تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 36
  • بازدید دیروز : 20
  • بازدید کل : 59252

مغز جنسیت زده (1)


درباره نویسنده

​​​​​​​​

پروفسور جینا ریپون یک محقق بین‌المللی در زمینه علوم اعصاب شناختی است که در مرکز مغزی استون در دانشگاه استون در بیرمنگام قرار دارد. تحقیق او شامل استفاده از تکنیک‌های مدرن تصویربرداری مغز برای بررسی اختلالات رشدی مانند اوتیسم است. او به طور منظم به رویدادهایی مانند جشنواره علوم بریتانیا، زندگی دانشمند جدید و گیرنده‌های سری پاپ کمک می‌کند. در سال ۲۰۱۵ او به خاطر نقشش در ارتباطات عمومی علم به یکی از اعضای افتخاری انجمن علوم بریتانیا تبدیل شد. ​

او همچنین حامی اقدامات ابتکاری برای کمک به غلبه بر بازنمایی ضعیف زنان در سوژه‌های STEM است. او به عنوان بخشی از شبکه برابری جنسیتی اتحادیه اروپا، در کنفرانس‌های سراسر جهان سخنرانی کرده‌است. او متعلق به موسسه وایز و ساینس گرل است و یکی از اعضای برنامه مدارس رابرت پستون و الهام بخشی به آینده است. ​

مغز جنسیت زده اولین کتاب او برای خواننده عمومی است.

​​​​​​​​

برای Jana و هیلدا - دو مادربزرگ سرکش

​​​​​​​​

برای پدر و مادرم، پیتر و الگا - که عشق و حمایتشان فرصت‌های زیادی را که در سفر زندگیم داشته‌ام به من داد - و برای برادر دوقلویم، پیتر، که در طول راه با من بوده‌است.

​​​​​​​​

برای دنیس شریک، هیات شنود، سوملر و فوق‌العاده باغدار، با تشکر از صبر و تحمل خستگی ناپذیرش (‏و تکان‌های جین)‏.

​​​​​​​​

برای آنا و الی نور، به خاطر آینده شما، هر چه که باشد.

​​​​​​​​

برخی تراژدی‌ها می‌توانند گسترده‌تر از کوتاه آمدن زندگی باشند، برخی بی‌عدالتی‌هایی که عمیق‌تر از انکار فرصت تلاش یا حتی امید هستند، با حدی که از خارج تحمیل شده‌است، اما به اشتباه به عنوان دروغ گویی در درون شناسایی شده‌اند. ​

، "استفن جی"

اندازه اشتباه انسان

مقدمه:

افسانه Whac - a - Mole

این کتاب در مورد ایده‌ای است که ریشه در قرن هجدهم دارد و هنوز هم ادامه دارد. این مفهومی است که شما می‌توانید یک مغز را "جنسی" کنید، که شما می‌توانید یک مغز را به عنوان "مرد" یا "زن" توصیف کنید، و شما می‌توانید هر گونه تفاوت بین افراد را در رفتار، توانایی‌ها، دستاوردها، شخصیت، حتی امیدها و انتظارات به داشتن یک یا چند نوع مغز نسبت دهید. و شما می‌توانید هر گونه تفاوت بین افراد را در رفتار، توانایی‌ها، دستاوردها، شخصیت، حتی امیدها و انتظارات به داشتن یک یا چند نوع مغز نسبت دهید. این مفهومی است که دانش مغز را برای چندین قرن به طور دقیق هدایت کرده‌است، زیر بنای بسیاری از کلیشه‌های مخرب است، و، به اعتقاد من، در مسیر پیشرفت اجتماعی و برابری فرصت قرار دارد. ​

مساله تفاوت‌های جنسی در مغز، مساله‌ای است که به مدت بیش از ۲۰۰ سال مورد بحث، تحقیق، تشویق، انتقاد، تحسین و تحقیر قرار گرفته‌است، و قطعا می‌تواند برای مدت طولانی قبل از آن در حدسیات مختلف یافت شود. این حوزه، حوزه‌ای از عقاید مستحکم است و تنها در مورد هر رشته تحقیقاتی از ژنتیک گرفته تا انسان‌شناسی، آمیخته با تاریخ، جامعه‌شناسی، سیاست و آمار، مورد توجه قرار گرفته‌است. این موضوع با ادعاهای عجیب و غریب مشخص می‌شود (‏حقارت زنان از مغز آن‌ها ناشی می‌شود که ۵ اونس سبک‌تر است)‏که می‌تواند به آسانی کنار گذاشته شود و تنها به شکل دیگری ظاهر شود (‏ناتوانی زنان در خواندن نقشه از تفاوت در سیم‌کشی مغز نشات می‌گیرد)‏. گاهی اوقات یک ادعا خود را به عنوان یک واقعیت در آگاهی عمومی جای می‌دهد و، علی‌رغم تلاش‌های دانشمندان نگران، یک باور عمیقا تثبیت‌شده باقی می‌ماند. این موضوع اغلب به عنوان یک واقعیت به خوبی تثبیت شده‌است و به طور پیروزمندانه ظهور می‌کند تا بحث‌ها در مورد تفاوت‌های جنسی را به چالش بکشد و یا، به طور نگران‌کننده‌تر، تصمیمات سیاسی را هدایت کند. ​

