امروز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دسته بندی سایت
برچسب های مهم
پیوند ها
آمار بازدید سایت
مقدمه
ریچارد داوکینز استاد چارلز سیمونونی در دانشگاه آکسفورد از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۸ بود. او که در نایروبی از والدین انگلیسی متولد شده بود، در آکسفورد تحصیلکرده بود و دکترای خود را تحت نظر متخصص اخلاق برنده جایزه نوبل، نیکو تینبرگن، گرفت. او از سال ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹ استادیار دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود و پیش از آنکه به اولین استاد سیمونی Chair تبدیل شود، به عنوان استاد دانشگاه و بعدها استاد جانورشناسی کالج جدید در آکسفورد بازگشت. او از اعضای افتخاری کالج جدید است.
ژن خودخواه (۱۹۷۶؛ چاپ دوم ۱۹۸۹)ریچارد داوکینز را به شهرت رساند و مشهورترین و پرخوانندهترین اثر او باقی ماند. پس از آن یک رشته از کتابهای پرفروش قرار داشتند: فنوتیپ گسترده (۱۹۸۲)، عینک ساز نابینا (۱۹۸۶)، رودخانه خارج از بهشت (۱۹۹۵)، صعود به کوه محتمل (۱۹۹۶)، اتحاد رنگینکمان (۱۹۹۸)، دشت شیطان (۲۰۰۳)، تپه آنساستر (۲۰۰۴)، نمایش خدا (۲۰۰۶)، و نمایش زمین (۲۰۰۹).
او همچنین یک کتاب علمی برای کودکان، جادوی واقعیت (۲۰۱۱)، و دو جلد خاطرات، یک برنامه برای عجایب (۲۰۱۳)و مختصر کندل در تاریکی (۲۰۱۵)منتشر کردهاست.
داوکینز از اعضای انجمن سلطنتی و انجمن سلطنتی ادبیات است. جایزه ادبی لسآنجلستایمز در سال ۲۰۰۱، جایزه مایکل فارادی از انجمن سلطنتی، جایزه ناکایاما در سال ۱۹۹۴، جایزه بینالمللی کاسموس برای پیشرفت در علوم انسانی در سال ۱۹۹۷، جایزه کیستلر در سال ۲۰۰۵ و جایزه شکسپیر در سال ۲۰۰۶، جایزه توماس لویس برای نوشتن علوم، و جایزه نیرنبرگ برای علوم عمومی در سال ۲۰۰۹.
درک اینکه من نیمی از عمرم را با ژن خودخواه زندگی کردهام - برای بهتر و بدتر. در طول سالها، همانطور که هر یک از هفت کتاب بعدی من ظاهر شدهاند، ناشران من را برای ترویج آن به جلو فرستادهاند. مخاطبان به کتاب جدید، هر کدام که باشد، با شور و شوق راضیکننده، تحسین مودبانه و پرسیدن سوالات هوشمندانه پاسخ میدهند. بعد صف کشیدند تا خرید کنند و من هم امضا کنم. .. .. ژن خودخواه این کمی اغراق است. بعضی از آنها کتاب جدید را میخرند، و برای بقیه، همسر من با این استدلال که افرادی که به تازگی یک نویسنده را کشف کردهاند، به طور طبیعی به کتاب اول خود باز خواهند گشت، مرا تسلی میدهد: با خواندن ژن خودخواه، مطمئنا آنها به سراغ آخرین و (به پدر و مادر علاقمند)نوزاد مورد علاقه خود خواهند رفت؟ اگر میتوانستم ادعا کنم که ژن خودخواه به شدت از بین رفته و از بین رفته است، بیشتر ناراحت میشدم. متاسفانه (از یک نقطهنظر)نمیتوانم. جزئیات تغییر کردهاند و مثالهای واقعی شدیدا روشن شدهاند. اما با یک استثنا که در یک لحظه در این مورد صحبت خواهم کرد، در کتاب کوچکی هست که من حالا باید عجله کنم یا عذرخواهی کنم. آرتور کین، استاد فقید جانورشناسی در لیورپول و یکی از معلمان الهامبخش من در آکسفورد در دهه شصت، ژن خودخواه را در سال ۱۹۷۶ به عنوان "کتاب مرد جوان" توصیف کرد. او عمدا از یک مفسر در روزنامه ای. جی. ایر نقلقول میکرد. زبان حقیقت و منطق. من از این مقایسه خوشحال شدم، هرچند میدانستم که ایر بخش زیادی از کتاب اولش را نوشته بود و من به سختی میتوانستم مفهوم اشاره شده را که من هم باید در اوج زمان همین کار را میکردم، از دست بدهم. بذار با چند تا فکر دیگه در مورد عنوانش شروع کنم در سال ۱۹۷۵، با میانجیگری دوستم دزموند موریس، کتاب نیمهتمام را به تام ماسکلر، دوین ناشران لندن نشان دادم، و در اتاقش در جاناتان کیپ به بحث درباره آن پرداختیم. کتاب را دوست داشت، اما نه عنوان عنوان. او گفت "خودخواه" یک "down word" بود. چرا اسمش رو نیار "جین نامیرا"؟ فناپذیر یک کلمه "بالا" بود، جاودانگی اطلاعات ژنتیکی موضوع اصلی کتاب بود، و "ژن جاودانه" تقریبا همان حلقه جذاب "ژن خودخواه" را داشت (به نظر من، هیچ یک از ما متوجه طنین اثر اسکار وایلد "غول خودخواه" نشدیم). من فکر میکنم که ممکنه حق با تو باشه بسیاری از منتقدان، به ویژه منتقدان پرحرفی که در فلسفه چنان که من کشف کردهام آموختهاند، ترجیح میدهند تنها کتابی را با عنوان بخوانند. بدون شک، این اثر برای داستان بنژامن بانی یا انحطاط و سقوط امپراطوری روم به اندازه کافی خوب عمل میکند، ولی من به آسانی میتوانم ببینم که "ژن خودخواه" به خودی خود، بدون تبصره بزرگ خود کتاب، ممکن است تاثیر نامناسبی از محتوای آن داشته باشد. امروزه، یک ناشر آمریکایی در هر صورت بر روی یک عنوان فرعی اصرار دارد.
بهترین راه برای توضیح عنوان، قرار دادن تاکید است. با تاکید بر "خودخواهانه" و شما فکر خواهید کرد که کتاب در مورد خودخواهی است، در حالی که، اگر چیزی باشد، توجه بیشتری به نوعدوستی میکند. کلمه صحیح عنوان استرس "ژن" است و اجازه دهید توضیح دهم چرا. یک بحث مرکزی در داروینیسم مربوط به واحدی است که در واقع انتخاب شدهاست: آن چه نوعی از ماهیت است که به عنوان نتیجه انتخاب طبیعی باقی میماند، یا زنده نمیماند. این واحد، کم و بیش براساس تعریف، "خودخواهانه" خواهد شد. ممکن است در سطوح دیگر به نفع نوعدوستی باشد. آیا انتخاب طبیعی بین گونهها را انتخاب میکند؟ اگر چنین است، ما ممکن است انتظار داشته باشیم که موجودات زنده فردی رفتار نوع دوستانه ای "به نفع گونهها" داشته باشند. آنها ممکن است نرخ زاد و ولد خود را محدود کنند تا از جمعیت بیش از حد جلوگیری کنند و یا از رفتار شکارشان برای حفظ ذخایر طعمه آینده این گونه جلوگیری کنند. چنین سوتفاهمهای پراکندهای از داروینیسم وجود داشت که در اصل من را بر آن داشت تا این کتاب را بنویسم.
یا انتخاب طبیعی، همانطور که من در اینجا به آن اشاره میکنم، بین ژنها انتخاب میکند؟ در این مورد، ما نباید تعجب کنیم از اینکه میبینیم موجودات زنده فردی رفتار نوع دوستانه دارند "برای خوب بودن ژنها"، برای مثال با تغذیه و حفاظت از خویشاوندان که احتمالا نسخههایی از ژنهای مشابه را به اشتراک میگذارند. چنین نوعدوستی خویشاوندی تنها یک روش است که در آن خودخواهی ژن میتواند خود را به نوعدوستی فردی ترجمه کند. این کتاب توضیح میدهد که چگونه کار میکند، همراه با عمل متقابل، نظریه داروینی دیگر تولید کننده اصلی نوعدوستی است. اگر قرار باشد من این کتاب را به عنوان یک "اصل معلولیت" مجددا بنویسم (صفحات ۴۰۶ - ۱۲ را ببینید)، باید به ایده آماتز زاهوی در مورد اینکه اهدای نوع دوستانه ممکن است یک علامت برتری "Potlatch" باشد نیز فضایی بدهم: ببینید چقدر از شما برتر هستم، میتوانم به شما کمک کنم!
اجازه دهید منطق واژه "خودخواهانه" را در عنوان، تکرار و بسط دهم. سوال مهم این است: کدام سطح در سلسلهمراتب زندگی به یک سطح "خودخواهانه" اجتنابناپذیر تبدیل خواهد شد، که در آن انتخاب طبیعی عمل میکند؟ گونههای خودخواه؟ گروه سلفیش؟ ارگانیسم خودخواه؟ اکوسیستم خودخواه؟ بیشتر اینها را می توان استدلال کرد، و بیشتر آنها به طور غیر انتقادی توسط یک یا چند نویسنده فرض شدهاند، اما همه آنها اشتباه میکنند. با توجه به این که پیام داروینی به طور مبهم به عنوان یک چیز خودخواه، که به نظر میرسد ژن باشد، به دلایل متقاعد کنندهای که این کتاب استدلال میکند، احاطه شدهاست. چه بخواهید و چه نخواهید خود استدلال را بخرید، این توضیح عنوان است.
امیدوارم سو تفاهمهای جدی تری در کار باشد. با این حال، من با آگاهی قبلی متوجه شدم که خودم هم در همین مورد دچار لغزش شدهام. این موارد را باید به ویژه در فصل ۱ یافت، که با جمله "بیایید سعی کنیم سخاوت و نوعدوستی را آموزش دهیم چون ما خودخواه به دنیا آمدهایم" خلاصه شدهاست. آموزش سخاوت و نوعدوستی هیچ اشکالی ندارد، اما "خودخواه متولد شده" گمراهکننده است. در توضیح جزئی، تا سال ۱۹۷۸ بود که من شروع به تفکر شفاف در مورد تمایز بین "وسایل نقلیه" (معمولا موجودات زنده)و "بازتولیدکنندههایی" کردم که در داخل آنها حرکت میکردند (در عمل ژنها: کل موضوع در فصل ۱۳ توضیح داده شد، که در ویرایش دوم اضافه شد). لطفا در ذهن آن جمله جعلی و دیگران مانند آن را حذف کنید و چیزی را در امتداد این پاراگراف جایگزین کنید.
با توجه به خطرات آن سبک خطا، من به آسانی میتوانم ببینم که چگونه عنوان میتواند بد تعبیر شود، و این یکی از دلایلی است که شاید من باید برای ژن فناناپذیر میرفتم. امکان دیگری هم وجود داشت. شاید این خیلی مبهم بود اما در هر صورت، اختلاف آشکار بین ژن و ارگانیسم به عنوان واحدهای رقیب انتخاب طبیعی (بحثی که مرحوم ارنست مایر را تا پایان به کار برد)حل و فصل میشود. دو نوع واحد انتخاب طبیعی وجود دارد، و هیچ اختلافی بین آنها وجود ندارد. ژن واحد در مفهوم بازتولیدگر است. ارگانیسم واحد مفهوم وسیله نقلیه است. هر دو مهم هستند. . نباید "denigrated" باشه آنها دو نوع واحد کاملا متمایز را نشان میدهند و ما به طور ناامید کنندهای گیج خواهیم شد مگر اینکه ما این تمایز را تشخیص دهیم.
یک جایگزین خوب دیگر برای ژن خودخواه، ژن مشارکتی بود. به نظر متناقض میرسد، اما بخش مرکزی کتاب در مورد شکلی از همکاری بین ژنهای خود - علاقهمند بحث میکند. این امر موکدا به این معنی نیست که گروههای ژن با هزینه اعضای خود یا با هزینه گروههای دیگر رشد میکنند. در عوض، هر ژن به عنوان دنبال کننده دستور کار خود در برابر پسزمینه ژنهای دیگر در مجموعه ژن دیده میشود - مجموعهای از نامزدهای توزیع جنسی در یک گونه. آن ژنهای دیگر بخشی از محیطی هستند که در آن هر ژن زنده میماند، به همان روشی که آب و هوا، شکارچیان و طعمه، حمایت از پوشش گیاهی و باکتریهای خاک بخشی از محیط هستند. از نقطهنظر هر ژن، ژنهای "پسزمینه" آنهایی هستند که با آنها بدن را در سفر به نسلهای بعدی به اشتراک میگذارد. در کوتاهمدت، این به معنای دیگر اعضای ژنوم است. در دراز مدت، این به معنای ژنهای دیگر در مجموعه ژنی گونهها است. بنابراین، انتخاب طبیعی به این نکته توجه دارد که باندهای سازگار متقابل - که تقریبا به معنای همکاری است - ژنها در حضور یکدیگر مورد علاقه هستند. در هیچ زمانی این تکامل از "ژن تعاونی"، اصل اساسی ژن خودخواه را نقض نمیکند. فصل ۵ این ایده را با استفاده از قیاس یک خدمه در حال پارو زدن توسعه میدهد، و فصل ۱۳ آن را بیشتر در نظر میگیرد.
اکنون، با توجه به اینکه انتخاب طبیعی برای ژنهای خودخواه تمایل به همکاری در میان ژنها دارد، باید اعتراف کرد که برخی ژنها وجود دارند که چنین کاری را انجام نمیدهند و در برابر منافع بقیه ژنوم کار میکنند. برخی از نویسندگان آنها را ژنهای خارج از قانون، برخی دیگر ژنهای فوق خودخواه، و برخی دیگر فقط "ژنهای خودخواه" مینامند - تفاوت ظریف از ژنهایی که در کارتلهای علاقهمند به خود همکاری میکنند را درک نمیکنند. نمونههایی از ژنهای فوق خودخواه، ژنهای محرک میوز هستند که در صفحات ۳۰۴ - ۶ توضیح داده شدهاند و "DNA انگلی" که در اصل در صفحات ۵۶ - ۷ پیشنهاد شده و توسط نویسندگان مختلف تحت عبارت "DNA خودخواه" توسعه داده شدهاست. کشف نمونههای جدید و عجیب و غریب از ژنهای فوق خودخواه به یکی از ویژگیهای سالها از زمانی که این کتاب برای اولین بار منتشر شد، تبدیل شدهاست.
ژن خودخواه به خاطر تجسم انسانی مورد انتقاد قرار گرفتهاست و این نیز به توضیح نیاز دارد، اگر نه عذر خواهی. من دو سطح از تشخیص را به کار میبرم: ژنها، و موجودات زنده. شخصیسازی ژنها واقعا نباید مشکل باشد چون هیچ فرد عاقلی فکر نمیکند که مولکولهای DNA شخصیتهای آگاهانهای دارند و هیچ خوانندهای این توهم را به یک نویسنده نسبت نمیدهد. من زمانی افتخار این را داشتم که صدای ژاک مونود، زیستشناس بزرگ مولکولی را بشنوم که در مورد خلاقیت در علم صحبت میکند.
کلمات دقیق او را فراموش کرده بودم، اما در حالی که سعی میکردم به مشکل شیمیایی فکر کنم، از خودش میپرسید که اگر یک الکترون باشد چه کاری انجام خواهد داد. پیتر اتکینز، در کتاب آفرینش دوباره یافته خود، هنگامی که شکست نور را در نظر میگیرد و به یک ضریب شکست بالاتر میرود که آن را کند میکند، از شخصیت مشابهی استفاده میکند. تیر طوری رفتار میکند که انگار سعی میکند زمان صرف شدهبرای سفر به یک نقطه پایانی را به حداقل برساند. اتکینز آن را به عنوان یک نجاتدهنده در مسابقه ساحلی برای نجات یک شناگر در حال غرق شدن تصور میکند. آیا او باید یک راست به سمت شناگر حرکت کند؟ نه، چون او میتواند سریعتر از شنا بدود و عاقلانه است که نسبت خشکی زمان سفر خود را افزایش دهد. آیا او باید به نقطهای در ساحل که مستقیما در مقابل هدفش قرار دارد، برود و در نتیجه زمان شنا خود را به حداقل برساند؟ . بهتره، ولی هنوزم بهترین نیست محاسبه (اگر او زمان انجام آن را داشته باشد)یک زاویه میانی بهینه را برای نجاتغریقها آشکار میکند، که ترکیب ایدهآل دویدن سریع را نتیجه میدهد که به ناچار شنای آهستهتر را دنبال میکند. اتکینز نتیجهگیری میکند:
این دقیقا رفتار نوری است که وارد یک محیط چگالتر میشود. اما ظاهرا از پیش، نور از کجا میداند که کدام یک از سادهترین راهها است؟ به هر حال، چرا باید اهمیت داشته باشد؟
او این سوالات را در یک تفسیر جذاب، با الهام از نظریه کوانتوم توسعه میدهد.
personification از این نوع فقط یک وسیله آموزشی نیست. همچنین میتواند به یک دانشمند حرفهای کمک کند تا پاسخ درست را در مواجهه با وسوسههای فریب آمیز خطا به دست آورد. چنین است در محاسبات داروینی از نوعدوستی و خودخواهی، همکاری و دشمنی. جواب اشتباه بسیار آسان است. شخصیسازی ژنها، اگر با دقت و احتیاط مناسب انجام شود، اغلب کوتاهترین راه برای نجات یک نظریهپرداز داروینی است که در حال غرق شدن در گل و لای است. ژن در صورتی در انتخاب طبیعی مورد توجه قرار میگیرد که مجموع کپیهای آن، بخش فزایندهای از مجموعه کل ژن را تشکیل دهد. ما با ژنهایی که فرض بر این است که رفتار اجتماعی دارندگان آنها را تحتتاثیر قرار میدهند، در ارتباط هستیم، پس بیایید سعی کنیم این استدلال را با نسبت دادن به ژنها، به طور موقت، هوش و آزادی انتخاب مشخص، واضحتر کنیم. تصور کنید که یک ژن مشکل افزایش تعداد کپیهای خود را در نظر میگیرد، و تصور کنید که میتواند بین …
این دقیقا همان روح درستی است که در آن میتوان بیشتر ژن خودخواه را خواند.
برچسب های مهم