تماس با ما

فید خبر خوان

نقشه سایت

بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®

این سایت درنظر دارد مقالات به روز حوزه پزشکی را ترجمه شده جهت تحقیق ، پایان نامه ، استفاده در کتب در اختیار شما قرار بدهد


دسته بندی سایت

برچسب های مهم

پیوند ها

آمار بازدید سایت

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 11
  • بازدید دیروز : 33
  • بازدید کل : 58748

ژن خودخواه (2) the selfish gene


p><!--StartFragmentما از کجا آمدیدم؟<!--EndFragment-->

​​​​​​​​

حیات هوشمند بر روی یک سیاره زمانی به سن خود می‌رسد که برای نخستین بار دلیل وجودی خود را کشف کند. اگر موجودات برتر از فضا تا به حال از زمین دیدن کنند، اولین سوالی که خواهند پرسید این است: آیا آن‌ها تکامل را کشف کرده‌اند؟ موجودات زنده زنده روی زمین وجود داشتند، بی آن که بدانند چرا، بیش از سه هزار سال قبل از اینکه حقیقت در یکی از آن‌ها کشف شود. اسمش چارلز داروین بود. اگر بخواهیم منصفانه قضاوت کنیم، دیگران به حقیقت پی برده‌اند، اما این داروین بود که برای اولین بار یک گزارش منسجم و قابل دفاع از اینکه چرا ما وجود داریم ارائه داد. داروین این امکان را برای ما فراهم کرد که پاسخی معقول به کودک کنجکاو بدهیم که سوال او این فصل را تشکیل می‌دهد. ما دیگر مجبور نیستیم در مواجهه با مشکلات عمیق به خرافات متوسل شویم: آیا زندگی معنایی دارد؟ منتظر چی هستیم؟ این مرد کیست؟ پس از مطرح کردن آخرین پرسش‌ها، جی جی سیمپسون، جانورشناس برجسته، چنین بیان کرد: " نکته‌ای که اکنون می‌خواهم مطرح کنم این است که تمام تلاش‌ها برای پاسخ به این سوال قبل از سال ۱۸۵۹ بی‌ارزش هستند و اگر آن‌ها را به طور کامل نادیده بگیریم، بهتر خواهیم بود." امروزه نظریه تکامل به اندازه این نظریه که زمین دور خورشید می‌چرخد، برای شک و تردید باز است، اما پیامدهای کامل انقلاب داروین هنوز باید به طور گسترده درک شود. جانورشناسی هنوز در دانشگاه‌ها یک موضوع اقلیت است، و حتی کسانی که مطالعه آن را انتخاب می‌کنند، اغلب بدون درک اهمیت عمیق فلسفی آن، تصمیم خود را می‌گیرند. فلسفه و موضوعاتی که با عنوان "علوم انسانی" شناخته می‌شوند، هنوز هم تقریبا به همان صورتی آموزش داده می‌شوند که داروین هرگز زندگی نکرده بود. بدون شک به مرور زمان تغییر خواهد کرد. در هر صورت، این کتاب به عنوان دفاع عمومی از داروینیسم در نظر گرفته نشده است. در عوض، پیامدهای نظریه تکامل برای یک مساله خاص را بررسی خواهد کرد. هدف من بررسی زیست‌شناسی خودخواهی و نوع‌دوستی است. ​

علاوه بر علاقه آکادمیک، اهمیت انسانی این موضوع واضح است. هر جنبه‌ای از زندگی اجتماعی ما را لمس می‌کند، عشق و نفرت ما، مبارزه و هم‌کاری، تسلیم شدن و هم‌کاری با ما، حرص و آز ما. اینها ادعاهایی هستند که می‌توانند برای پرخاشگری لورنز، قرارداد اجتماعی آردری، و عشق و نفرت EiblEibesfeldt ساخته شوند. مشکل این کتاب‌ها این است که نویسندگان آن‌ها این کتاب را کاملا و کاملا اشتباه گرفته‌اند. آن‌ها این را اشتباه برداشت کرده‌اند زیرا آن‌ها درک درستی از نحوه عملکرد تکامل ندارند. آن‌ها این فرض غلط را مطرح کردند که چیز مهم در تکامل، خوبی گونه‌ها (‏یا گروه)‏به جای خوبی فرد (‏یا ژن)‏است. جالب است که اشلی مانتگیو باید لورنز را به عنوان "وارث مستقیم" طبیعت سرخ دندان و چنگال " متفکران قرن نوزدهم مورد انتقاد قرار دهد. .. ...... همانطور که من دیدگاه لورنز از تکامل را درک می‌کنم، او در رد مفاهیم ضمنی عبارت معروف تنیسون، بسیار با مانتگیو یکی خواهد بود. بر خلاف هر دوی آن‌ها، من فکر می‌کنم که "طبیعت در دندان و چنگال قرمز است" فهم مدرن ما از انتخاب طبیعی را به طور قابل تحسینی جمع‌بندی می‌کند. ​

قبل از اینکه بحث خود را شروع کنم، می‌خواهم به طور خلاصه توضیح دهم که چه نوع بحثی است، و چه نوع بحثی نیست. اگر به ما گفته می‌شد که مردی در دنیای گانگسترهای شیکاگو زندگی طولانی و مرفهی داشته حق داشتیم درباره نوع مردی که بود حدس‌هایی بزنیم. ما ممکن است انتظار داشته باشیم که او ویژگی‌هایی مانند سرسختی، یک انگشت محرک سریع، و توانایی جذب دوستان وفادار را داشته باشد. اینها استنتاج‌های مصون از خطا نیستند، اما شما می‌توانید در مورد شخصیت یک مرد استنتاج‌هایی بکنید اگر چیزی در مورد شرایطی بدانید که او در آن زنده مانده و ثروتمند شده‌است. هدف این کتاب این است که ما، و همه حیوانات دیگر، ماشین‌هایی هستیم که توسط ژن‌هایمان ایجاد شده‌اند. همانند گانگسترهای موفق شیکاگو، ژن‌های ما، در برخی موارد برای میلیون‌ها سال، در یک دنیای بسیار رقابتی، زنده مانده‌اند. این به ما این امکان را می‌دهد که انتظار کیفیت برخی از ژن‌ها را داشته باشیم. من استدلال خواهم کرد که کیفیت غالب مورد انتظار در یک ژن موفق، خودخواهی بی‌رحمانه است. این خودخواهی ژن معمولا باعث ایجاد خودخواهی در رفتار فردی می‌شود. با این حال، همانطور که خواهیم دید، شرایط ویژه‌ای وجود دارد که در آن یک ژن می‌تواند با پرورش شکل محدودی از نوع‌دوستی در سطح حیوانات فردی، به اهداف خودخواهانه خود دست یابد. "ویژه" و "محدود" کلمات مهمی در جمله آخر هستند. همان طور که ما ممکن است بخواهیم به طور دیگری باور کنیم، عشق جهانی و رفاه گونه‌ها به عنوان یک کل مفاهیمی هستند که به سادگی مفهوم تکاملی را ایجاد نمی‌کنند. ​

این مرا به اولین نکته‌ای می‌رساند که می‌خواهم در مورد آنچه که این کتاب نیست، بگویم. من از اخلاقیات مبتنی بر تکامل طرفداری نمی‌کنم. من نمی‌گویم که ما چه طور انسان‌ها باید رفتار کنیم. من بر این مساله تاکید می‌کنم، زیرا می‌دانم که من در معرض سو تفاهم کسانی هستم که بسیار زیاد هستند، کسانی که نمی‌توانند بیانیه باور به آنچه که در این مورد وجود دارد را از طرفداری از آنچه که باید باشد تشخیص دهند. احساس خود من این است که یک جامعه انسانی بر پایه قانون ژن خودخواهی بی‌رحمانه جهانی، جامعه‌ای بسیار کثیف خواهد بود که در آن زندگی خواهد کرد. اما متاسفانه، با وجود این که ممکن است ما از چیزی متاسف باشیم، اما واقعیت آن را متوقف نمی‌کند. این کتاب عمدتا برای جالب بودن در نظر گرفته شده‌است، اما اگر شما یک اخلاق از آن استخراج می‌کنید، آن را به عنوان یک هشدار بخوانید. هشدار دهید که اگر شما هم مثل من بخواهید جامعه‌ای ایجاد کنید که در آن افراد سخاوتمندانه و بدون خودخواهی نسبت به یک خیر مشترک هم‌کاری کنند، می‌توانید انتظار کمک کمی از طبیعت بیولوژیکی داشته باشید. بیایید سعی کنیم سخاوت و نوع‌دوستی را آموزش دهیم، زیرا ما خودخواه به دنیا آمده‌ایم. بیایید درک کنیم که ژن‌های خود خواه ما چه هستند، زیرا ما ممکن است حداقل فرصت این را داشته باشیم که طرح‌های آن‌ها را آشفته کنیم، چیزی که هیچ گونه گونه دیگری هرگز آرزوی آن را نداشته است. ​

به عنوان یک نتیجه فرعی برای این اظهارات در مورد تدریس، این یک مغالطه است - به طور اتفاقی یک مغالطه بسیار رایج است - که فرض کنیم ویژگی‌های ارثی ژنتیکی با تعریف ثابت و غیرقابل اصلاح هستند. ژن‌های ما ممکن است به ما یاد بدهند که خودخواه باشیم، اما ما لزوما مجبور نیستیم که از آن‌ها در تمام زندگیمان اطاعت کنیم. ممکن است یاد گرفتن نوع‌دوستی سخت‌تر از آن چیزی باشد که اگر ما از نظر ژنتیکی طرفدار نوع دوستانه باشیم، خواهیم بود. در میان حیوانات، انسان به طور منحصر به فردی از طریق فرهنگ، از طریق تاثیر آموخته‌ها و دست و پنجه نرم کردن، تغذیه می‌شود. برخی می‌گویند که فرهنگ به قدری مهم است که ژن‌ها، خواه خودخواه باشند یا نباشند، در واقع به درک طبیعت انسان بی‌ارتباط هستند. برخی دیگر با این نظر موافق نیستند. همه اینها به این بستگی دارد که شما در بحث بر سر "طبیعت در مقابل پرورش" به عنوان عوامل تعیین‌کننده ویژگی‌های انسانی شرکت کنید. این مرا به دومین چیزی می‌رساند که این کتاب نیست: این طرفداری از یک موضع یا موضع دیگر در مباحثه طبیعت / تربیت نیست... طبیعتا من در این مورد نظری دارم، اما قصد ندارم آن را بیان کنم، مگر تا آنجا که در دیدگاه فرهنگی که در فصل آخر ارائه خواهم کرد، ضمنی است. اگر ژن‌ها واقعا به طور کلی به تعیین رفتار انسان مدرن مربوط نباشند، اگر ما واقعا در میان حیوانات در این زمینه منحصر به فرد باشیم، حداقل، هنوز هم جالب است که در مورد قانونی که ما اخیرا به آن استثنا شده‌ایم، پرس و جو کنیم. و اگر گونه ما آنقدرها هم که دوست داریم فکر کنیم استثنایی نیست، حتی مهم‌تر این است که ما باید قانون را مطالعه کنیم. ​

نکته سوم این کتاب شرح توصیفی رفتار دقیق انسان یا هر گونه حیوان خاص دیگر نیست. من فقط از جزئیات واقعی به عنوان نمونه‌های گویا استفاده خواهم کرد. آیا هال می‌گوید: " اگر به رفتار بابون‌ها نگاه کنید، می‌بینید که خودخواه است؛ بنابراین این احتمال وجود دارد که رفتار انسان خود خواه نیز باشد." منطق استدلال "گانگستر شیکاگو" من کاملا متفاوت است. . خودشه انسان‌ها و بابون‌ها با انتخاب طبیعی تکامل یافته‌اند. اگر به روش انتخاب طبیعی نگاه کنید، به نظر می‌رسد که هر چیزی که با انتخاب طبیعی تکامل پیدا کرده‌است باید خودخواه باشد. بنابراین ما باید انتظار داشته باشیم که وقتی به رفتار بابون‌ها، انسان‌ها و دیگر موجودات زنده نگاه کنیم، خواهیم دید که خودخواه است. اگر ما متوجه شویم که انتظارمان اشتباه است، اگر مشاهده کنیم که رفتار انسان حقیقتا نوع دوستانه است، با چیز گیج‌کننده‌ای مواجه خواهیم شد، چیزی که نیاز به توضیح دارد. ​

قبل از اینکه جلوتر برویم، به یک تعریف نیاز داریم. گفته می‌شود که یک نهاد، مانند یک بابون، در صورتی که به گونه‌ای رفتار کند که رفاه چنین نهاد دیگری را به هزینه خودش افزایش دهد، نوع دوستانه خواهد بود. رفتار خودخواه دقیقا اثر معکوس دارد. "رفاه" به عنوان "فرصت‌های بقا" تعریف می‌شود، حتی اگر تاثیر آن بر زندگی واقعی و چشم اندازه‌ای مرگ آنقدر کوچک باشد که قابل‌چشم‌پوشی به نظر برسد. یکی از نتایج شگفت‌انگیز نسخه مدرن نظریه داروینی این است که تاثیرات بسیار جزئی بر احتمال بقا می‌تواند تاثیر عمده‌ای بر تکامل داشته باشد. این به خاطر زمان بسیار زیادی است که برای چنین تاثیراتی در دسترس است تا خودشان را احساس کنند. ​

مهم است که درک کنیم که تعاریف بالا از نوع‌دوستی و خودخواهی، رفتاری هستند، نه ذهنی. من در اینجا به روانشناسی انگیزه‌ها اهمیت نمی‌دهم. من قصد ندارم در این مورد بحث کنم که آیا افرادی که رفتار نوع دوستانه دارند واقعا این کار را به خاطر انگیزه‌های پنهان یا ناخودآگاه خودخواهانه انجام می‌دهند. شاید اینطور باشه و شاید هم نباشه، و شاید ما هیچ وقت ندونیم، اما به هر حال این چیزی نیست که این کتاب در موردش نوشته. تعریف من تنها به این مساله می‌پردازد که آیا اثر یک عمل، کاهش یا افزایش چشم‌انداز بقای فرد نوع دوستانه مفروض و چشم‌انداز بقای فرد ذی‌نفع فرضی است. ​

این یک کسب‌وکار بسیار پیچیده برای نشان دادن اثرات رفتار بر روی چشم‌انداز بقای طولانی‌مدت است. در عمل، وقتی تعریف را به رفتار واقعی اعمال می‌کنیم، باید آن را با کلمه "ظاهرا" واجد شرایط کنیم. یک عمل ظاهرا نوع دوستانه عملی است که ظاهرا به نظر می‌رسد، سطحی است، انگار که باید تمایل داشته باشد که نوع دوستانه را با احتمال بیشتری (‏هر چند اندک)‏به مرگ تبدیل کند، و گیرنده نیز احتمال زنده ماندن بیشتری دارد. اغلب با بررسی دقیق‌تر مشخص می‌شود که اعمال نوع‌دوستی ظاهری واقعا خودخواهی در تغییر قیافه هستند. یک‌بار دیگر، منظور من این نیست که انگیزه‌های اساسی به طور پنهانی خود خواه هستند، بلکه این است که اثرات واقعی عمل بر روی چشم‌انداز بقا، عکس چیزی است که ما در ابتدا تصور می‌کردیم. ​

قصد دارم نمونه‌هایی از رفتار ظاهرا خودخواهانه و ظاهرا نوع دوستانه ارائه دهم. سرکوب عادات ذهنی ذهنی وقتی با احساسات خود سر و کار داریم دشوار است، بنابراین به جای آن نمونه‌هایی از حیوانات دیگر را انتخاب می‌کنم. ابتدا چند مثال متفرقه از رفتار خودخواهانه توسط حیوانات انفرادی. ​

مرغان دریایی با سر سیاه در کلونی های بزرگ لانه می‌کنند و لانه‌ها تنها چند فوت از هم فاصله دارند. وقتی جوجه اولین بیرون از خانه بیرون می‌اید آن‌ها کوچک و بی‌دفاع هستند و به راحتی آن را قورت می‌دهند. خیلی معمول است که یک مرغ دریایی صبر کند تا پشت یکی از همسایه‌ها برگردانده شود، شاید زمانی که ماهی گیری نیست، و سپس به یکی از جوجه‌های یکی از همسایه‌ها حمله کند و کل آن را ببلعد. در نتیجه غذای مغذی خوبی به دست می‌آورد بدون این که مجبور شود برای گرفتن یک ماهی زحمت بکشد و بدون این که مجبور شود لانه خودش را بدون محافظ رها کند. ​

آنچه بیشتر از همه شناخته شده‌است، آدم‌خواری ماقبل‌خوار زنان در مراسم نماز است. مردم، حشرات گوشتخوار بزرگی هستند. آن‌ها معمولا حشرات کوچکتری مثل مگس می‌خورند اما تقریبا به هر چیزی که حرکت کند حمله می‌کنند. وقتی آن‌ها جفت می‌شوند، مرد با احتیاط از ماده سگ می‌جهد و او را بر می‌دارد، و copulates می‌کند. اگر زن فرصت پیدا کند، او را می‌خورد، سرش را با گاز گرفتن، یا همان طور که مرد دارد نزدیک می‌شود، یا بلافاصله پس از آنکه از هم جدا می‌شوند، شروع به گاز زدن می‌کند. شاید بهتر باشد صبر کند که copulation پیش از آن که شروع به خوردن کند، صبر کند. اما از دست دادن مغز به نظر نمی‌رسد که بقیه بدن مرد را از راه جنسی جدا کند. در واقع، از آنجا که سر حشره جایگاه برخی مراکز عصبی بازدارنده است، این احتمال وجود دارد که ماده با خوردن سر، عملکرد جنسی نر را بهبود بخشد. اولی این است که او غذای خوبی به دست می‌آورد. ​

کلمه "خود خواه" ممکن است برای موارد قبلی مانند آدم‌خواری، کم‌تر از حد واقعی به نظر برسد، اگرچه این موارد با تعریف ما مطابقت دارند. شاید ما بتوانیم به طور مستقیم با گزارش رفتار وحشیانه پنگوئن‌های امپراطور در قطب جنوب همدردی کنیم. آن‌ها را دیده‌اند که روی لبه آب ایستاده‌اند و قبل از شیرجه زدن به دلیل خطر خوردن آن‌ها توسط فک‌ها، مردد هستند. اگر فقط یکی از آن‌ها به داخل شیرجه بزند، بقیه خواهند فهمید که آیا در آنجا مهر و موم شده‌است یا نه. طبیعی است که هیچ‌کس نمی‌خواهد خوکچه هندی بشود، بنابراین آن‌ها صبر می‌کنند و گاهی هم سعی می‌کنند که یکدیگر را هل دهند. ​

معمولا رفتار خودخواهانه ممکن است به سادگی شامل عدم به اشتراک گذاری برخی منابع با ارزش مانند غذا، قلمرو و یا شرکای جنسی باشد. اکنون برای برخی از نمونه‌های رفتار ظاهرا نوع دوستانه. ​

رفتار نیش زدن زنبوره‌ای کارگر یک دفاع بسیار موثر در برابر سارقان عسل است. اما زنبورها که the رو انجام میدن fighters ازجان‌گذشته هستن در عمل نیش زدن، اعضای حیاتی داخلی معمولا از بدن جدا می‌شوند و زنبور خیلی زود می‌میرد. ماموریت انتحاری او ممکن است ذخایر غذایی حیاتی این کلونی را نجات داده باشد، اما او خودش برای به دست آوردن این مزایا حضور ندارد. طبق تعریف ما این یک عمل رفتاری نوع دوستانه است. به یاد داشته باشید که ما در مورد انگیزه‌های آگاهانه صحبت نمی‌کنیم. آن‌ها ممکن است هم در اینجا و هم در مثال‌های خودخواهانه حضور داشته باشند یا نداشته باشند، اما به تعریف ما بی‌ارتباط هستند. ​

کنار گذاشتن زندگی برای دوستان به طور آشکار نوع دوستانه است، اما در عین حال خطر کمی نیز برای آن‌ها در نظر گرفته می‌شود. بسیاری از پرندگان کوچک وقتی یک شکارچی پرنده مانند شاهین را می‌بینند، یک "زنگ خطر" ویژه می‌دهند که براساس آن کل گله عمل فرار مناسب را انجام می‌دهند. شواهد غیر مستقیمی وجود دارد که پرنده‌ای که زنگ خطر را به صدا در می‌آورد خود را در معرض خطر ویژه‌ای قرار می‌دهد، زیرا توجه شکارچیان را به ویژه به خودش جلب می‌کند. این تنها یک ریسک جزئی اضافی است، اما با این حال به نظر می‌رسد، حداقل در نگاه اول، واجد شرایط بودن به عنوان یک عمل نوع دوستانه طبق تعریف ما باشد. ​

رایج‌ترین و برجسته‌ترین اعمال نوع‌دوستی حیوانی توسط والدین، به ویژه مادران، نسبت به فرزندان خود انجام می‌شود. آن‌ها ممکن است آن‌ها را در لانه‌ها و یا در بدن خودشان رشد دهند، آن‌ها را با هزینه بسیار زیادی برای خودشان تغذیه کنند، و خطر بزرگی برای محافظت از آن‌ها در برابر شکارچیان داشته باشند. برای اینکه فقط یک مثال خاص را در نظر بگیریم، بسیاری از پرندگان در حال لانه کردن، زمانی که یک شکارچی مانند روباه نزدیک می‌شود، یک "نمایش حواس‌پرتی" معروف را انجام می‌دهند. پرنده مادر از لانه دور می‌شود و یک بال را طوری جلو می‌آورد که انگار شکسته است. شکارچی، که شکار آسان را حس می‌کند، از لانه حاوی جوجه‌ها دور می‌شود. بالاخره، پرنده مادر وانمود می‌کند که دارد به هوا می‌پرد و درست به موقع در هوا جست می‌زند تا از آرواره‌های روباه فرار کند. این کار احتمالا زندگی نوچه‌هایش را نجات داده، اما خودش را در معرض خطر قرار داده‌است. ​

من سعی نمی‌کنم با گفتن داستان‌ها به نکته‌ای اشاره کنم. نمونه‌های برگزیده هرگز شواهد جدی برای تعمیم ارزشمند نیستند. این داستان‌ها صرفا به عنوان تصویری از منظور من از رفتار نوع دوستانه و خودخواهانه در سطح افراد در نظر گرفته شده‌اند. این کتاب نشان خواهد داد که چگونه هم خودخواهی فردی و هم نوع‌دوستی فردی توسط قانون اساسی که من آن را خودخواهی ژنی می‌نامم، توضیح داده می‌شوند. اما اول باید با یک توضیح نادرست خاص برای نوع‌دوستی سر و کار داشته باشم، زیرا آن به طور گسترده شناخته‌شده و حتی به طور گسترده در مدارس آموزش داده می‌شود. ​

این توضیح براساس تصور غلطی است که قبلا به آن اشاره کردم، که موجودات زنده تکامل می‌یابند تا کارها را "برای خوبی گونه‌ها" یا "برای خوبی گروه" انجام دهند. آسان است که ببینیم این ایده چگونه در زیست‌شناسی شروع شد. بسیاری از زندگی یک حیوان به تولید مثل اختصاص دارد، و بسیاری از اعمال از خود گذشتگی نوع دوستانه که در طبیعت مشاهده می‌شوند، توسط والدین نسبت به فرزندان خود انجام می‌شوند. "تحمل گونه‌ها" یک حسن تعبیر رایج برای تولید مثل است و به طور انکار ناپذیری نتیجه تولید مثل است. این امر تنها به کمی گسترش بیش از حد منطق نیاز دارد تا استنباط شود که "تابع" تولید مثل "این است که" گونه‌ها را جاودانه سازد. با توجه به این نکته که حیوانات به طور کلی به گونه‌ای رفتار خواهند کرد که طرفدار بقای این گونه باشند، این یک گام اشتباه و کوتاه دیگر است. به نظر می‌رسد که نوع‌دوستی نسبت به دیگر اعضای این گونه نیز از این قاعده پیروی می‌کند. ​

این خط فکری را می توان به طور مبهم در اصطلاحات داروینی جای داد. تکامل با انتخاب طبیعی کار می‌کند، و انتخاب طبیعی به معنای بقای متفاوت "مناسب‌ترین" است. اما آیا ما در مورد شایسته‌ترین افراد، شایسته‌ترین نژادها، شایسته‌ترین گونه‌ها صحبت می‌کنیم، یا چه؟ برای برخی اهداف، این مساله چندان مهم نیست، اما زمانی که ما در مورد نوع‌دوستی صحبت می‌کنیم، بدیهی است که بسیار مهم است. اگر این گونه‌ها هستند که در چیزی که داروین آن را مبارزه برای وجود می‌نامد، رقابت می‌کنند، به نظر می‌رسد که فرد به عنوان یک سرباز در بازی بهتر در نظر گرفته می‌شود، تا زمانی که علاقه بیشتر گونه به عنوان یک کل به آن نیاز دارد، قربانی شود. یک گروه، مانند یک گونه یا یک جمعیت در یک گونه، که اعضای فردی آن آماده اند تا خود را برای رفاه گروه فدا کنند، ممکن است کم‌تر از یک گروه رقیب که اعضای فردی آن منافع خودخواهانه خود را در درجه اول قرار می‌دهند، منقرض شوند. بنابراین جهان عمدتا توسط گروه‌هایی متشکل از افراد فداکار اشغال می‌شود. این نظریه "انتخاب گروهی" است، که مدت‌ها فرض بر این است که بیولوژیست‌ها با جزئیات نظریه تکاملی آشنا نیستند، که در کتاب مشهوری به قلم وی سی وین ادواردز وارد فضای باز شد، و توسط رابرت آردری در قرارداد اجتماعی معروف شد. جایگزین متعارف به طور معمول "انتخاب فردی" نامیده می‌شود، اگرچه من شخصا ترجیح می‌دهم از انتخاب ژن صحبت کنم.​​

پاسخ سریع "گزینش گر فردی" به این استدلال ممکن است چیزی شبیه به این باشد. حتی در گروه نوع دوستانه، تقریبا به طور قطع اقلیتی مخالف وجود خواهد داشت که از هر گونه فداکاری امتناع می‌ورزند. اگر فقط یک شورشی خودخواه وجود داشته باشد، که آماده بهره‌برداری از نوع‌دوستی بقیه باشد، در این صورت او، طبق تعریف، محتمل‌تر از آن است که آن‌ها زنده بمانند و بچه داشته باشند. هر یک از این کودکان ویژگی‌های خودخواهانه او را به ارث خواهند برد. پس از چندین نسل از این انتخاب طبیعی، "گروه نوع دوستانه" توسط افراد خودخواه نادیده گرفته خواهد شد و از گروه خود خواه غیرقابل‌تشخیص خواهد بود. حتی اگر ما شانس غیر محتمل بودن وجود گروه‌های نوع دوستانه خالص را بدون هیچ شورشی اعطا کنیم، بسیار دشوار است که ببینیم چه چیزی مانع از مهاجرت افراد خودخواه از گروه‌های خود خواه همسایه می‌شود، و، با ازدواج بین فرهنگی، خلوص گروه‌های نوع دوستانه را آلوده می‌کند. ​

انتخابگر فردی قبول دارد که گروه‌ها واقعا از بین می‌روند و اینکه آیا یک گروه منقرض می‌شود یا نه ممکن است تحت‌تاثیر رفتار افراد آن گروه قرار گیرد. حتی ممکن بود اعتراف کند که اگر تنها افراد یک گروه استعداد پیش‌بینی داشتند، می‌توانستند ببینند که در دراز مدت بهترین منافع خود را در جلوگیری از حرص و طمع خودخواهانه‌شان برای جلوگیری از نابودی کل گروه دارند. چند بار باید این موضوع در سال‌های اخیر به کارگران بریتانیا گفته شود؟ اما انقراض گروه یک فرآیند کند در مقایسه با کاهش سریع و فشار رقابت فردی است. حتی در حالی که این گروه به آرامی و به طرز غیرقابل اجتنابی در سراشیبی سقوط قرار دارد، افراد خودخواه در کوتاه‌مدت به قیمت از دست دادن نوع دوستانه موفق می‌شوند. شهروندان بریتانیا ممکن است از بصیرت برخوردار باشند یا نباشند، اما تکامل نسبت به آینده کور است. ​

اگر چه نظریه انتخاب گروه در حال حاضر حمایت کمی را در میان آن زیست شناسان حرفه‌ای که تکامل را درک می‌کنند، دستور می‌دهد، اما جاذبه بصری زیادی دارد. نسل‌های متوالی دانش آموزان جانورشناسی وقتی از مدرسه می‌آیند شگفت‌زده می‌شوند و متوجه می‌شوند که این دیدگاه سنتی نیست. به همین دلیل به سختی می توان آن‌ها را سرزنش کرد، زیرا در راهنمای "معلمان زیست‌شناسی" که برای معلمان زیست‌شناسی سطح پیشرفته در بریتانیا نوشته شده‌است، ما موارد زیر را می‌یابیم: " در حیوانات بالاتر، رفتار ممکن است به شکل خودکشی فردی باشد تا بقای گونه‌ها را تضمین کند." نویسنده ناشناس این راهنما کاملا از این حقیقت که چیزی بحث‌برانگیز گفته‌است، بی‌خبر است. از این نظر او در شرکت برنده جایزه نوبل است. کنراد لورنز، در پرخاشگری، در مورد عملکردهای "حفظ گونه‌ها" رفتار پرخاشگرانه صحبت می‌کند، یکی از این عملکردها این است که اطمینان حاصل کنید که تنها شایسته‌ترین افراد مجاز به زاد و ولد هستند. اما نکته‌ای که من در اینجا به آن اشاره می‌کنم این است که ایده انتخاب گروهی به قدری عمیق است که لورنز، مانند نویسنده راهنمای نوفیلد، به وضوح درک نمی‌کند که اظهارات او با نظریه داروینی ارتودکس در تضاد است. ​

اخیرا در یکی از برنامه‌های تلویزیونی بی. بی. سی درباره استرالیا هم یک نمونه لذت بخش از آن را شنیدم. "متخصص" در این برنامه مشاهده کرد که اکثریت قریب به اتفاق عنکبوت‌های کودک به عنوان طعمه برای گونه‌های دیگر به پایان می‌رسند، و سپس او ادامه داد: "شاید این هدف واقعی از وجود آن‌ها باشد، چرا که تنها تعداد کمی از آن‌ها باید زنده بمانند تا این گونه‌ها حفظ شوند!"

رابرت آردری، در قرارداد اجتماعی، از نظریه انتخاب گروه برای در نظر گرفتن کل نظم اجتماعی به طور کلی استفاده کرد. او به وضوح انسان را به عنوان گونه‌ای می‌بیند که از مسیر عدالت حیوانات منحرف شده‌است. دست‌کم تکالیف مدرسه‌اش را انجام داده بود. تصمیم او برای مخالفت با نظریه اصیل آیین یک نظریه آگاهانه بود، و به همین خاطر سزاوار اعتبار است. ​

شاید یک دلیل برای جذابیت بالای نظریه انتخاب گروه این باشد که کاملا با آرمان‌های اخلاقی و سیاسی که بیشتر ما در آن سهیم هستیم هماهنگ است. ما ممکن است اغلب به عنوان افراد شخصی رفتار خودخواهانه‌ای داشته باشیم، اما در لحظات ایدئالی‌تر به کسانی احترام می‌گذاریم و آن‌ها را تحسین می‌کنیم که رفاه دیگران را در درجه اول قرار می‌دهند. با این حال، ما کمی در مورد اینکه چقدر می‌خواهیم واژه "دیگران" را تفسیر کنیم، گیج و سردرگم می‌شویم. اغلب نوع‌دوستی در یک گروه با خودخواهی بین گروه‌ها پیش می‌رود. این پایه و اساس اتحادیه گرایی تجاری است. در سطحی دیگر، ملت بزرگ‌ترین ذی‌نفع فداکاری نوع دوستانه ما است، و از جوانان انتظار می‌رود که به عنوان افراد برای افتخار بیشتر کشورشان به عنوان یک کل بمیرند. علاوه بر این، آن‌ها تشویق می‌شوند که افراد دیگری را بکشند که هیچ چیز درباره آن‌ها شناخته‌شده نیست جز اینکه آن‌ها متعلق به یک ملت متفاوت هستند. (‏عجیب است که درخواست زمان صلح برای افراد این است که در نرخی که استانداردهای زندگی خود را افزایش می‌دهند کمی فداکاری کنند، به نظر می‌رسد که تاثیر کمتری نسبت به درخواست زمان جنگ برای افراد برای از بین بردن زندگی خود دارند.)

اخیرا واکنشی در برابر نژادگرایی و میهن‌پرستی و تمایل به جایگزین کردن تمام گونه‌های انسانی به عنوان موضوع احساس هم‌کار ما وجود داشته‌است. این گسترش انسانی هدف نوع‌دوستی ما نتیجه جالبی دارد، که به نظر می‌رسد مجددا ایده "خوبی گونه‌ها" را در تکامل تقویت می‌کند. لیبرال سیاسی، که معمولا متقاعد کننده‌ترین سخنگویان اخلاق گونه هستند، در حال حاضر اغلب کسانی را که در گسترش نوع‌دوستی خود کمی جلوتر رفته‌اند، به شدت تحقیر می‌کنند، به طوری که شامل گونه‌های دیگر نیز می‌شود. اگر بگویم که بیشتر به جلوگیری از کشتار واله‌ای بزرگ علاقه دارم تا بهبود شرایط مسکن برای مردم، به احتمال زیاد برخی از دوستانم را شوکه می‌کنم. ​

این احساس که اعضای گونه‌های خود فرد در مقایسه با اعضای گونه‌های دیگر سزاوار توجه اخلاقی ویژه‌ای هستند، قدیمی و عمیق است. کشتن مردم خارج از جنگ، most جنایت معمولا انجام می‌شود. تنها چیزی که در فرهنگ ما به شدت ممنوع است خوردن مردم است (‏حتی اگر آن‌ها قبلا مرده باشند)‏. اما ما از خوردن اعضای گونه‌های دیگر لذت می‌بریم. بسیاری از ما از اعدام قضایی حتی خطرناک‌ترین جنایتکاران انسانی، در حالی که ما با خوشحالی، بدون محاکمه، بدون محاکمه ملایم، بدون محاکمه، با خوشحالی به تیراندازی ادامه می‌دهیم. در واقع ما اعضای دیگر گونه‌های بی‌آزار را به عنوان وسیله‌ای برای تفریح و سرگرمی می‌کشیم. جنین انسان، که بیشتر از آمیب احساس انسانی ندارد، به مراتب بیش از آنچه به شامپانزه بالغ داده می‌شود، از احترام و حمایت قانونی برخوردار است. با این حال، شامپانزه احساس می‌کند و فکر می‌کند و - با توجه به شواهد تجربی اخیر - حتی ممکن است قادر به یادگیری شکلی از زبان انسان باشد. جنین به گونه خود ما تعلق دارد و به خاطر آن فورا امتیازات و حقوق ویژه‌ای به آن اعطا می‌شود. نمی‌دانم که آیا اخلاق "نوع برترباوری"، برای استفاده از عبارت ریچارد رایدر، می‌تواند بر مبنای منطقی تری نسبت به "نژادپرستی" قرار گیرد یا نه. چیزی که من می‌دانم این است که هیچ پایه و اساس مناسبی در زیست‌شناسی تکاملی ندارد. ​

اشتباه در اخلاق انسانی در سطحی که در آن نوع‌دوستی مطلوب است - خانواده، ملت، نژاد، گونه‌ها، یا همه موجودات زنده - با یک اشتباه موازی در زیست‌شناسی در سطحی منعکس می‌شود که در آن انتظار نوع‌دوستی براساس نظریه تکامل می‌رود. حتی این گروه انتخاب‌کننده تعجب نخواهد کرد که اعضای گروه‌های رقیب برای یکدیگر زشت و زننده هستند: به این ترتیب، مانند اعضای اتحادیه‌های کارگری یا سربازان، آن‌ها به نفع گروه خود در مبارزه برای منابع محدود هستند. اما پس از آن ارزش پرسیدن دارد که چگونه گروه انتخابگر تصمیم می‌گیرد که کدام سطح مهم است. اگر انتخاب بین گروه‌های درون یک گونه و بین گونه‌ها ادامه پیدا کند، چرا نباید بین گروه‌های بزرگ‌تر نیز ادامه پیدا کند؟ گونه‌ها در کنار هم به جنس‌ها، جنس‌ها به اوردر و اوردرها به کلاس‌ها گروه‌بندی می‌شوند. شیرها و آهوها هر دو از اعضای طبقه ممالیک هستند، همان طور که ما هستیم. پس آیا ما نباید انتظار داشته باشیم که شیرها از کشتن بزه‌ای کوهی "به خاطر خیر پستانداران" خودداری کنند؟ مطمئنا آن‌ها باید به جای آن پرندگان یا خزندگان را شکار کنند تا از انقراض کلاس جلوگیری کنند. اما از این گذشته، چه نیازی به تداوم بخشیدن به کل شاخه مهره‌داران وجود دارد؟ ​

برای من بسیار خوب است که با کاهش عقلانیت بحث کنم و به مشکلات نظریه انتخاب گروه اشاره کنم، اما وجود ظاهری نوع‌دوستی فردی هنوز هم باید توضیح داده شود. آردری تا آنجا پیش می‌رود که می‌گوید انتخاب گروهی تنها توضیح شایسته برای رفتاری مانند "تحمل" در نگاه تامسون است. این مرد قوی و conspicuous که جلوی یک شکارچی جست‌وخیز می‌کند، شبیه به صدای زنگ خطر است، و به نظر می‌رسد که در حالی که ظاهرا توجه شکارچی را به خود جلب می‌کند، در معرض خطر قرار می‌گیرد. ما مسئولیت داریم که شکنجه Tommies و تمام پدیده‌های مشابه را توضیح دهیم، و این چیزی است که من در فصل‌های بعدی با آن مواجه خواهم شد. ​

قبل از آن، من باید برای اعتقاد خود استدلال کنم که بهترین راه برای نگاه کردن به تکامل از نظر انتخاب است که در پایین‌ترین سطح از همه رخ می‌دهد. در این باور من شدیدا تحت‌تاثیر کتاب بزرگ سازگاری و انتخاب طبیعی جی سی ویلیامز قرار گرفته‌ام. فکر اصلی که من باید از آن استفاده کنم، در روزه‌ای پیش از ژن در آغاز قرن، توسط یک ویزمن پیش‌بینی شده‌بود - نظریه او درباره "تداوم ژرم پلاسم". من استدلال خواهم کرد که واحد اساسی انتخاب، و بنابراین خود پسندی، نه نوع است، نه گروه، و نه حتی، به شدت، فرد. این ژن است، واحد وراثت. امیدوارم وقتی آن‌ها ببینند که منظور من چیست، قبول کنند که آن، در ذات، اصیل آیین است، حتی اگر به شیوه‌ای ناآشنا بیان شود. توسعه استدلال زمان می‌برد، و ما باید از ابتدا، با همان منشا حیات شروع کنیم. ​

  انتشار : ۷ فروردین ۱۴۰۰               تعداد بازدید : 60

برچسب های مهم

دیدگاه های کاربران (0)


مطالب تصادفی

  • لامپ‌های فرابنفش C برای ضد عفونی سطوح به طور بالقوه آلوده به SARS - CoV - 2 در محیط‌های بیمارستانی بحرانی: نمونه‌هایی از استفاده آن‌ها و برخی توصیه‌ها
  • آپوپتوزیس القا شده توسط ویروس انفلونزا A و انتشار ویروس
  • حساسیت بتا تالاسمی هتروزایگوت به کوید19
  • بیماری قلبی همراه با واکسن mRNA کوید19
  • ظهور ویژگی‌های نوروتروپیک SARS - CoV - ۲
  • مکانیسم بیماریزایی میکروب
  • مکانیسم های میکروبی بیماری زایی
  • میکروبیولوژی بالینی پردازش، جداسازی، تشخیص و تفسیر
  • نامیبیا استفاده دستوری واکسن روسی COVID۱۹ را به حالت تعلیق درآورد
  • سیاست در حال از بین بردن یک بحث مهم بر سر مصونیت شما از بهبودی از COVID۱۹ است.

کرج

تمام حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به "بانک جزوات و مقالات تخصصی و کاربردی ترجمه ® ویژه دروس پزشکی ®" می باشد