من به این تصورات غلط ظاهرا مکرر به عنوان افسانه‌های "Whac - aMole" فکر می‌کنم. Whac - a - Mole یک بازی آرکید است که شامل ضربه زدن مکرر به سر موش های مکانیکی با یک چکش هنگامی که از سوراخ‌های یک تخته بیرون می‌آیند می‌شود - درست زمانی که فکر می‌کنید همه آن‌ها را فرستاده‌اید، mole مزاحم دیگری در جای دیگری ظاهر می‌شود. اصطلاح "Whac - a - Mole" امروزه برای توصیف فرایندی استفاده می‌شود که در آن یک مشکل پس از رفع شدن تکرار می‌شود، یا هر بحثی که در آن برخی از انواع فرض اشتباه با وجود اینکه ظاهرا توسط اطلاعات جدید و دقیق‌تر ارسال شده‌است، ظاهر می‌شود. در زمینه تفاوت‌های جنسی، ممکن است این باور وجود داشته باشد که پسران نوزاد ترجیح می‌دهند به جای چهره انسان، به حرکت تراکتور نگاه کنند (‏مردان برای این به دنیا آمده‌اند که موش کور دانشمندان باشند)‏، یا اینکه نوابغ نر و احمق‌های مرد بیشتری وجود دارند (‏موش نر با تنوع بیشتر)‏. همان طور که در این کتاب خواهیم دید، "حقایق " در طول سال‌ها به طرق مختلفی مورد حمله قرار گرفته‌اند اما هنوز هم در کتاب‌های راهنمای خود، چگونگی راهنمایی و حتی در استدلال‌های قرن بیست و یکم در مورد سودمندی یا بیهودگی برنامه‌های تنوع یافت می‌شوند. و یکی از قدیمی‌ترین و به ظاهر ترسناک‌ترین مول‌ها افسانه مغز زنان و مردان است. ​

مغز به اصطلاح "زنانه" قرن‌ها است که از توصیف شدن به عنوان مغز کوچک، نابالغ، تکاملی ضعیف، سازمان‌یافته ضعیف و به طور کلی معیوب رنج می‌برد. توهین بیشتر به آن به عنوان علت حقارت، آسیب‌پذیری، بی‌ثباتی عاطفی، بی‌عرضگی علمی تلقی می‌شود که آن‌ها را برای هر نوع مسئولیت، قدرت یا بزرگی نامناسب می‌سازد. نظریه‌هایی در مورد مغز درجه دوم زنان مدت‌ها پیش از اینکه واقعا بتوانیم مغز انسان را مطالعه کنیم، مطرح شد، به غیر از زمانی که آسیب‌دیده یا مرده بود. با این حال، "سرزنش کردن مغز" یک شعار ثابت و مداوم بود وقتی که به دنبال توضیح برای این بود که چرا و چگونه زنان متفاوت از مردان بودند. در قرون هجدهم و نوزدهم به طور کلی پذیرفته شده بود که زنان از نظر اجتماعی، فکری و عاطفی در سطح پایین تری قرار دارند؛ در سده‌های نوزدهم و بیستم توجه به نقش‌های طبیعی زنان به عنوان مراقبان، مادران و همراهان زنانه مردان معطوف شد. پیام ثابت است: تفاوت‌های "ضروری" بین مغز زنان و مردان وجود دارد، و این تفاوت‌ها ظرفیت‌ها و شخصیت‌های متفاوت آن‌ها و مکان‌های مختلف آن‌ها در جامعه را تعیین خواهد کرد. حتی اگر ما نمی‌توانستیم این فرضیات را آزمایش کنیم، آن‌ها پایه باقی ماندند که در آن کلیشه های محکم و ثابت بودند.

