تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 5
  • بازدید دیروز : 136
  • بازدید کل : 58878

مغز جنسیت زده (3)


تولد تصویربرداری

با توجه به مطالعه خود مغز، قرن بیستم شاهد تمرکز مستمر بر پیامدهای آسیب مغزی بود، و آسیب‌های جنگ جهانی اول متاسفانه مطالعات موردی بیشتری را فراهم می‌کرد. اما مدل‌های ساخته‌شده براساس این فرض بودند که یک نگاشت مستقیم از یک سازه خاص به یک عملکرد خاص وجود دارد، و شما می‌توانید با دیدن این که کدام عملکرد وقتی که آن سازه آسیب‌دیده است، مختل می‌شود، "نگاشت معکوس" کنید. اکنون ما بیشتر در مورد اینکه چگونه بخش‌های مختلف مغز با یکدیگر تعامل دارند و چگونه شبکه‌های مختلف تشکیل و برچیده می‌شوند می‌دانیم، به این معنی که ما به ندرت قادر به فرض ارتباط مستقیم بین یک ساختار خاص مغز (‏سخت‌افزار)‏و یک عملکرد خاص مغز هستیم. فقط به این دلیل که یک مهارت یا بخش خاصی از رفتار زمانی از دست می‌رود که بخش خاصی از مغز آسیب‌دیده باشد به این معنی نیست که آن بخش از مغز تنها مسئول کنترل آن مهارت خاص است. متاسفانه برای ما دانشمندان مغز و اعصاب (‏اما خوشبختانه برای ما صاحبان مغز)‏، رابطه یک به یک دقیقی بین هر مهارت و هر بخشی از مغز وجود ندارد. ​

برای داشتن یک دسته بهتر در مورد این که مغز چگونه رفتارهای مختلف را پشتیبانی می‌کند، ما باید قادر به دسترسی به یک مغز سالم و دست‌نخورده باشیم، تا آنچه را که در زمان واقعی اتفاق می‌افتد را اندازه‌گیری کنیم، در حالی که صاحب مغز در حال انجام کاری است که ما به آن علاقه داریم. فعالیت در مغز ترکیبی از فعالیت الکتریکی و شیمیایی درون و بین سلول‌های عصبی ما است. در حیوانات غیر انسان، یا در طول انواع خاصی از جراحی مغز بر روی مغز انسان، ما می‌توانیم این را در سطح سلول‌های منفرد ببینیم، اما به طور کلی، در نوع تحقیقات علوم اعصاب شناختی که در این کتاب مورد بحث قرار گرفته‌است، فعالیت باید از خارج از مغز اندازه‌گیری شود، به عنوان تغییراتی در وضعیت الکتریکی سلول‌هایی که مسیرهای مختلف مغز را تشکیل می‌دهند، در میدان های مغناطیسی کوچک مرتبط با این جریان‌های الکتریکی، یا در ویژگی‌های جریان خون به نواحی شلوغ مغز. این توسعه فن‌آوری بود که می‌توانست این سیگنال‌های کوچک بیولوژیکی را که پایه و اساس سیستم‌های تصویربرداری مغز امروز است، دریافت کند. ​

اولین موفقیت در اندازه‌گیری فعالیت مغز در سال ۱۹۲۴ اتفاق افتاد زمانی که روانشناس آلمانی، هانس برگر، با بستن دیسک‌های فلزی کوچک به جمجمه، قادر به نشان دادن الگوهای فعالیت الکتریکی بود که بسته به این که فرد آرام باشد، توجه کند یا کاره‌ای خاصی انجام دهد، تغییر می‌کرد. برگر نشان داد که سیگنالی که او دریافت می‌کرد، بسته به اینکه از کجا آمده و چه کاری انجام می‌دهد، فرکانس‌ها و دامنه‌های مختلفی داشت - "موج آلفا" زمانی که مردم هشیار و توجه می‌کنند، بسیار مشهود است، در حالی که "موج دلتا" بسیار آهسته و نسبتا بزرگ هنگامی که آن‌ها خواب هستند، بسیار مشهود است. او دستگاه خود را "الکتروآنسفالوگرام" نامید. ​

الکتروانسفالوگرافی یا EEG قدیمی‌ترین تکنیک تصویربرداری مغز انسان از همه و پایه بسیاری از دانش اولیه تحقیقات تصویربرداری مغز است. در سال ۱۹۳۲، یک ماشین نوشتن مرکب چند کاناله توسعه داده شد که به این معنی بود که خروجی الکترودهای چسبانده شده در قسمت‌های مختلف جمجمه را می توان به یک رول کاغذ در حال حرکت منتقل کرد و برای تغییرات مرتبط با، به عنوان مثال، چراغ‌های چشمک‌زن یا صداهای متناوب بررسی کرد. این تغییرات را می توان در بازه‌های زمانی میلی‌ثانیه ترسیم کرد، بنابراین معیار بسیار خوبی از سرعت وقوع چیزها در مغز بود. اما از آنجا که سیگنال‌های الکتریکی با عبور آن‌ها از بافت مغز، غشاهای مغزی و خود جمجمه تغییر شکل داده بودند، دانشمندان همیشه قادر نبودند تصویر قابل اعتمادی از محل وقوع این تغییرات به دست آورند. دانشمندان همیشه قادر نبودند تصویر قابل اعتمادی از محل وقوع این تغییرات به دست آورند. دانشمندان همیشه قادر نبودند تصویر قابل اعتمادی از محل وقوع این تغییرات به دست آورند. ​

تا دهه ۱۹۷۰، هنگامی که اولین سیستم توموگرافی انتشار پوزیترون (‏PET)‏توسعه داده شد، EEG منبع اولیه اطلاعات در مورد فعالیت در مغز سالم انسان باقی ماند. PETاز این واقعیت استفاده کرد که وقتی فعالیت در یک بخش خاص از مغز افزایش می‌یابد، مقدار خون در آنجا افزایش می‌یابد. در سیستم‌های PET، مقدار کمی از ردیاب رادیواکتیو به جریان خون تزریق می‌شود. این امر می‌تواند میزان جذب گلوکز را از جریان خون به بخش‌های مختلف مغز، یعنی میزان فعالیت در آنجا، افزایش دهد. PET شاخص بسیار بهتری از EEG در مورد محل فعالیت در مغز بود، اما استفاده از ایزوتوپ‌های رادیواکتیو مسائل اخلاقی را مطرح کرد، و همچنین محدود بود که می‌توانست تست شود - کودکان و زنان در سن باروری به طور کلی از پروژه‌های فقط تحقیقاتی کنار گذاشته شدند. ​

این مشکلات با تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی (‏fMRI)‏، که در دهه ۱۹۹۰ ظهور کرد و به روشی مشابه با PET کار کرد، برطرف شد. افزایش فعالیت مغز، و همچنین افزایش جذب گلوکز، همچنین افزایش تقاضا برای اکسیژن را ایجاد می‌کند. همانند گلوکز، این امر از طریق جریان بیشتر خون به بخش مربوطه مغز و جذب اکسیژن برای تامین نیازهای آن تامین می‌شود. با افزایش فعالیت، سطح اکسیژن مغز نیز تغییر می‌کند. تغییرات سطح اکسیژن خون منجر به تغییراتی در خواص مغناطیسی خون خواهد شد. اگر مغز را در یک میدان مغناطیسی قوی قرار دهید (‏یا در واقع، سر صاحب مغز)‏، می‌توانید این پاسخ‌های وابسته به سطح اکسیژن خون (‏Bold)‏را اندازه‌گیری کنید. پس از یک زنجیره بسیار طولانی و پیچیده از تحلیل‌های آماری، خروجی اسکنر می‌تواند به تکه‌های رنگی کد گذاری شده تبدیل شود که بر روی یک اسکن ساختاری، معمولا به شکل یک مقطع عرضی خاکستری و سفید افقی یا عمودی از مغز در جمجمه آن، اضافه می‌شوند، و چیزی را تولید می‌کنند که به نظر می‌رسد تصویری از آنچه که در داخل سر ما اتفاق می‌افتد، باشد. اولین مطالعات fMRI در مورد مغز انسان، به ما وعده داد که دیدگاه‌های خیره‌کننده‌ای را در مورد فرآیندهایی که قبلا قادر به حدس زدن آن‌ها بودیم، ارائه دهد. ​

