ​

اساس نظریه سازماندهی مغز مطالعه اولیه بر روی خوکچه هندی بود. در سال ۱۹۵۹، چارلز فینیکس، دانشجوی کارشناسی‌ارشد غدد در دانشگاه کانزاس، که با سرپرست خود ویلیام یانگ و تیمش کار می‌کرد، مقاله‌ای منتشر کرد که نشان می‌داد دادن تستوسترون پیش از بلوغ به خوکچه هندی ماده باعث شد که آن‌ها رفتار جفت گیری مردان را به جای زنان نشان دهند وقتی که به بلوغ رسیدند، با اشتیاق تلاش می‌کردند که بر دیگر خوکچه هندی ماده سوار شوند. این نشان می‌دهد که اگر هورمون‌ها به اندازه کافی زود تجویز شوند، می‌توانند اثر بسیار ماندگاری داشته باشند. ​

یکی از مفاهیم نظریه سازماندهی مغز این بود که همان طور که ساختار و عملکرد اندام تناسلی زنانه یا مردانه ثابت و دائمی بود، ویژگی‌های زنانه یا مردانه مغز نیز ثابت و پایدار بودند. اصلاح بیشتر این نظریه به یک فرآیند فعال یا "سوییچ کردن" اشاره دارد؛ سازماندهی پیش از تولد با هدایت ساختارهای مربوطه در مغز به سمت نقاط انتهایی ثابت و متمایز از نظر جنسی، این امر می‌تواند بس‌تر را برای هر گونه اثرات آتی تغییرات در هورمون‌ها، که معمولا با شروع بلوغ در ارتباط هستند، تشکیل دهد. بنابراین ساختارهای مردانه یا زنانه مغز به هورمون‌های مردانه یا زنانه واکنش متفاوتی نشان می‌دهند که منجر به رفتار "مناسب برای جنسیت" می‌شود. ​

به نظر می‌رسد که نظریه سازماندهی مغز "حلقه مفقوده" در زنجیره این استدلال باشد که تفاوت‌های بیولوژیکی بین نرها و ماده‌ها تفاوت‌های رفتاری آن‌ها را تعیین می‌کند. نرها و ماده‌ها متفاوت بودند چون مواد شیمیایی که دستگاه تولید مثل آن‌ها را تعیین می‌کردند نیز ساختارها و وظایف کلیدی در مغز آن‌ها را تعیین می‌کردند. این نظریه بیشتر در قلمرو انواع تفاوت‌های جنسی به غیر از موارد مرتبط با تولید مثل، مانند "بازی خشن و لرزان"، یا مهارت‌های فضایی یا ریاضی، که گفته می‌شود با قرار گرفتن در معرض تستوسترون، و مراقبت یا بازی عروسکی مرتبط با سطوح استروژن، در ارتباط است، گسترش داده می‌شود. آزمایش چنین اظهاراتی نه تنها به نظارت بر هورمون‌ها، مغز و رفتار در جنس‌های مختلف نیاز دارد بلکه شامل امتحان کردن انواع مختلف دستکاری هورمون‌های جنسی داخلی و بین جنسی، هم از نظر پیش از تولد و هم از نظر پس از تولد نیز می‌شود. شواهد بنیادی برای این نظریه تا کنون براساس دستکاری سطوح هورمونی در حیوانات با مداخلات فیزیکی شدید مانند اوارکتومی یا گنادکتومی، و به دنبال آن مشاهده تاثیر آن بر رفتارهایی مانند فرکانس جفتگیری، سوار شدن و یا لوردوز (‏حالت بدنی که توسط برخی از حیوانات فرض می‌شود که پذیرش جنسی را نشان می‌دهد)‏بوده‌است. همانطور که در بالا نشان داده شد، این چیزی نیست که بتوان آن را به همان روش بر روی انسان‌ها امتحان کرد. یا باید پذیرفته شود که آنچه که با حیوانات غیر انسانی انجام می‌شود، نماینده مناسبی برای مطالعه انسان‌ها است، یا محققان باید از نوسانات معمول یا غیر معمول در سطوح هورمونی استفاده کنند. ​