اما در پایان قرن بیستم، ظهور اشکال جدید تکنولوژی تصویربرداری مغزی این امکان را به ما داد که، سرانجام، بفهمیم آیا واقعا تفاوتی بین مغز زنان و مردان وجود دارد، که آن‌ها از کجا می‌آیند، و برای صاحبان مغز چه معنایی دارند. شما ممکن است فکر کنید که احتمالات ارائه‌شده توسط این تکنیک‌های جدید به عنوان "تغییر دهندگان بازی" در حوزه تحقیقات در مورد تفاوت‌های جنسی و مغز به کار گرفته خواهند شد. توسعه روش‌های قدرتمند و حساس برای مطالعه مغز، همراه با فرصتی برای تغییر چارچوب تلاش صدها ساله برای تفاوت‌ها، باید در دستور کار تحقیق انقلابی ایجاد کند و بحث را در خروجی‌های رسانه به راه بیاندازد. ... اگه فقط این پرونده بود

در روزه‌ای اول تفاوت‌های جنسی و تحقیقات تصویربرداری مغز، چندین چیز اشتباه پیش رفت. با توجه به تفاوت‌های جنسی، تمرکز رو به عقب ناامید کننده‌ای بر باورهای تاریخی در کلیشه‌ها وجود داشت (‏که روان‌شناس کوردلیا فاین آن را "تبعیض جنسی عصبی" نامید)‏. مطالعات براساس لیست تفاوت‌های "تنومندی" بین زنان و مردان، تولید شده در طول قرن‌ها، طراحی شدند، یا داده‌ها از نظر ویژگی‌های کلیشه‌ای زنان / مردان که ممکن است حتی در اسکنر اندازه‌گیری نشده باشند، تفسیر شدند. اگر تفاوتی پیدا می‌شد، احتمال انتشار آن بسیار بیشتر از پیدا کردن هیچ تفاوتی بود، و همچنین یک رسانه مشتاق آن را به عنوان لحظه "در نهایت حقیقت" تلقی می‌کرد. در نهایت شواهدی مبنی بر این که زنان در حین خواندن نقشه به صورت آشغال برنامه‌ریزی شده‌اند و مردان نمی‌توانند چند وظیفه‌ای را انجام دهند، وجود دارد.

مشکل دوم در تحقیقات اولیه تصویربرداری مغز، خود تصاویر بودند. تکنولوژی جدید، نقشه‌های مغز با کده‌ای فوق‌العاده رنگی تولید می‌کرد که توهم یک پنجره را به مغز می‌داد - این تصور که این تصویری از کاره‌ای زمان واقعی این اندام مرموز بود، که اکنون برای بررسی همه در دسترس است. این تصاویر اغوا کننده، مشکلی را به وجود آورده‌اند که من آن را "زباله‌های عصبی" می‌نامم - بازنمایی‌های گاهی عجیب (‏یا بازنمایی‌های نادرست)‏از یافته‌های تصویربرداری مغز که در مطبوعات عمومی و در انبوهی از کتاب‌های خودآموز مبتنی بر مغز ظاهر می‌شوند. این کتاب‌ها و مقالات اغلب با نقشه‌های مغز زیبا نشان داده می‌شوند، که به طور قابل‌توجهی کم‌تر با هر گونه توضیح در مورد اینکه این نقشه‌ها واقعا چه چیزی را نشان می‌دهند همراه است. درک تفاوت‌های بین زنان و مردان، هدف خاصی برای چنین دستورالعمل‌ها یا سرتیتر هایی بوده‌است، که ما را به طور آشکار به دیلم ها، نقطه‌های کنار هم و صدف‌ها، و البته، این ایده را که "مردان از مریخ هستند، زنان از ونوس هستند"، روشن می‌سازد. ​

بنابراین ظهور تصویربرداری مغزی در پایان قرن بیستم برای پیشبرد درک ما از ارتباط بین جنسیت و مغز کار زیادی نکرد. اینجا در قرن بیست و یکم، آیا ما بهتر عمل می‌کنیم؟ ​

روش‌های جدید نگاه کردن به مغز بر ارتباطات بین ساختارها به جای اندازه خود ساختارها تمرکز می‌کند. دانشمندان علوم اعصاب امروز شروع به رمزگشایی "گفتگوهای" مغز کرده‌اند، روشی که در آن به نظر می‌رسد فرکانس‌های مختلف فعالیت مغز، پیام‌ها را منتقل می‌کنند و پاسخ‌ها را بر می‌گردانند. ما مدل‌های بهتری از نحوه عملکرد مغز به دست می‌آوریم، و ما داریم به مجموعه داده‌های بزرگ دسترسی پیدا می‌کنیم، بنابراین می توان مقایسه انجام داد و مدل‌ها را می توان با استفاده از صدها و نه هزاران مغز، به جای مشت مشت که قبلا در دسترس بودند، آزمایش کرد. آیا این پیشرفت‌ها می‌توانست مساله ناراحت کننده اسطوره یا واقعیت مغز "زن" و "مرد" را روشن کند؟ ​

یکی از موفقیت‌های مهم در سال‌های اخیر درک این موضوع بوده‌است که مغز نسبت به جمع‌آوری اطلاعات بسیار فعال‌تر یا تفکر رو به جلو است. تنها به اطلاعات زمانی که می‌رسد پاسخ نمی‌دهد، بلکه پیش‌بینی‌هایی در مورد آنچه که ممکن است در آینده رخ دهد، براساس نوع الگوهایی که در موقعیت‌های قبلی شناسایی کرده‌است، ایجاد می‌کند. اگر مشخص شود که همه چیز طبق برنامه پیش نرفت، آنگاه این "خطای پیش‌بینی" ذکر خواهد شد و دستورالعمل‌ها براساس آن تنظیم خواهند شد. ​

مغز شما به طور مداوم در مورد آنچه که ممکن است در آینده اتفاق بیفتد حدس می‌زند، الگوها یا "تصاویر راهنما" ایجاد می‌کند تا به ما کمک کند میانبرهایی را برای مرور زندگی خود انتخاب کنیم. ما می‌توانیم مغز را به عنوان یک "متن پیش‌بینی‌کننده" و یا گیرنده قوی در نظر بگیریم، و به تکمیل کامل کلمات و جملات خود، و یا اتمام یک الگوی بصری برای اینکه به ما اجازه دهد به سرعت زندگی کنیم، و یا ما را به سمت امن‌ترین مسیر برای "افرادی مثل ما" هدایت کنیم. البته، به منظور پیش‌بینی، شما باید برخی قوانین را در مورد آنچه که معمولا اتفاق می‌افتد، در مورد دوره عادی رویدادها یاد بگیرید. بنابراین آنچه که مغز ما با دنیای ما انجام می‌دهد بسیار به آنچه که در آن دنیا پیدا می‌کند بستگی دارد. ​

اما چه می‌شود اگر قوانینی که مغز ما وضع می‌کند در واقع فقط کلیشه‌ها هستند، آن میانبرهای فراگیر که حقایق گذشته یا نیمه حقایق یا حتی غیر حقایق را کنار هم قرار می‌دهند؟ و این برای درک تفاوت‌های جنسی به چه معناست؟ ​

این ما را به دنیای پیشگویی‌های خود تکمیل کننده می‌رساند. مغز دوست ندارد که مرتکب اشتباه یا خطاهای پیش‌بینی شود - اگر ما با وضعیتی مواجه شویم که در آن "افرادی مانند ما" به طور معمول یافت نمی‌شوند و یا جایی که ما به وضوح ناخواسته هستیم، سیستم راهنمایی مبتنی بر مغز ما ممکن است ما را به عقب‌نشینی سوق دهد (‏"در صورت امکان یک چرخش U شکل انجام دهید")‏. اگر از ما انتظار می‌رود که اشتباه کنیم، پس استرس اضافی به احتمال زیاد باعث می‌شود که اشتباه‌ات انجام شود و ما راهمان را گم خواهیم کرد. ​

تا قرن بیست و یکم به طور کلی عقیده بر این بود که زیست‌شناسی سرنوشت است. نکته آخر همیشه این بود که، جدا از انعطاف‌پذیری شناخته‌شده در مغزهای خیلی جوان، در حال توسعه، مغزهای که ما در نهایت به آن‌ها رسیدیم تقریبا همان مغزهایی بودند که ما با آن‌ها به دنیا آمده بودیم (‏فقط بزرگ‌تر و کمی بیشتر مرتبط)‏. وقتی شما بزرگ‌سال بودید، مغز شما به نقطه پایانی رشد خود رسیده بود که اطلاعات ژنتیکی و هورمونی که با آن برنامه‌ریزی شده‌بود را منعکس می‌کرد - هیچ ارتقا یا سیستم‌عامل جدیدی در دسترس نبود. این پیام در سی سال گذشته یا بیشتر تغییر کرده‌است - مغز ما پلاستیک و انعطاف‌پذیر است و این امر پیامدهای مهمی برای درک ما از این که مغز ما چگونه با محیط خود درگیر است، دارد. ​

ما اکنون می‌دانیم که حتی در بزرگسالی، مغز ما به طور مداوم تغییر می‌کند، نه فقط با آموزشی که دریافت می‌کنیم، بلکه با کارهایی که انجام می‌دهیم، سرگرمی‌هایی که داریم، ورزش‌هایی که بازی می‌کنیم. مغز یک راننده تاکسی شاغل در لندن با مغز یک کارآموز و یک راننده بازنشسته تاکسی تفاوت خواهد داشت؛ ما می‌توانیم تفاوت‌های افرادی که بازی‌های ویدیویی انجام می‌دهند یا اوریگامی را یاد می‌گیرند یا ویولون بازی می‌کنند را ردیابی کنیم. فرض کنید که این تجربیات در حال تغییر مغز برای افراد مختلف، یا گروه‌هایی از مردم متفاوت باشند؟ برای مثال، اگر مرد بودن به این معنی باشد که شما تجربه بسیار بیشتری از ساختن چیزها یا دستکاری نشانه‌های پیچیده سه‌بعدی (‏مانند بازی با لگو)‏دارید، بسیار محتمل است که این امر در مغز شما نشان داده شود. مغز، زندگی آن‌ها را منعکس می‌کند، نه فقط جنسیت صاحبانشان. ​

دیدن تاثیرات طول عمر که از تجربیات و نگرش‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شویم بر روی مغز پلاستیکی ما ایجاد می‌شود، باعث می‌شود که ما درک کنیم که ما باید نگاه دقیقی به آنچه که در خارج از ذهن و نیز در درون ما در جریان است، داشته باشیم. ما دیگر نمی‌توانیم بحث تفاوت‌های جنسی را به عنوان طبیعت در مقابل تغذیه مطرح کنیم - ما باید تصدیق کنیم که رابطه بین مغز و دنیای آن یک خیابان یک طرفه نیست، بلکه یک جریان ثابت دو طرفه از ترافیک است. ​

شاید نتیجه اجتناب‌ناپذیر نگاه کردن به این که جهان خارج چگونه با مغز گره خورده‌است و فرآیندهای آن تمرکز بیشتری بر رفتار اجتماعی و مغز پشت آن دارد. یک تئوری در حال ظهور وجود دارد که انسان‌ها موفق بوده‌اند چون ما تکامل‌یافته ایم تا گونه‌های موثرباهم باشیم. ما می‌توانیم قوانین اجتماعی نامرئی، "ذهن خوانی" انسان‌ها را رمزگشایی کنیم تا بدانیم چه کاری ممکن است انجام دهند، چه چیزی ممکن است فکر کنند یا احساس کنند، یا چه کاری ممکن است از ما بخواهند (‏یا چه کاری نباید انجام دهیم)‏. ترسیم ساختارها و شبکه‌های این مغز اجتماعی نشان داده‌است که چگونه با شناسایی اعضای گروه (‏آیا آن‌ها مرد هستند یا زن؟ ​

و با هدایت رفتار خود برای مناسب بودن با شبکه‌های اجتماعی و فرهنگی که ما به آن تعلق داریم (‏دختران این کار را نمی‌کنند)‏یا می‌خواهیم به آن تعلق داشته باشیم. این یک فرآیند کلیدی برای نظارت در هر تلاشی برای درک شکاف‌های جنسیتی است، و به نظر می‌رسد فرایندی است که از تولد شروع می‌شود، یا حتی قبل از آن. ​

حتی کوچک‌ترین اعضای دنیای ما، نوزادان تازه متولد شده بسیار وابسته، در واقع بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی هستند که ما تا کنون درک کرده‌ایم. علی‌رغم دید مبهم، شنوایی ابتدایی و فقدان تقریبا تمام مهارت‌های اساسی بقا، نوزادان به سرعت اطلاعات مفید اجتماعی را دریافت می‌کنند: و همچنین حقایق کلیدی مانند اینکه چهره و صدای چه کسی ممکن است ورود غذا و راحتی را نشان دهد، آن‌ها شروع به ثبت این می‌کنند که چه کسی بخشی از انگیزه آن‌ها است، تا احساسات مختلف را در دیگران تشخیص دهند. به نظر می‌رسد که آن‌ها اسفنج‌های اجتماعی کوچکی هستند که به سرعت اطلاعات فرهنگی دنیای اطراف خود را جذب می‌کنند. ​

داستانی که به خوبی این را نشان می‌دهد از یک روستای دور افتاده در اتیوپی می‌آید، جایی که کامپیوتر هرگز دیده نشده است. بعضی از محققان یک دسته جعبه را کنار گذاشتند و آن را با چسب بستند. این جعبه‌ها حاوی لپ‌تاپ‌های کاملا جدید بودند که برخی بازی‌ها، برنامه‌ها و آهنگ‌ها را در خود جای داده بودند. . و دستوری هم در کار نیست دانشمندان آنچه را که بعد از آن اتفاق افتاد، فیلم برداری کردند. ​

در عرض چهار دقیقه، یک کودک یک جعبه باز کرد، سوئیچ روشن را پیدا کرد و کامپیوتر را روشن کرد. در عرض پنج روز، هر کودک در روستا از چهل یا چند برنامه کاربردی که پیدا کرده بودند استفاده می‌کرد و آهنگ‌هایی را که محققان از قبل آماده کرده بودند می‌خواند. در عرض پنج ماه، آن‌ها سیستم‌عامل را به منظور راه‌اندازی مجدد دوربینی که از کار افتاده بود، هک کردند. ​

مغز ما مثل این بچه‌ها است. آن‌ها بدون هدایت کردن، قوانین جهان را کشف خواهند کرد، برنامه‌های کاربردی را یاد می‌گیرند، فراتر از آنچه که در ابتدا تصور می‌شد ممکن است بروند. آن‌ها با ترکیبی از تشخیص هوشمندانه و خودسازمانی کار می‌کنند. و آن‌ها خیلی جوان شروع می‌کنند! ​

و یکی از اولین چیزهایی که آن‌ها توجه خود را به آن معطوف خواهند کرد قوانین بازی جنسیتی است. با بمباران بیرحمانه جنسیتی که از رسانه‌های اجتماعی و جریان اصلی می‌آید، این جنبه‌ای از دنیای این انسان‌های کوچک است که ما باید با دقت بسیار آن را تماشا کنیم. هنگامی که ما تصدیق می‌کنیم که مغز ما نه تنها رفتگران تشنه قانون، با اشتیاق خاصی برای قوانین اجتماعی است، بلکه آن‌ها هم پلاستیکی و هم قابل‌کنترل هستند، آنگاه قدرت کلیشه‌های جنسیتی آشکار می‌شود. اگر ما می‌توانستیم سفر مغز یک دختر بچه یا یک پسر بچه را دنبال کنیم، می‌توانستیم آن را درست از لحظه تولد ببینیم، یا حتی قبل از آن، این مغزها ممکن است در جاده‌های مختلف قرار گیرند. اسباب‌بازی، لباس، کتاب، والدین، خانواده‌ها، معلمان، مدارس، دانشگاه‌ها، کارفرمایان، هنجارهای اجتماعی و فرهنگی - و البته، کلیشه‌های جنسیتی - همه می‌توانند مسیرهای متفاوتی را برای مغزهای مختلف نشان دهند.​​

حل کردن استدلال‌ها درباره تفاوت‌ها در مغز واقعا مهم است. درک اینکه این تفاوت‌ها از کجا می‌آیند برای هر کسی که مغز دارد و هر کسی که sex یا جنسیت دارد (‏بعدا در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد)‏مهم است. نتایج این بحث‌ها و برنامه‌های تحقیقاتی، یا حتی حکایات، در نحوه تفکر ما در مورد خودمان و دیگران نهفته‌است، و به عنوان معیار سنجش هویت خود، احترام به خود و عزت‌نفس مورد استفاده قرار می‌گیرند. باورهای مربوط به تفاوت‌های جنسی (‏حتی اگر بی‌اساس باشند)‏کلیشه‌های اطلاعاتی را نشان می‌دهند که معمولا فقط دو برچسب را فراهم می‌کنند - دختر یا پسر، مرد یا زن - که به نوبه خود، به طور تاریخی مقادیر عظیمی از مطالب "مطمئن" اطلاعات را باخود حمل می‌کنند و ما را از قضاوت درباره هر فرد براساس شایستگی یا ویژگی‌های ذاتی خود حفظ می‌کنند. این برچسب‌ها علاوه بر فراهم کردن لیستی از محتویات خود، ممکن است دارای ماهیت اضافی یا مهر پرورشی نیز باشند. آیا این یک محصول "طبیعی" است، براساس زیست‌شناسی خالص، با ویژگی‌های ثابت و غیرقابل‌تغییر، و یا یک پدیده اجتماعی مصمم است، که توسط جهان اطراف خود، با ویژگی‌های سریع قابل تنظیم با تغییر سیاست و یا یک توده اضافی از ورودی محیطی، ساخته شده‌است؟ ​

با ورود از پیشرفت‌های هیجان‌انگیز در علوم اعصاب، تمایز خالص و دوگانه این برچسب‌ها به چالش کشیده می‌شود - ما در حال درک این هستیم که طبیعت به طور جدایی ناپذیری با تربیت درگیر است. چیزی که قبلا تصور می‌شد ثابت و اجتناب‌ناپذیر است، پلاستیک و انعطاف‌پذیر نشان داده می‌شود. آثار قدرتمند تغییر زیستی جهان فیزیکی و اجتماعی ما در حال آشکار شدن است. حتی چیزی که "در ژن‌های ما نوشته شده‌است" ممکن است خود را در شرایط متفاوت و مختلف بیان کنند. ​

همیشه فرض بر این است که دو الگوی زیستی متمایز که بدن زن و مرد متفاوتی را تولید می‌کنند نیز تفاوت‌هایی را در مغز ایجاد می‌کنند که تفاوت‌های جنسی را در مهارت‌های شناختی، شخصیت و خلق و خوی نشان می‌دهد. اما قرن بیست و یکم تنها به چالش کشیدن پاسخ‌های قدیمی نیست - بلکه خود سوال را به چالش می‌کشد. یکی پس از دیگری خواهیم دید که مسلمات گذشته برچیده شده‌اند. خواهیم دید که چه بر سر آن تفاوت‌های مشهور در مردانگی و زنانگی، در ترس از موفقیت، در پرورش و مراقبت - حتی تصور مغز زنان و مردان - می‌آید. بررسی شواهدی که از این نتایج پشتیبانی می‌کنند، نشان می‌دهد که این ویژگی‌ها به خوبی با برچسب‌های مرد / زن که به آن‌ها داده شده‌است، مطابقت ندارند. ​

خب، بله، این کتاب دیگری درباره تفاوت‌های جنسی در مغز است، به دنبال بسیاری از اسلاف تاثیر گذار و بسیار مطلع. این کتابی است که به اعتقاد من مورد نیاز است، چرا که تصورات غلط قدیمی هنوز هم در شایعات جدید، به سبک Whac - a - Mole ظاهر می‌شوند. هنوز مشکلاتی برای حل وجود دارد - ما خواهیم دید که شکاف جنسیتی در حوزه‌های کلیدی موفقیت چقدر بزرگ است - و هنوز تناقضات جنسیتی برای توضیح وجود دارد، مانند اینکه چرا بیشتر کشورهای برابر جنسیتی کم‌ترین سهم دانشمندان زن را دارند؟ ​

پیام اصلی این کتاب این است که یک دنیای جنسیت زده مغز جنسیت زده تولید خواهد کرد. من معتقدم که درک چگونگی این اتفاق و معنای آن برای مغز و صاحبان آن‌ها مهم است، نه فقط برای زنان و دختران، بلکه برای مردان و پسران، والدین و معلمان، شرکت‌ها و دانشگاه‌ها، و برای کل جامعه. ​

سکس، جنسیت، Sex / جنسیت یا جنسیت / سکس: یادداشتی بر جنسیت و sex

ما باید به این مساله بپردازیم که آیا باید در مورد "سکس" یا "جنسیت" یا نه یا هر دو یا نوعی ترکیب صحبت کنیم. این کتاب در مورد تفاوت‌های sex در مغز است اما در مورد تفاوت‌های جنسیتی در مغز نیز هست. پس آیا این یک چیز است - آیا سکس که از نظر بیولوژیکی مشخص شده‌است تمام ویژگی‌هایی که جنسیت ساخته‌شده از نظر اجتماعی شما را تعریف می‌کند را باخود به همراه می‌آورد؟ آیا صاحب دو کروموزوم X خواهید بود، یا یک جفت XY، جایگاه شما را در جامعه تعیین خواهد کرد، نقش‌هایی که ایفا خواهید کرد، انتخاب‌هایی که انجام خواهید داد؟ ​

برای قرن‌ها، پاسخ به این سوال یک "بله" صریح بود. علاوه بر دادن لوازم تولید مثل مناسب به شما، سکس می‌شود که سکس بیولوژیکی شما یک مغز کاملا متمایز به شما می‌دهد، و در نتیجه خلق و خو، مهارت‌ها، شایستگی شما برای رهبری و یا رهبری شما را تعیین می‌کند. واژه سکس معمولا برای اشاره به ویژگی‌های زیستی و اجتماعی زنان و مردان به کار می‌رود. ​

در اواخر قرن بیستم، در پرتو نگرانی‌های فمینیستی، حرکتی برای به چالش کشیدن این رویکرد قطعی وجود داشت. اصرار نوظهوری وجود داشت مبنی بر اینکه واژه "جنسیت" هنگام ارجاع به موضوعاتی که صرفا برای انجام امور اجتماعی، متمایز از "سکس" بودند، مورد استفاده قرار گیرد، که باید برای هر گونه ارجاع به زیست‌شناسی حفظ شود. همانطور که خواهیم دید، مشخص شد که حفظ این تمایز خالص بین سکس و جنسیت سخت‌تر و سخت‌تر می‌شود. درک در حال ظهور ما از این که چقدر مغز می‌تواند تحت‌تاثیر فشارهای اجتماعی قرار گیرد به این معنی است که ما به یک اصطلاح برای انعکاس این گرفتاری نیاز داریم؛ در محافل دانشگاهی استفاده از "سکس / جنسیت" یا "جنسیت / سکس" به عنوان راه‌حل پیشنهاد شده‌است. اما این در استفاده روزمره گسترده نیست و به ندرت در رسانه‌های عمومی و یا در مقالات پوپولیستی در مورد زنان و مردان یافت می‌شود. ​

راه حلی که به نظر می‌رسد استفاده از "سکس" یا "جنسیت" به جای یکدیگر باشد، با تمایل بیشتر به استفاده از "جنسیت" برای جلوگیری از این تصور که شما باور دارید هر چیزی که در مورد آن صحبت می‌کنید در واقع تماما به زیست‌شناسی بستگی دارد. شما هرگز مقالاتی درباره "شکاف در پرداخت سکس" یا "عدم تعادل سکس"، برای مثال، در رهبری کسب‌وکار نمی‌بینید. اما زمانی که به آن می‌رسیم، واضح است که واژه "جنسیت" اکنون تمام جنبه‌های ماده‌ها و نرها را به همان روشی که واژه "سکس" به آن عادت داشت، کنار هم جمع می‌کند. اخیرا در جستجوی راهنمای محبوب بازبینی آنلاین بی‌بی‌سی برای افراد ۱۶ ساله (‏نه، من می‌خواهم اضافه کنم، برای نکات این کتاب)‏به این نکته اشاره کردم که بخشی در مورد تعیین جنسیت وجود دارد. این در واقع در مورد تولید جفت کروموزوم‌های XX و XY بود، که با عبارت " بنابراین جنسیت یک نوزاد انسان [‏ تاکید من ]‏ توسط اسپرم که سلول تخم را بارور می‌کند تعیین می‌شود." بنابراین حتی نهاده‌ای ماه آگوست مانند بی‌بی‌سی نیز با خوشحالی به این آشفتگی زبانی کمک می‌کنند. ​

این به چه معناست که من چگونه تفاوت‌های مغز (‏یا فقدان آن‌ها)‏که در قلب این کتاب قرار دارند را نشان خواهم داد؟ آیا آن‌ها "تفاوت‌های جنسی"‘sex differences یا "تفاوت‌های جنسیتی" ‘gender differences هستند یا هر دو؟ با توجه به اینکه بسیاری از استدلال‌ها در مورد نقش اصلی زیست‌شناسی هستند، من باید اصطلاح "سکس" یا "تفاوت‌های جنسی" را به عنوان گزینه پیش‌فرض در هنگام صحبت در مورد مغز یا در مورد افرادی که به وضوح با توجه به اینکه آیا از نظر بیولوژیکی زن هستند یا مرد، تقسیم می‌شوند، به کار ببرم. "تفاوت‌های جنسیتی" عمدتا برای زمانی حفظ خواهد شد که ما به مسائل اجتماعی مانند سونامی صورتی و آبی که بر روی انسان‌های تازه به دنیا آمده می افتد ، نگاه می‌کنیم. عنوان مغز جنسیتی قصد دارد تصدیق کند که ما به اثرات تغییر مغز فرآیندهای اجتماعی نگاه می‌کنیم. ​

ضمایر جنسیتی نیز می‌توانند موضوع مناسبی باشند. اگر جنسی (‏یا جنسیت)‏شخصی که در مورد او می‌نویسید را نمی‌شناسید، گزینه پیش‌فرض، از نظر تاریخی، نسخه مرد بوده‌است. در کتابی که بخشی از داستان به چالش کشیدن گزینه‌های پیش‌فرض است، انجام این کار به وضوح غیرقابل‌قبول خواهد بود. اگرچه "او"(مرد) یا "او" (زن) she می‌تواند جایگزین باشد، اما این می‌تواند در یک کتاب طولانی مانند این، ناشیانه و حواس‌پرت کننده باشد. راه‌حل من این بوده‌است که سعی کنم تعادل را از طریق، در صورت لزوم، با استفاده عمدی از "she" به جای "he" جبران کنم.

​​​

  انتشار : ۱۴ فروردین ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 28

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد