امروز دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دسته بندی سایت
برچسب های مهم
پیوند ها
آمار بازدید سایت
زندگی سری مغز:
لیسا فلدمن بارت
" این کتاب بسیار دقیق، به خوبی تحقیق شده، و عمیقا فکر شده، اطلاعاتی را در مورد احساسات ما در مورد اینکه آنها چه هستند، از کجا میآیند، چرا ما آنها را داریم، فراهم میکند. برای هر کس که برای آشتی دادن مغز و قلب تلاش کرده باشد، این کتاب یک گنج خواهد بود؛ علم را بدون تغییر مختصری در انسان دوستی موضوع آن توضیح میدهد."
اندرو سولومون، نویسنده پرفروش درخت دور و دیوان ظهر
" یک کتاب هوشمندانه و اصیل درباره علم احساسات، توسط عمیقترین متفکر درباره این موضوع از زمان داروین."
دنیل گیلبرت، مولف پرفروش کتاب "درباره شادی"
لیزا برت علم جذاب جدید عواطف ما را روشن میکند و نمونههای دنیای واقعی از اینکه چرا این علم در عرصههایی با تنوع سلامت، فرزندپروری، روابط عاشقانه و امنیت ملی اهمیت دارد را ارائه میدهد."
پگی اورنشتاین، نویسنده دختران و سکس
" بعد از خواندن این که احساسات چگونه ایجاد میشوند، من هرگز دوباره به همان روش به احساسات فکر نخواهم کرد. لیزا برت یک منطقه کاملا جدید برای مبارزه با کلیشههای جنسیتی و سیاست گذاری بهتر باز میکند."
آن ماری اسبوگ، نویسنده تجارت ناتمام
اگه هر چیزی که فکر میکردی در مورد شهوت، خشم، اندوه و شادی اشتباه بود چی؟ لیزا برت یکی از خردمندترین و خلاقترین دانشمندان روانشناسی است و تئوری او در مورد احساسات ساختهشده، رادیکال و جذاب است. با مثالهای واضح و نثر واضح ، چگونه احساسات از یک دیدگاه جسورانه جدید از مهمترین جنبههای طبیعت انسان دفاع میکنند."
"پل بلوم"، نویسنده کتاب "مخالفت با همدردی" و "لذت بردن"
" لیزا برت با وضوح زیاد در مورد این که چگونه احساسات شما تنها در مورد آنچه که با آن متولد شدهاید نیستند، بلکه در مورد این که چگونه مغز شما احساسات شما را کنار هم قرار میدهد، و این که چگونه میتوانید به این فرآیند کمک کنید، مینویسد. او داستان جالبی میگوید."
جوزف لدوکس، نویسنده "خود مضطرب و سیناتیک"
چگونه احساسات ایجاد میشوند یک مفهوم جدید و بزرگ از احساسات ارائه میدهد که آنها چه هستند، از کجا میآیند، و (از همه مهمتر)آنچه نیستند. علوم مغز هنر ضد شهودی است و لیزا برت ظرفیت تغییر پذیری دارد تا ضد شهودی را قابلفهم سازد. این کتاب باعث میشود که شما پیشانی خود را با تعجب بکوبید که چرا فکر کردن به این روش در مورد مغز اینقدر طول کشید."
استوارت فاستاین، نویسنده شکست: چرا علم تا این حد موفق و نادیده گرفته شدهاست: چگونه علم را هدایت میکند
چگونه احساسات ساخته میشوند یک تحلیل تحریکآمیز، روشنگر و جذاب از روشهای جالبی است که مغز ما زندگی عاطفی ما را ایجاد میکند، و مطالعات علوم اعصاب لبه برش را با احساسات روزمره ارتباط میدهد. شما پس از خواندن این کتاب مهم، به همان شکل به احساسات فکر نخواهید کرد."
دانیل L Schacter، نویسنده هفت گناه حافظه
لیزا برت به طور ماهرانه ای اکتشافات از علوم عاطفی، عصبشناسی، روانشناسی اجتماعی و فلسفه را ترکیب میکند تا نمونههای زیادی از احساسات که هر روز تجربه میکنید و شاهد آنها هستید را درک کند. چگونه احساسات ایجاد میشوند به شما کمک خواهند کرد تا زندگی خود را بازسازی کنید، و به شما لنزهای جدیدی برای دیدن احساسات آشنا از اضطراب گرفته تا عشق دوباره بدهید."
باربارا فردریکسون، نویسنده کتاب موقعیت یابی و عشق ۲.۰
چگونه احساسات، وقایع یک تغییر نمونه در علم احساسات را ثبت میکنند. اما علاوه بر آن، این کتاب به طور درخشانی علم عصبشناسی جدید احساسات را به شیوهای قابلفهم و فوقالعاده خوب نوشته شده انتقال میدهد. پیامدهای کار لیزا برت (که "تنها" فرضیات دو هزارساله درباره مغز را به چالش میکشد)چندان خیرهکننده نیست. حتی گیجکنندهتر این است که چگونه او به طرز فوقالعادهای موفق میشود."
نانسی گرتنر، مدرس ارشد حقوق، دانشکده حقوق هاروارد، و سابق
قاضی فدرال ایالاتمتحده آمریکا برای دادگاه بخش ایالت متحده آمریکا در ماساچوست
چگونه احساسات ایجاد میشوند
برای سوفیا
مقدمه: فرضیه دو هزار ساله - قدیمی
در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲، مرگبارترین تیراندازی در تاریخ آمریکا در مدرسه ابتدایی سندی هوک در نیوتاون کانکتیکات رخ داد. بیست و شش نفر از جمله بیست کودک در داخل مدرسه توسط یک مرد مسلح تنها قتلعام شدند. چند هفته پس از این وحشت، من فرماندار کانکتیکات، دانل مالوی، را دیدم که سخنرانی سالانه "وضعیت ایالت" خود را در تلویزیون ایراد کرد. او برای سه دقیقه اول با صدای بلند و سرزنده صحبت کرد و از کسانی که به خدمت ایشان بودند تشکر کرد. و سپس شروع به صحبت درباره تراژدی نیوتاون کرد:
ما همه راه طولانی و خیلی تاریک را با هم طی کردهایم. آنچه که در نیوتاون رخ داد چیزی نبود که ما فکر میکردیم در هیچ یک از شهرها یا شهرکهای زیبای کانکتیکات امکان پذیر باشد. و با این حال، در میان یکی از بدترین روزهای تاریخ، ما هم بهترین حالت را دیدیم. معلمان و یک درمانگر که زندگی خود را فدای حفاظت از دانش آموزان کردند. در حالی که فرماندار دو کلمه آخر "حفاظت از دانش آموزان" را بر زبان میآورد، صدایش به آرامی در گلویش گیر کرد. اگر حواسم نبود، ممکن بود آن را از دست بدهی. اما این لرزش کوچک باعث ناراحتی من شد. ناگهان شکمم به یک گلوله گره خورد. چشمانم پر از اشک شد. دوربین تلویزیون به سمت جمعیتی که مردم هم شروع به گریه کردن کرده بودند، کشیده شد. اما آقای نای تلی حرف زدن را قطع کرد و به پایین خیره شد.
احساساتی مانند احساسات فرماندار مال وی و من به نظر میرسد که در ما ریشه دواندهاند و به طور انعکاسی گسترش یافتهاند و با تمام انسانهای دیگر ما به اشتراک گذاشته شدهاند. وقتی فعال میشوند، به نظر میرسد که خودشان را در هر یک از ما اساسا به همان روش آزاد میکنند. غم من مثل غم فرماندار مالوی بود، مثل غم جمعیت.
بشر بیش از دو هزار سال است که غم و اندوه و احساسات دیگر را به این شیوه درک میکند. اما در عین حال، اگر بشریت چیزی از قرنها کشف علمی یاد گرفته باشد، این است که چیزها همیشه آن چیزی نیستند که به نظر میرسند.
داستان قدیمی احساسات چیزی شبیه به این است: همه ما احساساتی داریم که از بدو تولد ساخته شدهاند. آنها پدیدههای متمایز و قابلتشخیص درون ما هستند. وقتی چیزی در دنیا اتفاق میافتد، چه یک گلوله باشد و چه یک نگاه لاس زدن، احساسات ما به سرعت و به طور خودکار پیش میرود، انگار کسی کلید را برگردانده باشد. ما احساسات را از طریق لبخند، اخم، ترش رویی ها،و دیگر حالات شخصیتی که هر کسی به راحتی میتواند تشخیص دهد، بر روی صورتمان پخش میکنیم. صدای ما در میان خنده و فریاد و گریه ها ما را آشکار میسازد. حالت بدنی ما احساسات ما را با هر حرکت و هر حالت و حالت کج نشان میدهد.
علم مدرن حسابی دارد که متناسب با این داستان است، که من آن را دیدگاه کلاسیک احساس مینامم. با توجه به این دیدگاه، متزلزل شدن صدای فرماندار مالوی یک واکنش زنجیرهای را آغاز کرد که در مغز من آغاز شد. یک مجموعه خاص از نورونها آن را "مدار ناراحتی" مینامند که وارد عمل میشود و باعث میشود صورت و بدن من به یک روش خاص واکنش نشان دهند. ابروم خمیده شد، اخم کردم، شانههایم خم شدند و من گریه کردم. این مدار پیشنهادی همچنین باعث تغییرات فیزیکی در بدن من شد، که باعث شد ضربان قلب و تنفس من تند شوند، غدد عرق من فعال شوند، و رگهای خونی من منقبض شوند.
گفته میشود که این مجموعه از حرکات در داخل و خارج از بدن من، مانند یک "اثر انگشت" است که به طور منحصر به فرد ناراحتی را شناسایی میکند، خیلی شبیه به این است که اثر انگشت شما به طور منحصر به فرد شما را شناسایی میکند.
دیدگاه کلاسیک احساسات نشان میدهد که ما چنین مدارهای احساسی زیادی در مغز خود داریم، و گفته میشود که هر کدام باعث ایجاد یک مجموعه متمایز از تغییرات میشوند، یعنی، اثر انگشت. شاید یک همکار آزار دهنده نورونهای عصبانیت شما را تحریک کند، بنابراین فشار خون شما بالا میرود؛ تو اخم میکنی، و گرما را احساس میکنی. یا یک داستان خبری هشدار دهنده "نورونهای ترس" شما را تحریک میکند، بنابراین قلب شما میخروشد؛ تو یخ میزنی و احساس ترس میکنی. از آنجا که ما خشم، شادی، شگفتی و احساسات دیگر را به عنوان حالات واضح و قابلشناسایی بودن تجربه میکنیم، منطقی به نظر میرسد که فرض کنیم هر احساسی یک الگوی اساسی مشخص در مغز و بدن دارد.
طبق دیدگاه کلاسیک احساسات ما، آثاری از تکامل هستند که از مدتها پیش برای بقا مفید بودهاند و اکنون جز ثابتی از طبیعت بیولوژیکی ما هستند. به این ترتیب، آنها جهانی هستند: مردم در هر سنی، در هر فرهنگی، در هر بخشی از جهان باید غم را کم و بیش تجربه کنند همان طور که شما انجام میدهید و همان طور که اجداد "هومونین" ما که یک میلیون سال پیش ساوانای آفریقایی را میخراشیدند. من میگویم "کم و بیش" چون هیچکس باور ندارد که چهرهها، بدنها و فعالیتهای مغزی هر بار که فردی غمگین است دقیقا یکسان به نظر میرسند. ضربان قلب، تنفس و جریان خون شما همیشه به یک اندازه تغییر نخواهد کرد. پیشانی شما ممکن است اندکی کمتر از قضا و یا به رسم متداول باشد. بنابراین تصور میشود که احساسات نوعی واکنش وحشیانه هستند، که اغلب با عقلانیت ما در تضاد هستند. قسمت ابتدایی مغزت از تو میخواد که به رئیست بگی که اون یه احمقه، اما اون طرف تو میدونه که این کار رو میکنه تا تو رو اخراج کنن، پس خودت رو کنترل کن. این نوع نبرد داخلی بین احساسات و عقل یکی از روایتهای بزرگ تمدن غرب است. آن به تعریف شما به عنوان یک انسان کمک میکند. بدون منطق، تو فقط یک حیوان احساسی هستی.
این دیدگاه از احساسات هزاران سال است که به شکلهای مختلف وجود دارد. افلاطون نسخهای از آن را باور داشت. بقراط، ارسطو، بودا، رنه دکارت، سیگموند فروید، و چارلز داروین هم همین طور. امروزه متفکران برجستهای مانند استیون پینکر، پل اکمن و دالاییلاما نیز توصیفاتی از احساسات ریشه در دیدگاه کلاسیک ارائه میدهند. دیدگاه کلاسیک تقریبا در هر کتاب درسی دانشگاهی مقدماتی در مورد روانشناسی، و در بسیاری از مجلات و مقالات روزنامهای که در مورد احساسات بحث میکنند، یافت میشود. پیش نمازها در سراسر آمریکا پوسترهایی را آویزان میکنند که لبخندها، اخمها و نوارهایی را نشان میدهند که قرار است زبان جهانی چهره برای تشخیص احساسات باشند. فیس بوک حتی یک سری از شکلکها را با الهام از نوشتههای داروین راهاندازی کرد. دیدگاه کلاسیک در فرهنگ ما نیز تثبیت شدهاست. برنامههای تلویزیونی مانند بمن دروغ بگو و درهاون با این فرض پیشبینی میشوند که احساسات درونی شما در معرض ضربان قلب و یا حرکات صورت شما قرار میگیرند. سسمی استریت به کودکان میآموزد که احساسات چیزهای متمایزی در درون ما هستند که به دنبال بیان چهره و بدن خود هستیم، همان طور که فیلم پیکسار "خارج از درون" نیز همین کار را میکند. شرکتهایی مانند افکسیوا و رئال یس پیشنهاد میکنند که به کسب و کارها کمک کنند تا احساسات مشتریان خود را از طریق "تجزیه و تحلیل احساسات" تشخیص دهند. در پیشنویس NBA، Mil - wauki B "مشکلات روانی، شخصیتی و شخصیتی" یک بازیکن را ارزیابی میکند و "شیمی تیمی" را از حالات چهره او ارزیابی میکند. و برای چندین دهه، اداره تحقیقات فدرال ایالاتمتحده (FBI)برخی از آموزشهای پیشرفته عامل خود را بر مبنای دیدگاه کلاسیک انجام داد. به طور قابلتوجهی، دیدگاه کلاسیک از احساسات در نهادهای اجتماعی ما تعبیه شدهاست. سیستم حقوقی آمریکا فرض میکند که احساسات بخشی از طبیعت حیوانی ذاتی هستند و باعث میشوند که ما کارهای احمقانه و حتی خشن انجام دهیم مگر اینکه ما آنها را با افکار منطقی خود کنترل کنیم. در پزشکی، محققان اثرات سلامتی خشم را مطالعه میکنند، با این فرض که یک الگوی واحد از تغییرات در بدن وجود دارد که با این نام خوانده میشود. افرادی که از انواع بیماریهای روانی رنج میبرند، از جمله کودکان و بزرگسالانی که مبتلا به اختلال طیفی اوتیسم تشخیص داده میشوند، یاد میگیرند که چگونه پیکر بندیهای چهره را برای عواطف خاص تشخیص دهند، ظاهرا به آنها کمک میکنند با دیگران ارتباط برقرار کنند .
. و هنوز با وجود شجرهنامه فکری متمایز نظریه کلاسیک عاطفه، و با وجود نفوذ گسترده آن در فرهنگ و جامعه ما، شواهد علمی فراوانی وجود دارد که این نظریه را نمی توان درست دانست. حتی پس از یک قرن تلاش، تحقیقات علمی اثر انگشت فیزیکی و سازگار حتی برای یک احساس واحد را آشکار نکرده است. وقتی دانشمندان الکترودهایی را به صورت یک شخص وصل میکنند و اندازهگیری میکنند که چگونه ماهیچههای چهره در واقع در طول تجربه یک احساس حرکت میکنند، تنوع بسیار زیادی پیدا میکنند، نه یکنواختی. آنها همین تنوع را پیدا میکنند عدم وجود اثر انگشت در هنگام مطالعه بدن و مغز. شما میتوانید عصبانیت را با یا بدون افزایش فشار خون تجربه کنید. شما میتوانید ترس را با یا بدون آمیگدالا تجربه کنید، منطقه مغز به طور تاریخی به عنوان خانه ترس شناخته میشود.
برای اطمینان، صدها آزمایش شواهدی را برای دیدگاه کلاسیک ارائه میدهند. اما صدها نفر دیگر آن مدرک را به شک و تردید میانداخت. به نظر من، تنها نتیجه منطقی علمی این است که احساسات چیزی نیستند که ما معمولا فکر میکنیم آنها هستند.
خب، اونا واقعا چی هستن؟ وقتی دانشمندان دیدگاه کلاسیک را کنار میگذارند و فقط به دادهها نگاه میکنند، یک توضیح کاملا متفاوت برای احساسات روشن میشود. به طور خلاصه، ما متوجه میشویم که احساسات شما درونی نیستند بلکه از بخشهای اساسی تری ساخته شدهاند. آنها جهانی نیستند اما از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت هستند. آنها تحریک نمیشوند؛ تو اونا را خلق میکنی. آنها به عنوان ترکیبی از ویژگیهای فیزیکی بدن شما ظهور میکنند، یک مغز انعطافپذیر که خودش را به هر محیطی که در آن رشد میکند، و فرهنگ و تربیت شما که آن محیط را فراهم میکند، متصل میکند. احساسات واقعی هستند اما نه به مفهوم عینی که مولکولها یا نورونها واقعی هستند. آنها به همان مفهوم واقعی هستند که پول واقعی است، که به سختی یک توهم است، بلکه محصول توافق انسان است. این دیدگاه، که من آن را نظریه احساسات ساختهشده مینامم، تفسیر بسیار متفاوتی از رویدادها در طول سخنرانی فرماندار مالوی ارائه میدهد. وقتی صدایش در گلویش گیر کرد، این موضوع باعث ایجاد ناراحتی مغزی درون من نشد، باعث ایجاد یک تغییر مشخص فیزیکی در من شد. در عوض، من در آن لحظه احساس ناراحتی میکردم، زیرا با بزرگ شدن در یک فرهنگ خاص، خیلی وقت پیش یاد گرفتم که "غم" چیزی است که ممکن است زمانی رخ دهد که احساسات بدنی خاص با فقدان وحشتناک همزمان شوند. با استفاده از تکههایی از تجربیات گذشته، مانند دانش من از تیراندازیها و ناراحتی قبلی ام در مورد آنها، مغزم به سرعت آنچه را که بدنم باید برای مقابله با این تراژدی انجام دهد، پیشبینی کرد. پیشگویی ها باعث تپش قلب من شده بود، صورت برافروخته من، و گره گره در شکمم. آنها به من دستور دادند که گریه کنم، عملی که سیستم عصبی مرا آرام میکرد. و آنها احساسات حاصله را به عنوان نمونهای از غم معنیدار کردند.
به این ترتیب، مغزم تجربه احساساتم را بنا نهاد. حرکات و احساسات خاص من اثر انگشت غم نبود. با پیشبینیهای مختلف، پوست من به جای سرخی سرد میشد و معدهام بدون گره باقی میماند، با این حال مغز من هنوز میتوانست احساسات حاصل از آن را به غم تبدیل کند. نه تنها این، بلکه قلب تپنده اصلی من، صورت برافروخته، شکم گره خورده و اشک میتواند به عنوان یک احساس متفاوت، مانند خشم یا ترس، به جای غم معنیدار شود. یا در شرایط بسیار متفاوت، مانند جشن عروسی، همان احساسات میتوانند شادی یا سپاسگزاری باشند.
اگر این توضیح تا کنون کاملا منطقی به نظر نمیرسد و یا حتی غیر منطقی به نظر نمیرسد، باور کنید، من درست در کنار شما هستم. بعد از سخنرانی فرماندار مالوی، وقتی که به خودم برگشتم و اشکهایم را پاک کردم، به من یادآوری شد که مهم نیست چه چیزی در مورد احساسات به عنوان یک دانشمند میدانم، آنها را به همان اندازهای که دیدگاه کلاسیک آنها را تصور میکند تجربه میکنم. غم و اندوه من مانند موجی از تغییرات جسمی و احساساتی بود که مرا در واکنش به غم و اندوه غرق میکرد. اگر من دانشمندی نبودم که از آزمایشها استفاده کنم تا نشان دهم که احساسات در واقع ایجاد شدهاند و تحریک نشده اند، من هم به تجربه فوری خودم اعتماد میکردم.
دیدگاه کلاسیک از احساسات، علیرغم شواهد علیه آن، دقیقا به این دلیل که شهودی است، قانعکننده باقی میماند. دیدگاه کلاسیک همچنین پاسخهای مطمئن به سوالات عمیق و اساسی مانند: از کجا به طور تکاملی صحبت میکنید؟ تو مسئول کارهای تو هستی وقتی که احساساتی شدی؟ آیا تجربیات شما دنیای بیرون از شما را به درستی نشان میدهند؟
نظریه احساسات ساختهشده به این سوالات به طور متفاوت پاسخ میدهد. این یک تئوری متفاوت از طبیعت انسان است که به شما کمک میکند خودتان و دیگران را در یک نور جدید و علمیتر ببینید. نظریه احساسات ساختهشده ممکن است با روشی که شما به طور معمول احساسات را تجربه میکنید، متناسب نباشد و در واقع، ممکن است به خوبی عمیقترین باورهای شما در مورد نحوه کار ذهن، جایی که انسانها از آن میآیند، و این که چرا ما همانند ما عمل میکنیم و احساس میکنیم را نقض کند. اما این نظریه به طور مداوم شواهد علمی در مورد احساسات را پیشبینی و توضیح میدهد، از جمله شواهد زیادی که دیدگاه کلاسیک برای ایجاد حس تلاش میکند.
چرا باید اهمیت بدهید که کدام تئوری احساسات درست است؟ زیرا باور به دیدگاه کلاسیک بر زندگی شما به روشهایی که ممکن است درک نکنید، تاثیر میگذارد. به آخرین باری که امنیت فرودگاه را پشت سر گذاشتید فکر کنید، جایی که ماموران کمحرف سازمان امنیت حمل و نقل (تی اس ای)در آن جای شما را پر کردند و احتمال شما را به عنوان یک تهدید تروریستی ارزیابی کردند. چندی پیش، یک برنامه آموزشی به نام SPOT (مسافران صفحه نمایش با تکنیکهای مشاهده)به ماموران سازمان امنیت حمل و نقل یاد داد که فریب را تشخیص دهند و ریسک را براساس حرکات صورت و بدن ارزیابی کنند، با این نظریه که چنین حرکاتی احساسات درونی شما را آشکار میکنند. این برنامه جواب نداد و برای مالیات دهندگان ۹۰۰ میلیون دلار هزینه در بر داشت. ما باید احساسات را به طور علمی درک کنیم، بنابراین ماموران دولت ما را بازداشت نخواهند کرد یا کسانی را که در واقع یک تهدید را براساس دیدگاه نادرست از احساسات ایجاد میکنند، نادیده نخواهند گرفت. حالا تصور کنید که شما در مطب دکتر هستید و از فشار سینه و تنگی نفس شکایت دارید که ممکن است علائم حمله قلبی باشد. اگر شما یک زن هستید، بیشتر احتمال دارد که با اضطراب تشخیص داده شوید و به خانه فرستاده شوید، در حالی که اگر شما یک مرد هستید، بیشتر احتمال دارد که با بیماریهای قلبی تشخیص داده شوید و درمان پیشگیرانه نجات پیدا کنید. در نتیجه، زنان بالای ۶۵ سال بیشتر از مردان در اثر حملات قلبی میمیرند. درک پزشکان، پرستاران و خود بیماران زن توسط باورهای دیدگاه کلاسیک شکل میگیرد که آنها میتوانند احساساتی مانند اضطراب را تشخیص دهند و اینکه زنان ذاتا بیشتر از مردان احساساتی هستند. با پیامدهای مرگبار. اعتقاد به دیدگاه کلاسیک حتی میتواند جنگها را آغاز کند. جنگ خلیجفارس در عراق تا حدی به این دلیل آغاز شد که برادر ناتنی صدامحسین فکر میکرد میتواند احساسات مذاکره کنندگان آمریکایی را بخواند و به صدام اطلاع داد که ایالاتمتحده در مورد حمله جدی نیست. جنگ بعدی جان ۱۷۵،۰۰۰ عراقی و صدها نیروی ائتلاف را گرفت. من معتقدم، ما در میانه یک انقلاب در درک خود از احساسات، ذهن، و مغز یک انقلاب هستیم که ممکن است ما را مجبور کند تا به طور اساسی در مورد چنین اصول اساسی جامعه مان به عنوان درمانهایمان برای بیماریهای روانی و فیزیکی، درک ما از روابط شخصی، روشهای ما برای بزرگ کردن کودکان، و در نهایت دیدگاهمان از خودمان تجدید نظر کنیم. رشتههای علمی دیگر شاهد انقلابهای از این دست بودهاند که هر یک از آنها یک تغییر مهم به دور از قرنها عقل سلیم است. فیزیک از ایدههای بصری اسحاق نیوتن در مورد زمان و فضا به ایدههای نسبی آلبرت انیشتین و در نهایت به مکانیک کوانتوم منتقل شد. در زیستشناسی، دانشمندان جهان طبیعی را به گونههای ثابتی تقسیم کردند، که هر کدام فرم ایدهآلی داشتند، تا اینکه چارلز داروین مفهوم انتخاب طبیعی را معرفی کرد.
انقلابهای علمی تمایل دارند که نه از یک کشف ناگهانی بلکه با پرسیدن سوالات بهتر ظاهر شوند. احساسات چگونه ایجاد میشوند، اگر آنها به سادگی واکنشهایی ایجاد نکنند؟ چرا آنها این قدر متفاوت هستند، و چرا ما این قدر به این موضوع اعتقاد داریم که آنها اثر انگشت متمایزی دارند؟ این سوالات به خودی خود میتوانند به طرز جالبی برای فکر کردن جالب باشند. اما لذت بردن در مجهول بیش از یک اغماض علمی است. این بخشی از روح ماجراجویی است که ما را انسان میکند.
در صفحات بعدی، از شما دعوت میکنم که این ماجرا را با من در میان بگذارید. فصلهای ۱ - ۳ علم جدید احساسات را معرفی میکنند: چگونه روانشناسی، عصبشناسی و رشتههای مرتبط از جستجوی اثر انگشت احساسات دور میشوند و در عوض میپرسند که احساسات چگونه ساخته میشوند. فصلهای ۴ - ۷ توضیح میدهند که چگونه، دقیقا، احساسات ایجاد میشوند. و فصلهای ۸ - ۱۲ مفاهیم عملی و دنیای واقعی این نظریه جدید احساسات را در رویکردهای ما به سلامتی، هوش هیجانی، تربیت فرزند، روابط شخصی، سیستمهای قانون و حتی خود طبیعت انسان بررسی میکند. برای بستن کتاب، فصل ۱۳ نشان میدهد که چگونه علم احساسات راز قدیمی اینکه مغز انسان چگونه ذهن انسان را خلق میکند را روشن میکند.
برچسب های مهم