موش و مرد؟

 

برای زیست‌شناسان در نیمه اول قرن بیستم، استفاده از به اصطلاح "مدل‌های حیوانی" نامناسب به نظر نمی‌رسید. فرض نوعی تعادل فیزیولوژیکی بین تمام پستانداران وجود داشت که می‌توانست نتایج برون یابی در مورد اندازه‌گیری‌های زیستی از یک گروه (‏موش صحرایی، میمون)‏به گروه دیگر (‏انسان)‏را توجیه کند. ​

شما ممکن است فکر کنید که هم ارزی رفتاری می‌تواند کمی بیشتر از یک مشکل باشد. برای مثال، آیا شما می‌توانید رفتار یادگیری ماز یک موش را با مهارت‌های شناختی فضایی یک نر انسان برابر بدانید؟ تفکر روانشناسی غالب در آن زمان تفکر رفتارگرایی بود، یک مکتب فکری براساس این ایده که رسم موازی بین رفتار انسان و غیر انسان مناسب است. رفتار گرایی بیان کرد که تنها موضوع قابل‌قبول برای روانشناسی فعالیت‌ها و رویدادهایی بودند که به وضوح قابل‌مشاهده، اندازه‌گیری عینی و ثبت و سپس مطابق با قوانین مورد توافق تفسیر شدند. از افکار یا احساسات درونی خوشش نمی‌آمد. قوانین رفتاری را می توان با تنظیم دقیق وظایف کنترل‌شده و مشاهده پیامدهای دستکاری متغیرهای فرضی استخراج کرد. از کجا یاد گرفتی؟ یک موقعیت یادگیری ایجاد کنید، متغیرهای کلیدی را دستکاری کنید و ببینید چه چیزی جواب می‌دهد. آیا می‌توانید نرخ پاسخ را افزایش دهید؟ برخی از پاداش‌ها (‏یا "تقویت مثبت")‏را دستکاری کنید. آیا می‌توانید نرخ پاسخ را کاهش دهید؟ برخی از مجازات‌ها (‏یا "تقویت منفی")‏را امتحان کنید. مهم در نظر گرفته نشده است که چه نوع گونه‌هایی پاسخ‌هایی را تولید می‌کنند که شما در حال شرطی شدن بودید - هیچ درون‌گرایی درهم و برهمی اجازه تداخل با نسل نظریه‌های علمی رفتار را نداشت. بنابراین آنچه که برای کبوترها یا موش‌های سفید درست بود را می توان برای انسان‌ها درست در نظر گرفت و کاملا قابل‌قبول بود که از حیوان به رفتار انسان برون یابی شود. ​

مدل‌های حیوانی برای آزمودن بسیاری از جنبه‌های مختلف رفتاری، نه تنها فرآیندهای یادگیری ساده، بلکه مهارت‌های شناختی سطح بالا مانند شناخت فضایی (‏یادگیری ماز)‏یا مهارت‌های اجتماعی مانند مراقبت از نوزادان، مورد استفاده قرار گرفتند. به دنبال تعادل بین انواع رفتار غیر انسانی و انسانی هستیم تا شما بتوانید اثرات مداخله مستقیم را بر روی اولی اندازه‌گیری کنید، با توجه به این که به دلایل اخلاقی انجام آزمایش‌ها لازم بر روی دومی ممکن است دشوار باشد. آیا دلیل بیولوژیکی برای فعال‌تر بودن پسران نسبت به دختران وجود دارد (‏صرف‌نظر از اینکه آیا این سطوح فعالیت واقعا متفاوت هستند یا خیر)‏؟ شما می‌توانید تاثیر آن را بر روی بازی خشن و لرزان قرار دادن جنین زنان در معرض سطوح بالای تستوسترون اندازه‌گیری کنید. آیا این هورمون‌ها هستند که به ماده‌ها "غریزه مادری" می‌دهند؟ سعی کنید استروژن را در موش‌های صحرایی ماده دستکاری کنید و ببینید چه اتفاقی برای بازیابی و یا لیسیدن غیر تناسلی آن‌ها می‌افتد. به همین دلیل است که بسیاری از درک اولیه ما در مورد ارتباط بین هورمون‌ها و رفتار (‏و در واقع، بین مغز و رفتار)‏از مطالعه حیوانات غیر انسانی نشات می‌گیرد. یافته‌های "خوب شکل‌گرفته" در مورد ارتباط بین تفاوت‌های جنسی در مغز و رفتار ممکن است، در واقع، به تحقیق در مورد اندازه هسته‌های کنترل آواز در فنچ‌ها و قناری گورخر اشاره کند (‏نرها خواننده هستند و هسته‌های بزرگتری دارند)‏. گاهی اوقات این موضوع در ترجمه از بین می‌رود و ممکن است یک لرزش غیر محسوس وجود داشته باشد که در آن شما باید به سختی درک کنید که مطالعات در مورد رفتارهای دو شکلی جنسی، که ظاهرا با درک بیماری آلزایمر و اوتیسم مرتبط هستند، در واقع در موش‌ها انجام شده‌اند. شما شگفت‌زده خواهید شد که چگونه برخی از بی‌دقتی نویسندگان علم پوپولیستی به نحوی فراموش می‌کنند که اشاره کنند تحقیقاتی که آن‌ها در حمایت از تفاوت جنسی خاص خود نقل می‌کنند الگوی رفتاری در پرندگان آواز خوان و یا دام مرغابی انجام شده‌است، و نه مردم. اما فرض کنید که می‌خواهید تفاوت‌های جنسی / جنسیتی در ویژگی‌های شخصیتی، توانایی‌های ریاضی و یا انتخاب شغل را امتحان کنید؟ یا بهتر از توانایی‌های؟ یا هویت جنسیتی؟ در اینجا، هیچ مدل حیوانی موازی ارائه نمی‌شود. ما قادر به ارزش‌گذاری دقیق تغییرات در اندازه‌گیری رفتاری در برابر تغییرات در سطوح هورمونی نیستیم، که البته باید ما را به طور فزاینده‌ای در مورد ساختن نوع اظهارات سببی که در مطالعات حیوانی آزمایشگاهی می‌یابیم، محتاط کند. ما باید از سطوح غیر معمول یا غیر معمول هورمونی در انسان‌ها استفاده کنیم که ممکن است به طور طبیعی و یا تصادفی رخ دهد. ​

الگوهای طبیعی قرار گرفتن در معرض هورمون‌های مختلف در دوران بارداری می‌تواند کاملا مختل شود. اگر جنین پسر در زمان مناسب مقدار تستوسترون مورد انتظار را دریافت نکند و یا نسبت به اثرات آن حساس نباشد، نوزاد با دستگاه تناسلی زنانه متولد می‌شود. به طور مشابه، اگر جنین ماده در حال رشد در معرض سطوح بالایی از آندروژن پیش از تولد قرار گیرد، پس با آلت تناسلی مردانه خواهد رسید. "سکس متقابل" عبارت عمومی برای چنین شرایطی است؛ این بیماری‌ها نادر هستند و مواردی که در بدو تولد دیده می‌شوند معمولا نیاز به درمان‌های پزشکی فوری و مداوم دارند. آن‌ها همچنین نوعی "آزمایش طبیعی" هستند که به محققان اجازه می‌دهند تا اثرات هورمون‌های "میان جنسی" را در ماده‌ها و نرها مطالعه کنند. ​

 

  انتشار : ۱۶ فروردین ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 51

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد