امروز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دسته بندی سایت
برچسب های مهم
پیوند ها
آمار بازدید سایت
در آغاز سادگی بود.
به قدر کافی دشوار است که توضیح دهیم چگونه حتی یک جهان ساده آغاز شد من به این نتیجه رسیدم که حتی توضیح ظهور ناگهانی، کاملا مسلح، نظم پیچیده و یا توانایی ایجاد زندگی دشوارتر خواهد بود. نظریه تکامل داروین با انتخاب طبیعی رضایتبخش است، زیرا به ما روشی را نشان میدهد که در آن سادگی میتواند به پیچیدگی تغییر کند، چگونه اتمهای نامنظم میتوانند خود را به الگوهای پیچیدهتر گروهبندی کنند، تا زمانی که به تولید افراد پایان دهند. داروین راه حلی ارایه میدهد، تنها راه عملی که تا کنون پیشنهاد شدهاست، برای مشکل عمیق وجود ما. من سعی خواهم کرد که این نظریه بزرگ را به شیوهای کلیتر از آنچه مرسوم است توضیح دهم، که با زمان پیش از آنکه خود تکامل آغاز شود آغاز میشود. "بقای اصلح" داروین واقعا یک مورد خاص از قانون عمومیتر بقای پایداری است. جهان پر از چیزهای پایدار است. یک چیز پایدار، مجموعهای از اتمها است که به اندازه کافی ثابت و یا به اندازه کافی رایج هستند که سزاوار یک نام باشند. آن ممکن است یک مجموعه منحصر به فرد از اتمها، مانند Matterhorn باشد که به اندازه کافی طول میکشد تا ارزش نامگذاری را داشته باشد. یا ممکن است یک طبقه از موجودات، مانند قطرات باران، باشد که به حد کافی بالا به وجود میآیند تا سزاوار یک نام جمعی باشند، حتی اگر هر یک از آنها عمر کوتاهی داشته باشند. چیزهایی که ما دور و بر خود میبینیم و به آنها به عنوان نیاز به توضیح فکر میکنیم - سنگها، کهکشانها، امواج اقیانوس - همه به میزان کم و بیش الگوهای پایدار اتمها هستند. حبابهای صابون تمایل دارند کروی باشند چون این یک پیکربندی پایدار برای لایههای نازک پر شده با گاز است. در یک فضاپیما، آب نیز در گلبولهای کروی پایدار است، اما در زمین، جایی که جاذبه وجود دارد، سطح پایدار برای آب ایستاده تخت و افقی است. کریستالهای نمک تمایل دارند که مکعب باشند چون این یک روش پایدار برای بستهبندی یونهای سدیم و کلرید با یکدیگر است. در خورشید سادهترین اتمها، اتمهای هیدروژن، برای تشکیل اتمهای هلیم استفاده میشوند، زیرا در شرایطی که در آنجا غالب هستند، آرایش هلیم پایدارتر است. اتمهای پیچیدهتر دیگری نیز در ستارگان سراسر جهان شکل میگیرند، از زمانی که خیلی زود بعد از انفجار بزرگ، که با توجه به نظریه غالب، جهان را آغاز کرد. این در اصل جایی است که عناصر دنیای ما از آن آمدهاند.
گاهی اوقات وقتی اتمها به هم میرسند در واکنش شیمیایی به هم متصل میشوند تا مولکولها را تشکیل دهند که ممکن است کم و بیش پایدار باشند. چنین مولکولهایی میتوانند بسیار بزرگ باشند. یک کریستال مانند الماس میتواند به عنوان یک مولکول منفرد در نظر گرفته شود، یک کریستال پایدار در این مورد، اما همچنین یک کریستال بسیار ساده است چون ساختار اتمی داخلی آن به طور پایان ناپذیری تکرار میشود. در موجودات زنده مدرن مولکولهای بزرگ دیگری نیز وجود دارند که بسیار پیچیده هستند و پیچیدگی آنها خود را در چندین سطح نشان میدهد. هموگلوبین خون ما یک مولکول پروتئین معمولی است. آن از زنجیرههای مولکولهای کوچکتر، آمینو اسیدها ساخته شدهاست که هر کدام حاوی تعداد کمی اتم هستند که به صورت دقیق قرار گرفتهاند. در مولکول هموگلوبین ۵۷۴ مولکول آمینو اسید وجود دارد. اینها در چهار زنجیره مرتب شدهاند، که دور یکدیگر میچرخند تا یک ساختار سهبعدی کروی از پیچیدگی گیجکنندهای را شکل دهند. یک مدل از یک مولکول هموگلوبین بیشتر شبیه یک بوته انبوه است. اما بر خلاف یک بوته خار واقعی، این یک الگوی تقریبی تصادفی نیست، بلکه یک ساختار ثابت و مشخص است، که به طور یکسان تکرار میشود، نه در کلاه گیس و نه در چرخش از جا، بیش از شش هزار میلیون بار در یک بدن متوسط انسان. شکل خاردار دقیق یک مولکول پروتئینی مانند هموگلوبین پایدار است به این معنا که دو زنجیره متشکل از توالیهای مشابه آمینو اسیدها مانند دو فنر تمایل دارند که دقیقا در همان الگوی کویل سهبعدی استراحت کنند. هوموگلوبین thornbushes به شکل "ارجح" خود در بدن شما با نرخ حدود ۴۰۰ میلیون در ثانیه ظاهر میشوند، و بقیه به همان سرعت در حال نابود شدن هستند.
هوموگلوبین یک مولکول مدرن است که برای نشان دادن این اصل استفاده میشود که اتمها تمایل دارند در الگوهای پایدار قرار گیرند. نکتهای که در اینجا مرتبط است این است که قبل از آمدن زندگی بر روی زمین، برخی تکامل ابتدایی مولکولها ممکن است توسط فرآیندهای معمولی فیزیک و شیمی رخ دهد. نیازی نیست به طراحی یا هدف یا جهت گیری فکر کنیم. اگر گروهی از اتمها در حضور انرژی به یک الگوی پایدار سقوط کنند، تمایل خواهند داشت که به همان روش باقی بمانند. اولین شکل انتخاب طبیعی به سادگی انتخاب فرمهای پایدار و رد فرمهای ناپایدار بود. هیچ رازی در این مورد وجود نداره این باید طبق تعریف اتفاق میافتاد.
البته از این رو، این بدان معنا نیست که شما میتوانید وجود ماهیتهایی به پیچیدگی انسان را دقیقا با همان اصول خودشان توضیح دهید. گرفتن تعداد صحیح اتمها و تکان دادن آنها با مقداری انرژی خارجی خوب نیست تا وقتی که به الگوی درست سقوط کنند و آدم را بیرون بیاندازند! شما ممکنه یک ملکول بسازید که شامل دهها اتم مثل اون باشه، اما یک انسان شامل بیش از هزار میلیون میلیون اتم است. برای اینکه بتوانید یک مرد را خلق کنید، باید برای مدتی طولانی در کوکتل - شیکر بیوشیمیایی خود کار کنید که تمام عمر جهان مانند یک چشم بر هم زدن به نظر برسد، و حتی در آن زمان هم موفق نخواهید شد. این جایی است که نظریه داروین، در عمومیترین شکل آن، به نجات میرسد. تئوری داروین از جایی که داستان تشکیل کند مولکولها از بین میرود، به دست میآید.
شرح اصل و نسب زندگی که به شما خواهم داد لزوما جنبه نظری دارد. طبق تعریف هیچکس نمیتوانست بفهمد چه اتفاقی افتادهاست. تعدادی نظریه رقیب وجود دارد، اما همه آنها ویژگیهای مشترکی دارند. شرح ساده شدهای که میخواهم بدهم احتمالا خیلی از حقیقت دور نیست.
ما نمیدانیم که مواد خام شیمیایی قبل از آمدن زندگی بر روی زمین فراوان بودند، اما در میان احتمالات محتمل، آب، دیاکسید کربن، متان و آمونیاک هستند: همه ترکیبات سادهای که شناخته میشوند حداقل در برخی از دیگر سیارات منظومه شمسی ما وجود دارند. شیمیدانها سعی کردهاند که شرایط شیمیایی زمین جوان را تقلید کنند. آنها این مواد ساده را در یک فلاسک قرار دادهاند و منبعی از انرژی مانند نور فرابنفش و یا جرقههای الکتریکی را برای شبیهسازی اولیه صاعقه تامین میکنند. بعد از چند هفته، یک چیز جالب معمولا در داخل فلاسک یافت میشود: یک سوپ قهوهای ضعیف که شامل تعداد زیادی مولکول پیچیدهتر از مولکولهای اصلی است. به طور خاص، آمینو اسیدها یافت شدهاند - بلوکهای سازنده پروتئینها، یکی از دو گروه بزرگ مولکولهای زیستی. قبل از انجام این آزمایشها، اسیدهای آمینه که به طور طبیعی اتفاق میافتند به عنوان تشخیص حضور زندگی در نظر گرفته میشدند. اگر آنها را کشف کرده بودند، مثلا مریخ، زندگی روی آن سیاره به نظر قطعی میرسید. اما اکنون وجود آنها فقط حضور چند گاز ساده در اتمسفر و برخی آتش فشانها، نور خورشید و یا آب و هوای تندری را نشان میدهد. اخیرا، شبیهسازیهای آزمایشگاهی شرایط شیمیایی زمین قبل از آمدن حیات، مواد آلی به نام پورینها و پیریمیدینها را تولید کردهاند. اینها بلوکهای سازنده مولکول ژنتیکی هستند، خود DNA.
فرایندهای مشابه با اینها باید منجر به ظهور "سوپ اولیه" شده باشد که زیست شناسان و شیمیدانان بر این باورند که دریاها را در حدود سهتا چهار هزار سال پیش تشکیل میدهند. مواد آلی به صورت محلی متمرکز شدند، شاید در خشک کردن شکاف دور سواحل، یا در قطرات معلق کوچک. تحت تاثیر انرژی بیشتری مثل نور ماورا بنفش خورشید، آنها با مولکولهای بزرگتر ترکیب شدند. امروزه مولکولهای آلی بزرگ به اندازه کافی دوام نخواهند آورد تا مورد توجه قرار گیرند: آنها به سرعت توسط باکتریها یا موجودات زنده دیگر جذب و تجزیه خواهند شد. اما باکتریها و بقیه ما دیر به ما میرسند، و در آن روزها مولکولهای بزرگ آلی میتوانند بدون مزاحمت از طریق مایع غلیظ کننده حرکت کنند.
در برخی نقاط یک مولکول ویژه قابلتوجه به طور تصادفی شکل گرفت. ما آن را بازتولیدگر مینامیم. آن ممکن است لزوما بزرگترین یا پیچیدهترین مولکول اطراف آن نباشد اما این ویژگی فوقالعاده را دارد که میتواند کپیهایی از خودش ایجاد کند. این ممکن است اتفاق خیلی عجیبی به نظر برسد. همین طور هم بود. خیلی بعید به نظر میرسید. در طول عمر یک انسان، چیزهایی که غیر محتمل هستند را می توان برای مقاصد عملی غیر ممکن در نظر گرفت. به همین دلیل است که شما هرگز برنده جایزه بزرگ در استخرهای فوتبال نخواهید شد. اما در برآوردهای انسانی ما از آنچه که محتمل است و آنچه که نیست، ما در صدها میلیون سال گذشته به آن عادت نکرده ایم. اگر شما هر هفته به مدت صد میلیون سال کوپنهای استخر را پر کنید، به احتمال زیاد برنده چندین jackpots خواهید شد.
در واقع یک مولکول که کپیهای خودش را میسازد آنقدر که در ابتدا به نظر میرسد سخت نیست و فقط یکبار باید بوجود میآمد. به بازتولیدگر به عنوان قالب فکر کنید. آن را به عنوان یک مولکول بزرگ تصور کنید که شامل یک زنجیره پیچیده از انواع مختلف مولکولهای بلوک ساختمان است. بلوکهای ساختمانی کوچک به وفور در سوپ اطراف بازتولیدگر موجود بودند. حالا فرض کنیم که هر ساختمان ساختمانی صاحب اختیار خودش است. سپس هر زمان که یک بلوک ساختمانی از بیرون در سوپ در کنار بخشی از بازتولیدگر قرار میگیرد که برای آن میل ترکیبی دارد، تمایل به ماندن در آنجا خواهد داشت. بلوکهای ساختمانی که به این روش خود را به هم وصل میکنند به طور خودکار در ترتیبی که از خود بازتولیدگر تقلید میکند، مرتب خواهند شد. بنابراین به راحتی می توان به پیوستن آنها به یکدیگر برای تشکیل یک زنجیره پایدار فکر کرد، درست مانند شکلگیری بازتولیدگر اصلی. این فرآیند میتواند به عنوان یک انباشت تدریجی، لایه به لایه ادامه یابد. این روشی است که کریستالها شکل میگیرند. از سوی دیگر، این دو زنجیر ممکن است از هم جدا شوند، که در این صورت ما دو بازتولیدگر داریم، که هر یک از آنها میتواند ادامه پیدا کند تا کپیهای بیشتری ایجاد کند.
یک احتمال پیچیدهتر این است که هر بلوک ساختمان دارای پیوستگی نه برای نوع خود، بلکه متقابلا برای یک نوع دیگر خاص است. سپس بازتولیدگر به عنوان یک الگو عمل میکند نه برای یک کپی یکسان، بلکه برای یک نوع "منفی"، که به نوبه خود یک کپی دقیق از مثبت اصلی میسازد. برای اهداف ما مهم نیست که آیا فرآیند تکرار اصلی مثبت - منفی یا مثبت - مثبت بود، اگرچه شایانذکر است که معادلهای مدرن اولین بازتولیدگر، مولکولهای DNA، از تکثیر مثبت - منفی استفاده میکنند. چیزی که مهم است این است که ناگهان نوع جدیدی از "ثبات" وارد جهان شد. قبلا این احتمال وجود داشت که هیچ نوع مولکول پیچیده خاصی در سوپ وجود نداشته باشد، زیرا هر یک از آنها وابسته به بلوکهای ساختمانی بودند که تصادفا در یک پیکربندی پایدار خاص قرار میگرفتند. به محض اینکه بازتولیدگر متولد شد، باید نسخههای خود را به سرعت در سراسر دریاها گسترش میداد، تا اینکه مولکولهای ساختمان کوچکتر منبع کمیاب شدند و مولکولهای بزرگتر دیگر به ندرت تشکیل شدند.
بنابراین به نظر میرسد که ما به جمعیت بزرگی از نسخههای مشابه میرسیم. اما اکنون باید به ویژگی مهم هر فرآیند کپی اشاره کنیم: کامل نیست. اشتباهات رخ خواهند داد. امیدوارم چاپی در این کتاب وجود نداشته باشد، اما اگر با دقت نگاه کنید میتوانید یکی دو نفر را پیدا کنید. آنها احتمالا به طور جدی معنای جملات را تحریف نمیکنند، زیرا آنها خطاهای "نسل اول" خواهند بود. اما روزهای قبل از چاپ را تصور کنید، زمانی که کتابهایی مانند انجیل با دست کپی میشدند. همه کاتبان، هر قدر هم که دقیق باشند، موظف هستند که چند اشتباه مرتکب شوند، و بعضی از آنها بالاتر از یک "پیشرفت" کمی عمدی نیستند.
اگر همه آنها را از یک استاد اصلی کپی کنند، به مفهوم کلی منحرف نخواهد شد.
اما اجازه دهید کپیهایی از کپیهای دیگر، که به نوبه خود از کپیهای دیگر تهیه شدهاند، ساخته شوند، و خطاها شروع به انباشته شدن و جدی شدن خواهند کرد.
ما دوست داریم کپیهای نامنظم را به عنوان یک چیز بد در نظر بگیریم، و در مورد اسناد انسانی سخت است که به نمونههایی فکر کنیم که در آنها خطاها را می توان به عنوان بهبود توصیف کرد.
من فکر میکنم که دانشمندان سپتواگینت حداقل میتوانستند بگویند که چیزی بزرگ را آغاز کردهاند وقتی که آنها به کلمه عبری "زن جوان" برای کلمه یونانی "باکره" ترجمه کردند، و به این پیشگویی رسیدند: "باکره را نگاه کن باید تصور کنی و پسری را به دنیا بیاوری …". به هر حال، همانطور که خواهیم دید، کپی نامنظم در بازتولیدکنندههای زیستی میتواند به معنای واقعی باعث پیشرفت شود، و این برای تکامل تدریجی زندگی ضروری بود.
ما نمیدانیم که مولکولهای بازتولیدگر اصلی تا چه حد نسخههای خود را درست کردهاند.
فرزندان مدرن آنها، مولکولهای DNA، در مقایسه با وفادارترین نمونههای کپی انسان، به طرز حیرت انگیزی وفادار هستند، اما حتی گاهی اوقات آنها مرتکب اشتباه میشوند، و در نهایت این اشتباهات است که تکامل را ممکن میسازد.
احتمالا بازتولیدکنندههای حاشیهای بسیار نامنظمتر بودند، اما در هر صورت، ما میتوانیم مطمئن باشیم که اشتباهات انجام میشدند، و این اشتباهات انباشته بودند.
از آنجا که تکثیر اشتباه انجام شد و تکثیر شد، سوپ اولیه توسط جمعیتی پر شد که نه از نسخههای مشابه، بلکه از انواع مختلف مولکولهای تکثیر کننده، همه "از اجداد یکسان" بودند.
آیا برخی از انواع آن از انواع دیگر بیشتر بود؟
تقریبا بله.
برخی از انواع آنها ذاتا پایدارتر از بقیه بودند.
احتمال اینکه مولکولهای خاصی پس از تشکیل دوباره تجزیه شوند، کمتر از مولکولهای دیگر است.
این گونهها در سوپ نسبتا متعدد میشوند، نه تنها به عنوان یک نتیجه منطقی مستقیم از "طول عمر" آنها، بلکه به این دلیل که آنها زمان طولانی در دسترس برای تهیه کپیهای از خودشان دارند. بنابراین تکرار کنندگان طول عمر بالا تمایل دارند که تعداد بیشتری شوند و چیزهای دیگر مساوی هستند و یک "روند تکاملی" به سمت طول عمر بیشتر در جمعیت مولکولها وجود دارد.
اما چیزهای دیگر احتمالا یکسان نبودند، و یکی دیگر از انواع بازتولیدکنندهای که باید در گسترش آن در میان جمعیت اهمیت بیشتری داشته باشد، سرعت تکرار یا "باروری" بود. اگر مولکولهای بازتولیدگر از نوع A به طور متوسط هفتهای یکبار کپیهایی از خودشان درست کنند در حالی که مولکولهای نوع B هر ساعت یکبار کپیهایی از خودشان درست میکنند، سخت نیست که ببینیم به زودی مولکولهای نوع A به مراتب بیشتر از مولکولهای نوع B خواهند بود، حتی اگر آنها بسیار طولانیتر از مولکولهای نوع B زندگی کنند. بنابراین احتمالا یک "روند تکاملی" به سمت "باروری" بیشتر مولکولها در سوپ وجود داشتهاست. ویژگی سوم مولکولهای بازتولیدگر که به طور مثبت انتخاب شدهاند، دقت بازتولیدشان است. اگر مولکولهای نوع X و نوع Y در طول زمان یکسان باقی بمانند و با همان سرعت تکثیر شوند، اما X به طور متوسط در هر تکرار دهم اشتباه میکند در حالی که Y تنها در هر صدم تکرار اشتباه میکند، بدیهی است که Y بسیار بیشتر خواهد شد. گروه ایکس مشروط به جمعیت، نه تنها خود "کودکان" سرگردان، بلکه همه فرزندان آنها، اعم از واقعی یا بالقوه، را از دست میدهد.
اگر شما در حال حاضر چیزی در مورد تکامل میدانید، ممکن است چیزی کمی متناقض در مورد آخرین نکته پیدا کنید. آیا ما میتوانیم این ایده را که خطاهای کپی کردن یک پیشنیاز ضروری برای رخ دادن تکامل هستند را با این بیان که انتخاب طبیعی مناسب کپی - وفاداری بالا است، تطبیق دهیم؟ پاسخ این است که اگر چه تکامل ممکن است، در برخی مفاهیم مبهم، یک "چیز خوب" به نظر برسد، به خصوص از آنجا که ما محصول آن هستیم، در واقع هیچ چیزی "نمیخواهد" تکامل یابد. تکامل چیزی است که، به رغم تمام تلاشهای بازتولیدکنندهها (و امروزه ژنها)برای جلوگیری از آن اتفاق میافتد. ژاک مونود این نکته را در سخنرانی هربرت اسپنسر خود بسیار خوب بیان کرد، و پس از آن با لحنی کنایه آمیز گفت: " جنبه عجیب دیگر نظریه تکامل این است که همه فکر میکنند او آن را درک میکند!
برای بازگشت به سوپ اولیه، آن باید پر از انواع مولکول ثابت شده باشد؛ در این حالت یا مولکولهای منفرد یک زمان طولانی دوام میآورند و یا به سرعت تکرار میشوند و یا به دقت تکرار میشوند. روندهای تکاملی نسبت به این سه نوع ثبات در معنای زیر اتفاق افتاد: اگر شما سوپ را در دو زمان مختلف نمونهگیری کرده باشید، نمونه بعدی شامل نسبت بالاتری از ارقام با طول عمر / باروری / وفاداری کپی کردن بالا خواهد بود. این اساسا همان چیزی است که یک زیستشناس وقتی از موجودات زنده صحبت میکند به معنی تکامل است، و مکانیزم همان انتخاب طبیعی است.
پس ما باید به مولکولهای بازتولیدگر اصلی "زندگی" بنامیم؟ کی اهمیت میده؟ شاید به شما بگویم "داروین بزرگترین مردی بود که تا به حال زندگی کردهاست"، و شما ممکن است بگویید "نه، نیوتن بود"، اما امیدوارم که بحث را طولانی نکنیم. نکته این است که هیچ نتیجهای از بحث ما تحتتاثیر هیچ یک از روشهای حل و فصل بحث ما قرار نمیگیرد. حقایق زندگی و دستاوردهای نیوتن و داروین، صرفنظر از اینکه آنها را "بزرگ" بنامیم یا نه، کاملا بدون تغییر باقی میمانند. به طور مشابه، داستان مولکولهای بازتولیدگر احتمالا چیزی شبیه به روشی که من به آن میگویم اتفاق افتاد، بدون توجه به اینکه آیا ما انتخاب میکنیم که آنها را "زندگی" بنامیم یا خیر. رنج انسان به این دلیل ایجاد شدهاست که بسیاری از ما نمیتوانیم درک کنیم که کلمات تنها ابزاری برای استفاده ما هستند و اینکه حضور صرف در فرهنگ لغت یک کلمه مانند "زندگی" به این معنی نیست که لزوما باید به چیزی قطعی در جهان واقعی اشاره کند. چه ما بازتولیدکنندههای اولیه را زنده بنامیم و چه ندانیم، آنها اجداد زندگی بودند؛ اونا پدران موسس ما بودن.
ارتباط مهم بعدی در این بحث، چیزی که خود داروین بر آن تاکید کرد (گرچه او در مورد حیوانات و گیاهان صحبت میکرد، نه مولکولها)، رقابت است. سوپ اولیه قادر به حمایت از تعداد بی شماری از مولکولهای بازتولیدگر نبود.
برای یک چیز، اندازه زمین محدود است، اما عوامل محدود کننده دیگر نیز باید مهم باشند.
در تصویر ما از بازتولیدگر که به عنوان قالب یا قالب عمل میکند، ما فرض کردیم که در سوپ غنی از مولکولهای بلوک ساختمانی کوچک که برای کپی کردن لازم است، غوطهور باشد.
اما زمانی که بازتولیدکنندهها متعدد شدند، بلوکهای ساختمانی باید با چنان سرعتی مورد استفاده قرار گیرند که به یک منبع کمیاب و ارزشمند تبدیل شوند.
انواع مختلف یا سویههای بازتولیدگر باید برای آنها رقابت کرده باشند.
ما عواملی را در نظر گرفتهایم که ممکن است تعداد انواع مورد علاقه بازتولیدگر را افزایش دهند.
اکنون میتوانیم ببینیم که به خاطر رقابت، تنوع کمتر مورد علاقه باید در واقع تعداد کمتری داشته باشد، و در نهایت بسیاری از خطوط آنها باید منقرض شدهباشند.
کشمکش برای وجود در میان گونههای بازتولیدگر وجود داشت.
نمیدانستند که آنها در حال کشمکش هستند، یا در این مورد نگران هستند.
دست و پا زدن بدون احساس و عاطفه، بدون احساس و احساس، انجام گرفت.
اما آنها در تلاش بودند، به این معنا که هر گونه کپی نادرست که منجر به سطح بالاتری از ثبات، یا روش جدیدی برای کاهش ثبات رقبا میشد، به طور خودکار حفظ و چند برابر میشد.
فرآیند بهبود تجمعی بود.
راههای افزایش ثبات و کاهش ثبات رقبا پیچیدهتر و کارآمدتر شد.
برخی از آنها حتی ممکن است "کشف" کرده باشند که چگونه مولکولهای گونههای رقیب را از نظر شیمیایی تجزیه کنند و از بلوکهای ساختمانی که برای ساخت کپیهای خودشان آزاد شدهاند استفاده کنند.
این گوشتخواران بومی به طور همزمان غذا به دست میآوردند و رقبای رقیب خود را از میان میبردند.
شاید بازتولیدکنندههای دیگر کشف کردند که چگونه از خودشان، چه از نظر شیمیایی و چه از طریق ساختن دیواره فیزیکی پروتئین در اطراف خود، محافظت کنند.
شاید اولین سلولهای زنده به این شکل ظاهر شدند.
خرابکاران نه تنها شروع به وجود کردند، بلکه شروع به ساختن وسایل نقلیه برای خود کردند تا آنها را حمل کنند، وسایل نقلیه برای ادامه حیات خود.
بازتولیدکنندگانی که جان سالم به در بردند، آنهایی بودند که بر روی ماشینهای زنده برای خودشان ساخته شدهبودند تا در آنها زندگی کنند.
اولین ماشین زنده زنده احتمالا شامل هیچ چیز دیگری از یک پوشش محافظ نبود. اما وقتی رقبای جدید با ماشینهای بقا بهتر و موثرتر به وجود آمدند، زندگی کردن به طور پیوسته سختتر شد. ماشینهای بقا بزرگتر و دقیقتر شدند، و این فرآیند تجمعی و پیشرونده بود.
آیا پایانی بر بهبود تدریجی تکنیکها و هنروشیهایی که بازتولیدکنندهها برای اطمینان از تداوم خود در جهان به کار میبردند، وجود داشت؟ . زمان زیادی برای پیشرفت وجود داره چه موتورهای عجیبی برای محافظت از خود هزاران سال پیش میایند؟ چهار هزار میلیون سال بعد، سرنوشت بازتولیدکنندههای باستانی چه خواهد بود؟ آنها جان خود را از دست ندادند، زیرا از استادان هنرهای زنده گذشتهاند. اما به دنبال آنها در دریا سرگردان نیستند. اونها این آزادی را مدتها پیش از دست دادن. حالا آنها در کلونی های بزرگ ازدحام میکنند، و در داخل رباتهای عظیم و سنگین در امان هستند، از دنیای بیرون بسته میشوند، و با مسیرهای غیر مستقیم پر پیچوخم با آن ارتباط برقرار میکنند، و آن را با کنترل از راه دور دستکاری میکنند. آنها در من و تو هستند. ما را از جسم و جان آفریدند. و حفظ آنها دلیل نهایی وجود ما است. آنها راه درازی را طی کردهاند، این بازتولیدکنندهها. حالا آنها با نام ژنها حرکت میکنند، و ما ماشینهای بقای آنها هستیم.
برچسب های مهم