اندازه هنوز هم مهم است

 

شما ممکن است فکر کنید که فن‌آوری برتر پیشنهاد شده می‌تواند بحث قدیمی را به سطح بالاتری برساند. دیگر "پنج اونس" یا "هومو پارنتیتالیس" را از دست ندهید، و دیگر از زوایای فک کوچک عذاب نکشید؟ ​

خوب، من می‌ترسم که تو نا امید بشی. شعار "سرزنش کردن مغز" بدون وقفه ادامه یافت و تاکید "مسائل اندازه" به همان اندازه در بررسی داده‌های تصویربرداری مغز مشهود بود، همانطور که در روزه‌ای "دست‌اندازها و تیرک‌ها" بود، و مغز زنان هنوز در حال پیدا شدن بود. همان طور که زیست‌شناس و کارشناس مطالعات جنسیتی، آن فوستو استرلینگ اشاره کرده‌است، این مساله کاملا در "جنگ‌های کورپوس کالوزوم" احاطه شده‌است. من در اینجا از اصطلاح "جنگ" استفاده می‌کنم - یک تفسیر اخیر از یک محقق در این منطقه با عنوان "در گرایش به کورپوس کالئوزوم". کورپوس کالوزوم پلی از رشته‌های عصبی به طول ده سانتی متر است که نیمه راست و چپ مغز را به هم وصل می‌کند؛ این ساختار بزرگ‌ترین ساختار ماده سفید در مغز است که حاوی فرافکنی بیش از ۲۰۰ میلیون سلول عصبی است. آن را می توان به وضوح در تصاویر مقطع عرضی مغز به عنوان چیزی شبیه یک مهره کاسو دراز، شکل خاکستری یکنواخت و رنگ‌پریده آن که به راحتی در تضاد با چراگاه‌های ماده خاکستری تیره اطراف آن دیده می‌شود، مشاهده کرد. در سال ۱۹۸۲، انسان‌شناس آمریکایی رالف هالووی و دانشجویانش کریستین دیلاکوست - اوتانسنگ، زیست‌شناس سلولی، کشف تفاوت‌های جنسی در اندازه کورپوس کالوزوم را براساس یک گروه بسیار کوچک از افراد گزارش دادند (‏چهارده مرد، پنج زن)‏. تفاوت در کل کورپوس کالوزوم یافت نشد، بلکه تنها در بخش عقبی مغز یافت شد که نشان داده شد که در ماده‌ها پهن‌تر و "پیازی تر" است. این در واقع یک تفاوت آماری قابل‌توجه نبود، اگرچه برخی از مطالعات پی‌گیری برخی موارد اضافی را اضافه کردند که یافته‌های اولیه را پشتیبانی می‌کردند. اندازه گروه و سطح واقعا پایین اختلاف آماری به این معنی است که اگر مقاله هالووی و دیلاکوست - اوتسینگ امروز تولید می‌شد هرگز روشنایی روز را ندیده بود، با این حال میراثی ماندگار در مطالعه تفاوت‌های جنسی مغز به جای گذاشته‌است. ​

این رشته کوچک از یافته‌ها منجر به کشمکشی واقعی بین محققان مختلف در طول سال‌ها شده‌است، و یک مطالعه موردی عالی در مورد این که چگونه پیدا کردن پاسخ به آنچه که شما در مغز به دنبالش هستید ممکن است تنها تابعی از این باشد که شما چگونه این سوال را می‌پرسید. مطالعات متعددی، از انواع گروه‌ها و استفاده از تکنیک‌های اندازه‌گیری مختلف، انجام شده‌است - و هنوز توافقی حاصل نشده است. چرا می‌پرسی؟ ​

اول از همه، شاید شایان‌ذکر باشد که اندازه‌گیری یک ساختار سه‌بعدی به شکل ناشیانه که درون دو نیمه یک تکه از ماده آلی به شکل ناشیانه دفن شده‌است، ساده نیست. مطالعات اولیه براساس مغز کالبد شکافی شده بودند که به دقت به دو نیمه تقسیم شده‌بودند و سطح مقطع کورپوس کالوزوم را نشان می‌دادند. عکس‌ها گرفته شدند و تصاویر حاصل بر روی یک میز شیشه‌ای نمایش داده شدند. سپس این تصاویر در اطراف کشیده شدند (‏بله، با دست)‏و اندازه‌های مختلفی از طول، مساحت و عرض زیرساختارهای مختلف گرفته شد. اندازه‌های طول را می توان با رسم یک خط مستقیم از نوک به نوک، یا یک خط منحنی، به دنبال شکل کالوزوم کورپوس محاسبه کرد. این روش‌های دستی امروزه تا حدی توسط روش‌های خودکار مورد استفاده قرار می‌گیرند، اما اصل "ردیابی" پایه بسیار مشابه باقی می‌ماند. ​

تعداد روش‌هایی که این اقدامات مختلف برای اشاره به کورپوس کالوزوم در رابطه با تفاوت‌های جنسی به کار برده‌اند، فوق‌العاده است و به طرز هشدار دهنده‌ای مشابه روشی است که در قرن نوزدهم در مورد آناتومی کورپوس کالوزوم بحث شد. برای مثال، یک مقاله ۱۸۷۰ یک اندازه‌گیری craniology را به شرح زیر توضیح می‌دهد:

جمجمه در یک قاب افقی به وسیله دو پیچ نوک‌تیز، یکی در هر طرف، که در تکیه‌گاه‌های ثابت کار می‌کند، معلق می‌شود؛ و با حرکت پیچ‌های دیگر بر روی اسلایدها می توان آن را با هر دو نقطه در یک سطح تنظیم کرد. یک میله عمودی، که می‌تواند به بالا و پایین بلغزد، در امتداد کنار قاب سر می‌خورد، و دارای یک میله افقی لغزان به سمت داخل است، که در صورت لزوم یک سوزن ممکن است در زوایای راست، در یک جهت عمودی یا طولی، به آن متصل شود. قاب، میله‌ها، و سوزن همگی در چند اینچ و دهم مشخص شده‌اند، و به این معنی که فاصله عمودی و افقی هر نقطه بر روی جمجمه از محل تعلیق به راحتی بر روی کاغذ تعیین و علامت‌گذاری می‌شود، به طوری که با یک سری از این نقاط یک نمودار ممکن است ساخته شود. با کمک یک ورقه کاغذ قانون گذاری شده، چنین نموداری ممکن است در چند دقیقه از یک سری از ارقام که بیش از دو خط را اشغال نکرده اند، ساخته شود. حال بیایید این را با توضیح ۲۰۱۴ درباره اندازه‌گیری کورپوس کالوزوم مقایسه کنیم:

کانتورهای هر دو کورپوس کالوزوم توسط یک ارزیاب (‏M.W.)‏مشخص شدند و لبه‌های بالایی و پایینی نسبت به نقاط انتهایی قدامی و خلفی تعریف شدند.

خط میانی کورپوس کالوزوم N (‏به عنوان مثال که به صورت روسترو - کئودالی از طریق مرکز کورپوس کالوزوم تقریبا موازی با لبه‌های بالایی و پایینی آن می‌رود)‏توسط تقارن - منحنی داواقعیت تعریف شد و سپس به ۴۰۰ نقطه هم فاصله با ۴۰۰ نقطه متناظر در لبه بالایی و پایینی برش داده شد. فاصله بین نقاط متناظر در لبه‌های بالایی و پایینی به عنوان ضخامت کورپوس کالوزوم در آن سطح تعریف شده‌است. مقدار ضخامت ۴۰۰ به صورت رنگی کدگذاری شده و بر روی فضای کالوزال سمت چپ N نگاشت شده‌است. ۴۰۰ مقدار به طور متوسط و به عنوان ضخامت متوسط کورپوس کالوزوم تعریف شدند، در حالی که فواصل جمع بین ۴۰۰ نقطه مجاور به عنوان طول خط میانی کورپوس کالوزوم تعریف شد. به نظر نمی‌رسد که در طول ۱۵۰ سال همه چیز زیاد پیش رفته باشد، اینطور نیست؟ این موضوع شما را شگفت‌زده می‌کند که آیا ما فقط به دقت فوق‌العاده به جزئیات نگاه می‌کنیم، یا به دنبال راهی برای پیدا کردن تفاوت هستیم، هر تفاوتی. ​

درس دومی که باید از جنگ‌های کورپوس کالوزوم یاد بگیرید این است که وقتی مغز را مقایسه می‌کنید، توصیف چیزی به عنوان "بزرگ‌تر" آن طور که فکر می‌کنید ساده نیست. مساله کلیدی این است که به طور متوسط، مغز مردان بزرگ‌تر از مغز زنان است، که برای تمام ساختارهای درون آن مغز پیامدهایی دارد. مغز بزرگ‌تر کورپوس کالوزوم بزرگتری دارد، همانطور که در مورد تمام ساختارها در مغز صدق می‌کند، از جمله آن‌هایی که کلیدی هستند مانند آمیگدال و هیپوکامپ، که چنین جنگ‌هایی بر سر آن‌ها صورت‌گرفته است (‏و در آن اهمیت چنین تفاوت‌های ابعادی به طور مشابه برای حمایت از استدلال‌ها در مورد گرایش‌ها و توانایی‌های "طبیعی" زنان و مردان نوشته شده‌است)‏. ​

برای حل چنین استدلال‌هایی باید یک روش توافقی برای "اصلاح" تفاوت‌ها در اندازه مغز وجود داشته باشد. و شیطان در کلمه "موافقت" است. مطالعات اولیه وزن مغز را به عنوان نشانه خوبی از اندازه در نظر گرفتند و از نظر آماری برای آن اصلاح شدند؛ برخی دیگر فکر می‌کردند که ناحیه مغز مناسب‌تر است؛ مطالعات بعدی حجم مغز را متغیر بهتری برای کنترل در نظر گرفتند. اما دیگران احساس می‌کردند که این بیشتر یک مساله مقیاس بندی است، بنابراین شما باید اندازه کورپوس کالوزوم را به عنوان بخشی از برخی جنبه‌های مغز گزارش می‌کردید. اما متناسب با چه چیزی؟ ​

به نظر می‌رسید که همه یک ذره از مغز مورد علاقه خود را دارند که می‌خواهند با آن کورپوس کالوزوم را مقایسه کنند. و اگر با انتخاب آن‌ها مخالفت کنی، وای به حال تو. براساس چه مبنایی یک محقق اندامی را انتخاب می‌کند که در برابر آن تناسب کورپوس کالوزوم را ارزیابی کند؟ اندازه مغز واضح به نظر می‌رسد، اما حجم بخش پس‌سر یا بطن‌ها، طول نخاع، اندازه مردمک در هنگام گشاد شدن و یا حجم پنجه پای بزرگ سمت چپ به قدرت ۰.۶۶۷ افزایش می‌یابد؟ در لحظاتی که بیشتر مورد احترام من است، زندگی برایان، اثر مونتی پیتون، را به یاد می‌آورم که در آن جمعیت به "دنبال کردن کدو" ترغیب می‌شوند، تنها به خاطر یک نشانه مقدس متفاوت که ظاهر می‌شود، و به "دنبال کردن کفش" تشویق می‌شوند.​​

اما حتی اگر بتوان به نوعی توافق نظر اصلاحی دست یافت، واقعا چه تفاوتی ممکن است وجود داشته باشد؟ اگر کورپوس کالوزوم بزرگ‌تر یا عریض‌تر داشته باشید به چه معناست؟ اگر کورپوس کالوزوم زنانه با نسخه مردانه متفاوت بود، چگونه ممکن است آن را به تفاوت‌های جنسی در رفتار ربط دهید، توضیحاتی که در وهله اول برای آن نقطه از تمرین بود؟ تعداد بسیار کمی از این مطالعات در واقع هر نوع تفاوت‌های رفتاری را در کنار آرایه متنوعی از اندازه‌گیری‌های اندازه اندازه‌گیری کردند. ​

یک پل بزرگ‌تر بین دو نیم‌کره، در تئوری، باید به معنای ارتباط درونی بیشتر بین آن‌ها باشد. مطالعات اولیه نوروپسیکولوژی پیشنهاد کرده بودند که سمت راست مغز، مهارت‌های پردازش احساسی و کلی را پشتیبانی می‌کند، زیرا این مهارت‌ها در بیماران با آسیب نیم‌کره راست، به احتمال زیاد، ناقص هستند. و همانطور که از بروکا و پیروانش می‌دانیم، سمت چپ مغز مسئول زبان و منطق بود. بنابراین، البته اگر زنان عموما کورپوس کالوزوم بزرگتری داشته باشند، به همین دلیل است که در تشخیص لحن احساسی یک مکالمه خوب هستند، و یا به همین دلیل است که اغلب قادر به گفتن آنچه اتفاق می‌افتد بدون اینکه کسی آن را برای آن‌ها هجی کند (‏به عبارت دیگر، شهود)‏. ارتباط آسان کم‌تر بین دو نیم‌کره به این معنی است که هر یک از آن‌ها می‌توانند برای ادامه مهارت‌های USP خود باقی بمانند؛ نیمکره چپ سرد و منطقی یک مرد می‌تواند بدون حواس‌پرتی از مزاحمت‌های هیجانی پر سر و صدا با دنیا روبرو شود، در حالی که توانایی‌های فضایی بسیار کارآمد نیمکره راست او می‌تواند بر روی وظیفه‌ای که در دست دارد متمرکز شود. از این رو، مکانیزم فیلترینگ کالوزال کارآمدتر مردان نبوغ علمی و ریاضی آن‌ها را توضیح می‌دهد (‏با درخشش شطرنج که برای سنجش خوبی به کار می‌رود)‏، حق آن‌ها برای کاپیتان‌های صنعت بودن، برنده جوایز نوبل و غیره و غیره. در این مثال، در جنگ‌های "اندازه مهم است"، با توجه به کورپوس کالوزوم، کوچک زیباست. ​

با این حال، همانطور که قبلا گفتم، مشکل اساسی این است که ما هنوز تا حدی در مورد رابطه بین اندازه هر ساختار مغزی و بیان هر رفتاری که ممکن است با آن درگیر شود، نامطمئن هستیم. در یک سطح بسیار اساسی، ما می‌دانیم که هر چه بخش حساس‌تر بدن ما باشد (‏برای مثال لب‌های ما در مقابل پشت ما)‏، ناحیه بزرگتری از قشر حسی اختصاص به پردازش اطلاعات از آن بخش خاص بدن دارد. ما از مطالعات آموزشی می‌دانیم که نواحی مغز مرتبط با مهارت‌های خاص را می توان نشان داد که با کسب مهارت، اندازه را افزایش می‌دهد. به طور کمی یک همبستگی، به طور کیفی یک ارتباط، اما ما یک راه طولانی از مدل‌سازی هر نوع رابطه علی هستیم. همانطور که بعدا در کتاب خواهیم دید، اغلب ارتباط بین یک ساختار خاص و برخی جنبه‌های خاص رفتار به عنوان یک "داده" فرض می‌شود، احتمالا بدون اینکه خود رفتار بخشی از هر گونه بررسی ساختار گفته‌شده باشد. زنان بزرگراه‌های کالوزال بیشتری دارند؟ ! خب، واسه همینه که اونا چندکاره هستند multitaskers نیم‌کره‌های راست مغز زنان پر از شایعه‌پراکنی زبانی است؟ تعجبی ندا ره که زن‌ها نمی تونن نقشه بخونن! ​

و یک مساله قرن بیست و یکم وجود دارد که در اینجا مطرح خواهد شد: انعطاف‌پذیری مغز در همه این استدلال‌ها در مورد این که چه کسی بزرگ‌ترین کورپوس کالوزوم را دارد چطور؟ با در نظر گرفتن این که مسیرهای مغزی می‌توانند تا سن حدود ۳۰ سالگی به رشد خود ادامه دهند، و این افزایش در کورپوس کالوزوم تا زمان بلوغ نشان‌داده شده‌است، حوزه بسیار زیادی برای جهان وجود دارد که در طول این زمان درگیر شود. به عنوان مثال، یک مطالعه نشان داده‌است که نرخ انتقال در فیبرهای عصبی کورپوس کالوزوم در نوازندگان سازه‌ای زهی (‏که در آن دخالت دو دست نامتقارن است)‏سریع‌تر از نوازندگان پیانو (‏استفاده متقارن از دست‌ها)‏یا غیر نوازنده است. بنابراین، حتی اگر جناح‌های مختلف در جنگ کورپوس کالوزوم بر سر اینکه از چه معیاری ممکن است استفاده کنند توافق کنند، هر گونه نتیجه‌گیری در مورد تفاوت‌های جنسی که ممکن است منجر به آن شود نیاز به در نظر گرفتن عوامل اجتماعی یا تجربی دارد. ​

داستان کورپوس کالوزوم بسیاری از مسائل پیرامون تلاش برای اندازه‌گیری تفاوت‌های جنسی در مغز را خلاصه می‌کند. نه تنها استدلال‌های پیچیده‌ای در مورد چگونگی انجام اندازه‌گیری‌ها وجود دارد، بلکه پس از آن اختلافاتی در مورد منشا هر گونه تفاوتی که ممکن است یافت شود و حتی استدلال‌های شدیدتر در مورد اینکه این تفاوت‌ها ممکن است چه معنایی داشته باشند وجود دارد. با این حال، در ادبیات "تفاوت‌های جنسی" پوپولیستی، هنوز اظهارات زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه کورپوس کالوزوم در زنان بزرگ‌تر از مردان است، که در حمایت مداوم از اسطوره‌های راست / چپ مغز به آن‌ها اشاره شده‌است. معیار دیگری که مشتاقانه مورد بحث قرار می‌گیرد، نسبت ماده خاکستری (‏GM)‏به ماده سفید (‏WM)‏در مغز است، یعنی تعادل بین حجم کلی سلول‌های عصبی در مغز (‏GM)‏و مسیرهای ارتباطی آن‌ها (‏WM)‏. یک گزارش در سال ۱۹۹۹ از این تفاوت جنسی خاص در مغز، با استفاده از تکنولوژی MRI ساختاری اولیه، از آزمایشگاه روبن و راکوئل گور، که بسیاری از این گزارش‌ها از آن زمان سرچشمه گرفته‌اند، آمده‌است. نتایج نشان داد که زنان درصد بیشتری از حجم GM را داشتند، در حالی که مردان درصد بیشتری از حجم WM را داشتند. چهار مطالعه بعدی تصحیح شده برای حجم مغز، به عنوان ماده خاکستری و سفید می‌توانند تحت‌تاثیر مسائل مقیاس گذاری قرار گیرند، که GM به طور گسترده در مغزهای بزرگ‌تر توزیع می‌شود، که علاوه بر این به مسیرهای ارتباطی طولانی‌تر نیاز دارد. دو مطالعه نسبت‌های ماده خاکستری / سفید بالاتری را در ماده‌ها گزارش کردند؛ دو گروه از نظر سن و جنس تفاوتی نداشتند. بررسی بعدی این تحقیق بیش از ۱۵۰ مطالعه را مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که در واقع مردان درصد بیشتری از حجم کلی GM را داشتند (‏عکس این یافته اصلی)‏. همچنین مشهود است که تغییرات منطقه‌ای مشخصی در سراسر مغز وجود دارد که در آن این تفاوت‌های جنسی را می توان یافت. بنابراین به نظر نمی‌رسد این معیار GM / WM روش مفیدی برای تشخیص مغز زنان و مردان باشد. ​

این موضوع مانع ادامه استفاده از آن به عنوان مدرک در بحث‌های جاری نشد. مساله تفاوت‌های جنسی در ماده خاکستری و سفید به یکی دیگر از عوامل اصلی تبدیل شده‌است که در ادبیات پوپولیستی به یک اسطوره مغزی تبدیل شده‌است. مطالعه‌ای در سال ۲۰۰۴ به بررسی همبستگی بین نمرات IQ و معیارهای ماده خاکستری و سفید در مغز از بیست و یک مرد و بیست و هفت زن پرداخت. محققان گزارش دادند که مردان همبستگی مغزی - IQ قابل‌توجهی در GM خود داشتند (‏در واقع ۶.۵ برابر بیشتر از زنان)‏در حالی که زنان ۹ برابر بیشتر از همبستگی مغزی - IQ در WM خود داشتند. هیچ بحث واقعی در مورد اینکه این همبستگی‌ها ممکن است واقعا به چه معنا باشند وجود نداشت، فقط اینکه این دو اندازه‌گیری با هم اتفاق افتادند. تشخیص سایه‌های فک و صورت و شیب‌های پیشانی کار سختی نیست. ​

این تحقیق در مطبوعات علمی گزارش شده‌است که نشان می‌دهد عملکرد IQ زنان مربوط به یکپارچه‌سازی و جذب اطلاعات است (‏با استفاده از مسیرهای بیشتر در مغز)‏، در حالی که مردان بیشتر متمرکز محلی بودند. سرنخ‌هایی مانند "هوش در مردان و زنان یک موضوع خاکستری و سفید است" و (‏البته)‏"مردان و زنان واقعا متفاوت فکر می‌کنند" تضمین می‌کنند که این مطالعه در مقیاس کوچک و ابتدایی با استفاده از یک اندازه‌گیری خام و نسبتا مرموز از روابط ساختار - عملکرد، تقریبا ۴۰۰ بار تا به امروز نقل شده‌است، اغلب در زمینه بحث‌های مربوط به آموزش تک جنسی یا بازنمایی پنهان زنان در علم. ​

ما کمپین "مقصر دانستن مغز" را در سنین پایین دنبال کرده‌ایم، و دیده‌ایم که چگونه تلاش دانشمندان برای دنبال کردن آن تفاوت‌های مغزی است که زنان را در محل خود نگه می‌دارد. اگر یک واحد اندازه‌گیری برای مشخص کردن آن مغز زنان پست وجود نداشته باشد، پس باید آن را اختراع کرد! این شور و هیجان اندازه‌گیری در قرن بیستم ادامه یافت، با تکنیک‌های تصویربرداری که به وضوح پیچیده‌تر از تکنیک‌های سی‌تی‌اسکن بودند، اما قطعا با برخی از همان نوع بحث در مورد این که چه نوع معیارهایی باید استفاده شوند. کل کمپین با تاکید بر تفاوت‌ها و شکار برای یافتن آن‌ها آغاز شد، و این انگیزه دادن به برنامه‌های تحقیقاتی در طول دهه‌های بعدی ادامه یافت. ​

با طلوع قرن بیستم، دانشمندان توجه خود را به منبع بالقوه دیگری از شواهد زیست‌شناسی آسیب‌پذیر زنان، که اصطلاحا "هورمون‌های خشمگین" نامیده می‌شوند، معطوف کردند. یک جست و جوی دیگر شروع شد. ​

​​

  انتشار : ۱۶ فروردین ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 55

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد